bato-adv
کد خبر: ۵۸۴۲۳۵

عاقبت پیامک‌بازی در فضای مجازی

عاقبت پیامک‌بازی در فضای مجازی
دختر ۱۵ ساله‌ گفت: تازه فهمیدم همه حرف‌هایی که همسرم قبل از ازدواج به من گفته بود، دروغ است و او نه تنها خودرو و خانه ندارد بلکه جوانی بیکار و بیمار است که باید حتما داروهایش را سرساعت مصرف کند در غیر این صورت به هم می‌ریزد و به کسی رحم نمی‌کند.
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۹ - ۱۲ آبان ۱۴۰۱

روزی که در یکی از شبکه‌های اجتماعی ایرانی با «عابد» آشنا شدم هیچ گاه فکر نمی‌کردم که عاقبت این پیامک بازی‌ها به کجا خواهد رسید، اما زمانی فهمیدم مسیر را به بیراهه رفته ام که دیگر خیلی دیر شده و من آینده ام را نابود کرده ام و ...

به گزارش خراسان، دختر ۱۵ ساله‌ای که برای شکایت از همسرش به کلانتری طبرسی شمالی مشهد مراجعه کرده بود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت:

پدرم استاد کار بنایی است که درآمد خوبی دارد به همین دلیل همواره تاکید داشت من و خواهرانم به تحصیلاتمان ادامه بدهیم. در این میان خواهر بزرگم وارد دانشگاه شد و لیسانس گرفت، اما تا ۲۸ سالگی ازدواج نکرده بود و مدام اطرافیان سرزنش اش می‌کردند.

او بالاخره سال گذشته با پسری ازدواج کرد که با او در فضای مجازی آشنا شده بود، اما همسرش تحصیلات ابتدایی داشت و بیکار بود اگرچه آن‌ها هم اکنون در کشاکش طلاق هستند، اما خواهرم مدعی است برای فرار از سرزنش‌ها و تهمت‌های ناروا با آن جوان ازدواج کرده است از سوی دیگر من هم که می‌ترسیدم سرنوشتم مانند خواهرم شود به فکر ازدواج زود هنگام افتادم.

از هنگام شروع کرونا پدرم برای آن که از تحصیل عقب نمانم یک گوشی هوشمند برایم خرید و من به دور از چشمان برادر بزرگ ترم که به شدت مرا زیر نظر داشت وارد فضای مجازی شدم و به پرسه زنی در شبکه‌های اجتماعی پرداختم.

در همین روز‌ها بود که با جوان چرب زبانی آشنا شدم. عابد که اهل لرستان بود ادعا می‌کرد منزل و خودروی شخصی دارد و در تهران مشغول کار است بدین ترتیب پیامک بازی و گفتگو‌های تلفنی بین من و عابد به جایی رسید که دیگر به او دل باختم و به قول معروف عاشق شدم، اما یک روز برادرم متوجه ماجرا شد و به شدت کتکم زد از آن روز به بعد برادرم مرا زیر نظر گرفته بود و حتی اجازه استفاده از گوشی را هم نمی‌داد، اما من باز هم به طور پنهانی و با گوشی‌های دیگری با عابد تماس می‌گرفتم و از او خواستم تا به خواستگاری ام بیاید و من هم به این ترتیب از چنگ برادرم رها شوم.

خلاصه مدتی بعد عابد فقط با یک زن که مادرش بود به خواستگاری ام آمد این درحالی بود که خانواده ام به علت این ارتباط تلفنی مرا دختری هرزه و لاابالی می‌دانستند و بدون آن که درباره عابد و خانواده اش تحقیق کنند یا حداقل شرط و شروطی برای این ازدواج بگذارند بی تامل پاسخ مثبت دادند و مرا به عقد او درآوردند، اما هنوز دو ماه از برگزاری مراسم عقدکنان سپری نشده بود که فهمیدم عابد قرص‌های خاصی مصرف می‌کند و بعد از مصرف آن قرص‌ها بدون هیچ بهانه‌ای مرا به شدت کتک می‌زد در این شرایط خانواده ام برای حفظ آبروی خودشان جهیزیه مرا تهیه کردند و در حالی به خانه بخت فرستادند که در رفتار‌های خشن عابد هیچ تغییری حاصل نشد و او همواره با توهین‌های زشت مرا زیر مشت و لگد می‌گرفت.

این درحالی بود که تازه فهمیدم همه حرف‌هایی که همسرم قبل از ازدواج به من گفته بود، دروغ است و او نه تنها خودرو و خانه ندارد بلکه جوانی بیکار و بیمار است که باید حتما داروهایش را سرساعت مصرف کند در غیر این صورت به هم می‌ریزد و به کسی رحم نمی‌کند.

حالا هم غیرت برادرم اجازه نمی‌دهد تا من به خانه پدرم بازگردم و تهدیدم می‌کند که اگر آبروی آن‌ها را ببرم با کتک‌های او روبه رو خواهم شد. حالا مانده ام با این اشتباهی که آینده ام را به تباهی کشید چگونه برخورد کنم و ...

با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) رسیدگی کارشناس به این پرونده در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی آغاز شده است.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین