فرارو- مذاکرات اتمی وین در ماههای اخیر، روزهای پُرنوسانی را پشت سر گذاشته است. پس از ارائه بسته پیشنهادی اروپا جهت حصول توافق با محوریت احیای برجام و متعاقبا واکنش و پاسخ ایران و آمریکا به این بسته پیشنهادی، تا حد زیادی امیدواریها نسبت به در دسترس بودنِ یک توافق اوج گرفتند و حتی برخی منابع از قریب الوقوع بودنِ این مساله خبر میدادند. مسالهای که البته به تایید شماری از دیپلماتهای ایرانی و غربی نیز رسید.
با این حال با گذشت زمانِ کمی این نکته آشکار شد که هنوز برخی اختلافات در چهارچوب معادله دستیابی به توافق در رابطه با احیای برجام، سرِ جای خود هستند. در این راستا، ایران از انعطاف پذیری خود در روند مذاکرات و عدم انعطاف واشینگتن در این رابطه خبر میدهد و معتقد است دولت آمریکا زیاده خواهی قابل توجهی را در چهارچوب مذاکرات در دستورکار دارد.
در نقطه مقابل نیز مقام هایِ تیم امنیت ملی و سیاست خارجی آمریکا مدام ایران را متهم میکنند که درخواستهای فرابرجامی دارد و در عرصه عمل مایل به حصول توافق با غرب نیست. مسائلی که در مجموع موجب شده اند که اکنون بار دیگر روند مذاکرات اتمی وین قفل شود و شاهد حاکم شدنِ مجدد جوِ رکود و سکون در قالب آن باشیم.
در این میان، اقدام اخیر تروئیکای اروپایی در صدور بیانیهای مشترک علیه ایران و البته صدور بیانیه در جریان نشست اخیر آژانس بین المللی انرژی اتمی علیه کشورمان، و در عین حال مواضع دبیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی علیه ایران و مبهم و به طور ضمنی خطرناک توصیف کردنِ ماهیت کنونی برنامه اتمی تهران نیز مزید بر علت شده تا رکود حاکم بر مذاکرات، تا حد زیادی عمیقتر شود.
در این راستا به تازگی یک دیپلمات اروپایی نیز از به تعویق افتادن مذاکرات وین به بعد از برگزاری انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا (در ماه نوامبر سال ۲۰۲۲) خبر داده است. در این چهارچوب، دو سوال اساسی مطرح میشود: اول اینکه علتِ قفل شدن مذاکرات احیای برجام در شرایط کنونی چیست؟ و دوم اینکه چه زمان و چگونه احتمال باز شدن این قفل وجود دارد؟
از این رو، جهت پاسخ به دو پرسش مذکور، ابتدا باید تصور و درکی روشن از سوال اول پیدا کرد و سپس بر اساس این درک، به نوعی به پاسخ پرسش دوم رسید. در این چهارچوب، اینطور به نظر میرسد که به طور خاص ۴ دلیل محوری را میتوان به مثابه اصلیترین دلایل قفل شدنِ روند مذاکرات اتمی وین در شرایط کنونی (با محوریت نوعِ کنشگریهای آمریکا و متحدان آن) مورد توجه قرار داد.
دولت بایدن و مقامهای تیم امنیت ملی و سیاست خارجی آن، از همان نخستین روزهای روی کارآمدن در قدرت تا به امروز، بارها و بارها از نیت و اراده جدی خود جهت دستیابی به یک توافق با ایران و احیای برجام خبر داده و میدهند. با این حال، رویههای میدانی این دولت نشان میدهد که اساسا آمریکا دستورکارهای دیگری را دنبال میکند و سناریویی خاص را در سر دارد.
در این چهارچوب به طور خاص مقاله منتشر شده از سوی بایدن در خبرگزاری سی ان ان که در نخستین روزهای حضور وی در قدرت ارائه شد، کلیدِ فهم رویکرد کلان دولت بایدن در مواجهه با معادله اتمی ایران است.
بایدن در مقاله مذکور بر ضرورت اتخاذ یک "راهکار هوشمندانه" جهت مقابله با پیشرفتهای اتمی ایران اشاره میکند. وی از یک سو به رویههای ترامپ در رابطه با ایران که در عمل، خودِ آمریکا و نَه ایران را در عرصه بینالمللی منزوی کردند، طعنه میزند و از سوی دیگر بر یک کلیدواژه در تقابل بر ایران تاکید میورزد: "اجماع سازی بین المللی علیه ایران".
در این نقطه، گذشت زمان به تدریج و تا حدی آشکار ساخته که راهکار خاص و عملیاتی دولت بایدن جهت محقق کردن این هدف چیست. در این چهارچوب، اینطور به نظر میرسد که دولت بایدن به دنبالِ تشدید تنشها در قالب معادله اتمی ایران میان تهران و آژانس بین المللی انرژی اتمی است و سعی دارد از این طریق، موقعیتِ کنشگری عیان خود در رابطه با مساله هستهای ایران را، به نوعی کنشگریِ در سایه در تغییر دهد.
رویکردی که از حیث بین المللی نیز از پذیرش بیشتری برخوردار است و میتواند دستورکار اجماع سازی بینالمللی علیه ایران را به نحو موثرتری به پیش برد. در قالب این رویکرد، هیچ بعید نیست که خیلی زود پرونده اتمی ایران بار دیگر از آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع شود و آنچه مطلوب آمریکا در رابطه با ایران است، از سوی دیگر کشورها (و بدون ایجاد هزینه برای واشینگتن) دنبال شود.
از این منظر، اساسا دولت بایدن دستیابی به یک توافق هستهای با ایران را بر خلاف شعارهای ظاهری خود، در راستای منافعش ارزیابی نمیکند و آن را به نوعی نقضِ رویکرد کلان خود در رابطه با ایران که همان اجماعسازی علیه این کشور است، میداند.
یکی دیگر از مولفههای اساسی که موجب ایجاد رکود و سکون در روند مذاکرات اتمی وین و دستیابی به یک توافق جهت احیای برجام شده، خرابکاریهای قابل توجه اسرائیل چه به صورت مستقیم و چه غیرمستقیم (از طریق لابیها و جریانهای متنفذ در عرصه سیاست داخلی آمریکا و کشورهای اروپایی) در روند مذاکرات اتمی وین است.
در این راستا شاهدیم که اسرائیلیها در برهههای زمانی که حصول توافق در دسترس میشود، بر شدتِ رفت و آمدهای خود به آمریکا و مانورهای رسانهایشان و تحت فشار قرار دادن طرفهای غربی نیز به نحو قابل توجهی میافزایند. در این چهارچوب، نیازِ دولت بایدن مخصوصا به جلب حمایت جریانهای متنفذ تحت کنترل رژیم اسرائیل در آستانه انتخابات میان دورهای کنگره آمریکا هم مزید بر علت شده و موجب شده تا دولت بایدن نتواند نسبت به مواضع اسرائیلیها در روند مذاکرات اتمی با ایران بی اعتنا باشد. زیرا این مساله بدون تردید تبعات و خسارتهای قابل ملاحظهای را برای او و حزب دموکرات به بار خواهد آورد.
در این چهارچوب، تجربه تاریخی نشان داده که اسرائیل هرگونه دستیابی توافق با ایران را به مثابه توافقی بد ارزیابی میکند و به هر نحو ممکن به دنبال نابودسازیِ اندک توافقات حاصله نیز است.
از این منظر، مولفه اسرائیل و کنشگریهای مخرب آن در قالب معادله احیای برجام، مسالهای است که نمیتوان از نقش آن در چهارچوب رکود حاکم بر فضای مذاکرات غافل شد. این موضوع همانطور که پیشتر نیز گفته شد در فضایِ ضعف مفرط دولت بایدن در عرصه سیاست داخلی آمریکا و در عین حال تاکیدات مکرر مقامهای اسرائیلی مبنی بر اینکه حتی اگر توافقی با ایران حاصل شود، آنها تقابلِ یک جانبه با ایران و پیشرفتهای اتمی این کشور را حق مسلم خود میدانند، ابعاد جدی تری را به خود میگیرد.
یکی دیگر از موانع اساسی در روند مذاکرات احیای برجام و به نتیجه رسیدن آن، این مساله است که اساسا دولت آمریکا به دنبال احیایِ نسخه سال ۲۰۱۵ از توافق برجام نیست. در واقع، این دولت از همان ابتدای حضور خود در قدرت نیز به صراحت اعلام کرده که به دنبال دستیابی به توافقی ورای نسخه اولیه برجام است و میخواهد مسائلی نظیر توان موشکی و پهپادی و قدرت منطقهای ایران نیز در قالب توافق جدید گنجانده شود.
در این میان، آمریکاییها یک استدلال را نیز مطرح میکنند و معتقدند که سطح توانمندیهای اتمی ایران در مقایسه با سال ۲۰۱۵ و از زمان احیای توافق برجام نیز به نحو قابل ملاحظهای افزایش پیدا کرده و تغییر یافته است. مسالهای که احیای توافقِ سال ۲۰۱۵ را در شرایط کنونی به امری غیرمنطقی تبدیل میکند. این در حالی است که تاکید ایران بر احیای همان نسخهای از برجام است که در سال ۲۰۱۵ منعقد شد.
در این چهارچوب، در سطحی کلان و راهبردی، اساسا ایران و آمریکا دو تفاوت نظر فاحش دارند و همین موضوع بر روند مذاکرات و قفل شدن هایِ گاه و بیگاه آن تاثیر مستقیم میگذارد. درست به همین دلیل است که آمریکاییها با برجسته سازی چالشهایی نظیر عدم امکانِ خارج سازی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از فهرست سازمانهای تررویستی آمریکا، وجود موانع متعدد در کنگره آمریکا جهت تصویب توافق جدید و البته به تازگی، ضرورت حل و فصل مسائل پادمانی میان ایران و آژانس، سعی دارند به ایران این سیگنال را برسانند که بازگشت به نسخه اولیه برجام به هیچ وجه کار سادهای نیست و البته که در این میان، جوسازیهای اسرائیل با محوریت مسائل مذکور نیز عملا مذاکره در مورد آنها را به یک امر بسیار مشکل تبدیل کرده و متعاقبا شانس موفقیت جهت دستیابی به یک توافق را نیز کاهش داده است.
یکی دیگر از چالشهای جدی در روند احیای برجام و دستیابی به یک توافق در این رابطه، آشفته بودن و به طور خاص قطبی بودنِ شدید عرصه سیاست داخلی آمریکا است. باید پذیرفت که دولت بایدن در شرایط کنونی جدای از طرحوارههای کلان و مخفی خود علیه ایران، از فضای مانور چندانی نیز در رابطه با معادله برجام مخصوصا با توجه به عملکرد ضعیف خود در عرصه سیاست داخلی و خارجی آمریکا برخوردار نیست.
در شرایط کنونی، بسیاری از جمهوری خواهان تصویرِ دولتی ضعیف و واداده را از دولت بایدن در عرصه معادلات داخلی و بین المللی آمریکا تصویرسازی کرده و مورد تاکید قرار میدهند و اگر بنا باشد دولت بایدن با ایران، در شرایط کنونی که به نوعی قطبی گرایی در عرصه سیاست بین المللی (تحت تاثیر جنگ اوکراین) نیز تقویت شده (و ایران تا حدی فضای مانور بیشتری پیدا کرده) به توافقی دست یابد، به احتمال فراوان شدت حملات علیه این دولت چند برابر نیز خواهد شد. شاید به همین دلیل باشد که اکنون این نکته مطرح میشود که فعلا تا زمان برگزاری انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا، مذاکراتِ اتمی وین متوقف خواهد شد.
البته که حتی اگر توافقی نیز همین حالا حاصل شود، اما و اگرها و تردیدهایی جدی در مورد شانس تداوم یافتن و بقای آن وجود دارد. مسالهای که مخصوصا با موضع گیریهای صریح مقامهای ارشد حزب جمهوریخواه مبنی بر اینکه در صورت ورود یک رئیس جمهور از این حزب به کاخ سفید، وی هیچ تردیدی در نقض توافق احتمالی با ایران به خود راه نخواهد داد، ابعاد جدی تری را نیز به خود میگیرد.
دولت بایدن نیز ثابت کرده که حاضر به گنجاندنِ بندی در قالب توافق جدید با ایران که هرگونه خروج دولتهای آتی آمریکا از توافق جدید با ایران را سخت و پُرهزینه کند، نیست. مسالهای که عملا توافق احتمالی با ایران را به یک توافقِ بی پشتوانه تبدیل میکند.
با در نظر گرفتنِ آنچه تاکنون گفته شد، یک سوال اساسی مطرح میشود و آن این است که قفل مذاکرات احیای برجام چه زمان و چگونه باز خواهد شد؟ در پاسخ به این پرسش میتوان دو سناریویِ "واقع بینانه" و البته کل گرایانه که خالی از توجه به تجربیات تاریخی با محوریت مذاکرات اتمی ایران نیست را مورد اشاره قرار داد.
در قالب سناریوی اول و با توجه به تجربیات تاریخی، اگر ایران بتواند همچنان به پیشرفتهای اتمی خود ادامه دهد (مسالهای که البته عاری از ایجاد چالش برای آن از سوی بازیگرانی نظیر رژیم اسرائیل نخواهد بود) و در عین حال فضای بین المللی نیز به سمتی حرکت کند که تحریمهای اقتصادی علیه روسیه تقویت و حتی مستحکم شود و بازار انرژی جهان (به طور خاص بازار نفت جهان)، با بحرانی جدی رو به رو شود، و در بُعد منطقهای نیز ایران بتواند بر شدتِ کنشگریهای موثر و توام با قدرتِ خود بیفزاید، احتمال این که غرب و به طور خاص آمریکا مجبور به انعطاف پذیری در روند مذاکرات اتمی با ایران شوند بسیار تقویت میشود.
البته همان طور که پیشتر نیز اشاره شد باید توجه داشته باشیم که گردن نهادن آمریکا به یک چنین توافقی با ایران، صرفا از روی اجبار و با نیتِ آنچه "تحملِ ایران" خوانده میشود، عملی میشود و در واقع آمریکا برای محقق نشدن سناریوهای بدتر در قالب معادله اتمی ایران به این گزینه روی خواهد آورد.
سناریوی دوم در رابطه با قفل مذاکرات احیای برجام این است که با توجه ماهیت انباشتی و گسترده اختلافات و بحرانها در روابط ایران و غرب (به ویژه آمریکا)، اساسا این درک و تفکر راهبردی که امکان توافق با آمریکا وجود دارد، در تهران به کل تغییر میکند و در این فضا، اینکه قفل مذاکرات باز شود، برای ایران به یک گزینه بی اعتبار تبدیل میشود و اساسا اهمیت خود را از دست میدهد.
در قالب این سناریو، اساسا معادله احیای برجام یک چرخش را تجربه خواهد کرد و ایران به عنوان یک طرفِ اصلی ماجرا رویکرد کلان خود را در رابطه با مساله مذکور تغییر میدهد و تقویت بنیانهای قدرت خود به واسطه توسعه روابط با محور شرق را دردستورکار قرار میدهد. دستورکاری که البته تشدید تنشهای تهران-واشینگتن و همچنین افزایش اقدامات خرابکارانه رژیم اسرائیل علیه ایران را نیز به دنبال خواهد داشت.
در چهارچوب این سناریو، ایران به کل از تعامل اتمی با غرب ناامید میشود و حصول توافقی با عمر کوتاه با غرب را نیز در راستای منافع خود ارزیابی نمیکند. توافقی که در نوع خود میتواند تبعات و پیامدهای مخربی مخصوصا برای اقتصاد کشورمان نظیر نسخه اولیه توافق برجام و کنشگری منفی واشینگتن در قالب آن داشته باشد.
در این راستا، همانطور که از صورتِ معادله جاری با محوریت مساله اتمی ایران مشخص است، احیای برجام ماموریت و دستورکاری سخت و پیچیده است. ماموریتی که هر چه زمان بگذرد و رایزنیهای در قالب آن فرسایشیتر شود، شانس موفقیت آن نیز کاهش پیدا میکند. نباید فراموش کرد که ورود ایران به توافقی که قرار نیست در قالب آن از مزایای اقتصادی و امنیتی جدی نفع ببرد، یک اشتباه محض است.
اهمیت این مساله زمانی مشخص میشود که به نسخه اولیه برجام و تجربیات کسب شده در قالب آن توجه کنیم. توافق جدید، محکمتر و قویتر از توافق سال ۲۰۱۵ برای ایران نخواهد بود. انتفاع ایران از مزایای این توافق چندان زیاد نبود حال در مورد توافق جدید که آمریکا محدودیتها و امتیازات بیشتری را در چهارچوب آن برای خود میخواهد و انعطاف پذیری کمتری را نیز از خود نشان میدهد، اساسا تهران با تردیدهای جدی در مورد درستیِ گزاره تلاش هایش جهت احیای برجام رو به رو است.
در این چهارچوب، دو سناریو پیش گفته بار دیگر حاملِ یک نکته و پیام اساسی هستند که نَه فقط در مورد مساله هستهای ایران، بلکه در مورد بسیاری از معادلات سیاسی جهان نیز به درستی صدق میکند و آن این است که در روند مذاکرات احیای برجام، این اهرمهای فشار و قدرت هستند که برنده و بازنده را مشخص میکنند. دیپلماسی در این معادله، گزاره ثانویه است.