عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی در سرمقاله امروز روزنامه اعتماد با عنوان «خروجی اصلی حکومت» نوشت: هر سیستم یا نظامی سه بخش جداگانه دارد؛ اول ورودی، دوم فعل و انفعالات درونی و سوم خروجی. موفقیت هر سیستم در مقایسه ورودی و خروجی آن است، فعل و انفعالات درونی آن موضوعی فرعی محسوب میشود. البته اهمیت این فعل و انفعالات زیاد است، ولی برای داوری درباره سیستم نیازی به آن نیست.
برای نمونه یک تیم فوتبال را در نظر بگیرید. اگر بخواهیم کارایی مربی را در نظر بگیریم، شامل ورودی آن، باشگاه، امکانات آن، بازیکنان و قیمت و حقوق آنان و... است، خروجی آن نیز موفقیتهای باشگاه و پیروزیهای آن است. اینکه مربی چه اخلاقی دارد؟ چگونه تمرین میدهد؟ چه دستیارانی انتخاب میکند؟ چه ترکیبی از بازیکنان را به زمین میفرستد؟ و چه سیستمی را برای بازی انتخاب میکند؟ مساله دیگری است که اهمیت آنها در این است که خروجی این سیستم چه بوده است؟ ورودی و خروجیهای هر سیستمی کمابیش تعریف شده است. این فرآیند را برای داوری نسبت به دولتها نیز باید در نظر گرفت. دولتها باید متوجه خروجیهای اصلی باشند.
در فوتبال اینکه یک تیم چه تعداد پاس میدهد؟ پاس سالم میدهد، چند دقیقه از بازی دست آنان است؟ یا چند تا کرنر زده؟ یا هر چیز دیگر که مشابه هستند را خروجی نمینامند. حتی اینکه چه تعداد گل زده هم دستاورد نیست، اینکه چه تعداد بازی را برده و در لیگ چه امتیازی دارد، خروجی اصلی است.
البته موارد قبلی میتواند دستاوردهای واسطه و بینابینی باشد برای بهبود دستاورد اصلی که «پیروزی» است، ولی افتخار به آنها هیچ اهمیتی ندارد مگر هنگامی که با پیروزی همراه باشد. حتی تهاجمی یا تدافعی بازی کردن نیز اهمیت ندارد. همه اینها گفته شد تا به مساله سیاست و دولت پرداخته شود. اینکه معیار موفقیت یک دولت چیست؟ در واقع خروجی اصلی سیستم (دولت) چیست؟ دولتها یک خروجی همیشگی دارند که به نسبت ثابت است. رشد پایدار و عادلانه وظیفه اصلی دولتهاست.
خوشبختانه در ابلاغیه سیاستهای کلی برنامه هفتم به همین نکته اشاره شده است. همچنین هر دولتی ممکن است برحسب شرایط ویژه، وظیفه مشخص دیگری را نیز عهدهدار شود. مثلا پایان دادن به جنگ، با پیروزی یا صلح شرافتمندانه، یا پایان دادن به یک جنگ و تنش داخلی از طریق ایجاد وحدت و تفاهم جمعی، یا پایان دادن به یک بحران خاص زیست محیطی و...، ولی همانطور که گفته شد اصلیترین خروجی سیستم دولت و حکومت باید ایجاد رشد پایدار و عادلانه باشد. چنین رشدی بالطبع مستلزم افزایش سرمایهگذاری، کارآمد کردن دولت، رشد اشتغال، کنترل تورم، کاهش ضریب جینی، بهبود امنیت، بهبود زیرساختها، جلب اعتماد مردم و موارد مشابه است.
این رشد باید به گونهای باشد که با توجه به ورودیهای سیستم دولتی، موجب عقب افتادن کشور از سایر کشورها نشود و جایگاه کشور اگر بهبود نمییابد، بدتر هم نشود. دولتها در ارایه گزارش عملکرد خود این چارچوب را به هم میریزند. به این معنا که به جای دفاع از خروجی اصلی به نکاتی از بخش میانی یا همان مقدمات کار برای رسیدن به هدف اشاره میکنند، بدون اینکه میزان تحقق هدف اصلی را شرح دهند.
برای نمونه اینکه یک مدیر روزانه ۱۲ یا ۱۶ ساعت کار کند، یا هر روز با مردم دیدار داشته باشد، یا با فلان خطای مدیر زیردستش چگونه برخورد کند، یا حتی بسیاری از متغیرهای دیگر مثل راه، آموزش، بهداشت، جمعیت و... را ردیف کند، اهمیت اصلی را ندارد.
او باید توضیح دهد که این دستاوردها در نهایت به چه میزان رشدی منجر شده؟ آیا این رشد پایدار است یا خیر؟ و آیا به برابری ملموسی کمک کرده یا خیر؟ اینکه دولت و رییسجمهور ۳۱ سفر استانی در یکسال رفتهاند، باید اثرات خود را در خروجی نشان دهد، چنین رفتاری به خودی خود نه مطلوب است و نه مذموم. مثل مربی که شکل معینی تمرین میدهد. مفید بودن و نبودن این شکل از تمرین را باید در کارایی و موفقیت تیم دید.
البته پس از توافق درباره مثبت یا منفی بودن خروجی سیستم میتوان درباره علل آن با ارجاع به فعل و انفعالات داخل سیستم بحث کرد، ولی پیش از این مرحله، بحث کردن از وضعیتها و متغیرهای داخل سیستم کاری بینتیجه است.
همانطور که همه اقدامات پزشک باید منجر به رفع بیماری و رسیدن بیمار به یک وضعیت پایدار از نظر علایم حیاتی و عادی زندگی شود. برشمردن همه اقدامات دیگر پزشک مقدمات لازم برای رسیدن به هدف نهایی است که درمان و بازیابی سلامت بیمار است و الا آن اهداف به خودی خود هیچ ارزشی ندارند.