فرارو- غسان شربل مدیر مسئول روزنامه «الشرق الاوسط»، دوست بریتانیایی من گفت که به دلیل دچار شدن کشورش به خشکسالی غمگین است. تماشای درختان در حال مرگ و پژمرده شدن گلها برایش دردناک است. او معتقد است که دولتهای پیاپی در بریتانیا کارشان را به درستی انجام ندادهاند و بایستی سیاستهای پختهتری را در مورد محیط زیست و تغییرات آب و هوایی اتخاذ میکردند.
به گزارش فرارو به نقل از الشرق الاوسط، او معتقد است که نیروهای سیاسی بخش عمده انرژی خود را صرف نزاع و رقابت برای کسب کرسی در پارلمان و دولت کردهاند. او متعجب بود که چگونه ممکن است مردم بریتانیا تا این حد درگیر یک رسوایی گذرا (ماجرای بوریس جانسون و استعفای او از نخست وزیری) باشند و در نهایت خطرات بزرگ قریب الوقوع را فراموش کنند. او انتقاد میکرد که چگونه وجوه هنگفت برای مسائل با فوریت کمتر خرج میشوند.
من نیز غم و اندوه او را تایید کردم و با وی همدل بودم. میدانم تا چه اندازه سخت است که باغهای در حال مرگ را ببینیم. تماشای جنگلها به عنوان گورهای وسیع برای گیاهان دشوار است. او میگفت که مرگ درختان وی را به یاد مرگ انسانها و خساراتی میاندازد که قابل جبران نیستند.
من تامل کردم. این مرگ، بیگانگی بین انسان و زمینی را که روی آن ایستاده عمیقتر میسازد. درختان نامههای عاشقانه زمین به ساکناناش هستند. گلها رایحهای غنی از خود پخش میکنند که از خشونت و تنهایی زندگی میکاهد. اظهارات دوستام «ساکستون» تنها راهگشای گفتگوی او در مورد ترسهای واقعیاش بود.
او گفت: «زمانی که به دهه نهم عمر خود رسیدید چیزی برای از دست دادن ندارید. من تقریبا تمام دوستانم را به خاک سپرده ام. من شریک زندگیام را به خاک سپردم. من مردی تنها هستم که منتظر آخرین قرار ملاقاتاش (کنایه از مرگ) است». او افزود: «حافظهام در مورد نامها و اماکن مثل سابق نیست. نام اکثر سمفونیهایی را که از شهری به شهر دیگر دنبال میکردم فراموش کردهام. من کتابهای باور نکردنی را نیز فراموش کردهام کتابهایی که در صفحاتشان با خوشی وقت میگذراندم. چه کسی میداند فردا ممکن است شکسپیر، حتی فلوبر و ولتر را فراموش کنم. من اصل خاطرات بسیار کمی را که هنوز به یاد دارم گم کردهام».
در مورد سخنان مردی که عمرش را صرف جستجوی شاهکارهای موسیقی و ادبی و مقایسه آثار مکتوب انگلیسی و فرانسوی کرده تامل کردم. او گفت آن چه بیش از همه آزارش میدهد نه مرگ قریب الوقوعاش بلکه ناامیدانه به سراغ آن رفتن است.
ساکستون از سیاستهای آمریکا متنفر است. او سیاستهای ایالات متحده را مبتذل، ناسازگار و ناتوان از درک جهان و پیچیدگیهای آن میداند.
بزرگترین ناامیدی او اکنون از روسیه ناشی میشود که زمانی برای او عزیز بود، زیرا آن سرزمین بود که داستایوفسکی، گوگول، پوشکین و چخوف را به جهان عرضه کرد. جنگ روسیه با اوکراین برای او آشکار ساخت که روسیه نویسندگان برجسته با روسیه تزارها و وارثان استالین یکسان نیست.
ساکستون ترس فعلی خود را با ترسی که زمان پناه گرفتن در برابر حملات هوایی در طول جنگ جهانی دوم احساس میکرد مقایسه نمود. او اشاره کرد که صدای توپخانه در اوکراین نه تنها میدان مستقیم نبرد بلکه کل اروپا را هدف قرار میدهد.
او گفت که اقدام یک دولت برای الحاق بخشی از یک کشور همسایه او را به یاد روزهایی میاندازد که ارتشها در بزرگترین حماسه خونین تاریخ کارزار نظامی به راه انداختند: پاک کردن مرزهای بین المللی، جدا کردن سرزمین ها، تغییر هویت مکانها و تبدیل مردم به پناهنده.
او اشاره کرد که جنگ در یوگسلاوی خونین بود و اهمیت زیادی داشت، اما مهار شد و اروپاییها را به این باور رساند که این جنایت تنها یک استثنا بوده است.
با این وجود، بازی امروز خطرناکتر است. روسیه در تلاش است تا اوکراین را به عنوان یک کشور مستقل اعدام کند در حالی که غرب در حال پمپاژ سلاح در رگهای ارتش اوکراین برای خونریزی روسیه است.
در میان این فروپاشی بزرگ، «نانسی پلوسی» رئیس مجلس نمایندگان امریکا به تایوان سفر کرد و به اژدهای چینی این فرصت را داد تا توانایی خود را برای درگیر شدن در یک درگیری بزرگ که میتواند جهان را خونبار و اقتصاد آن را نابود کند نشان دهد.
ساکستون گفت این تراژدی زمانی آغاز میشود که کشورها به دلیل نبود تضمینهای ایمنی بین المللی طعمه ترس یا وحشت میشوند. کشورها به سرعت این سم را مینوشند. کشورها به ارتشهای خود کمک میکنند تا ترسشان را کاهش دهند، اما در عوض، امکان ایجاد درگیریهایی که چیزی در پی آن باقی نخواهد ماند را افزایش میدهند. او گفت که بریتانیا در تلاش است تا یک جبهه قوی ایجاد کند، اما در این مسیر دچار مشکل است. آلمان میترسد و فرانسه گیج است.
زرادخانههای تسلیحاتی سرمایههایی که میتوانستند برای توسعه، رشد و بهبود استانداردهای زندگی صرف شوند را از بین خواهند برد. ما به این باور رسیده بودیم دنیایی که در فناوری پیشرفت کرده درس خود را آموخته است. ما به این باور رسیده بودیم که انسانیت جهان غنیتر و منطقیتر شده است.
ساکستون گفت که او اصلا مطمئن نیست که آیا لندن در یک یا دو دهه آینده در وضعیت بهتری نسبت به وضعیت فعلی خواهد بود یا خیر. او درباره برلین، پاریس و مسکو نیز همین نظر را داشت. او ناگهان از من پرسید که آیا مطمئن هستم که بیروت در یک یا دو دهه آینده بهتر خواهد شد؟
من نیز مطمئن نیستم. در واقع من اصلا مطمئن نیستم. من ترس آن را دارم که بیروت فراموش شود و در فقر آن چه از ساکناناش باقی مانده دست و پا بزند.
من نمیخواهم در مورد آینده دمشق، بغداد، طرابلس و صنعا گمانه زنی کنم. مردم آنجا بهتر از من میدانند. من مطمئن نیستم که آیا سالهای آینده بهتر از امروز خواهند بود یا خیر.
بدیهی است که اروپا از بازگشت آتش توپخانه به سرزمینهای خود غافلگیر شد. نگرانی اروپاییها آشکار است، اما دست کم کشورهای اروپایی میتوانند به نهادهایی روی آورند که که توان پاسخگو ساختن دولت یا حاکم خاطی را دارند. آنان میتوانند دولت هار ا تغییر دهند و خوانش خود از رویدادها را دوباره مورد ارزیابی قرار دهند. آنان دست کم به بیمارستانهایی میبالند که میتوانند مجروحان را درمان کنند و نیروهای آتش نشانی برای مقابله با آتش سوزیها را در اختیار دارند.
با این وجود، کشورهای ما فقیر هستند. آنان برهنه میایستند و نقشههایشان تحت تاثیر «حلقه آتش» قرار گرفته است. هیچ نقشه نجاتی برای کشورهایی وجود ندارد که دههها توسط دولتهای شکست خورده و سیاستمدارانی که مانند گورکن سرمایههای عمومی را با حرص و ولع دزدان دریایی تصاحب میکنند متضرر شده اند.
دنیایی که به سوی ترس و درگیریهای جنجالی تغییر جهت میدهد در انتظار تشییع جنازه، پناهندگی و فقر بیشتر است. امنیت در خطر است و نان به سختی به دست میآید. اگر یک فاجعه هستهای در اوکراین رخ دهد چه میشود؟ اگر پوتین یک کشور ناتو را تنبیه کند چطور؟ اگر شی جین پینگ ارتش چین را به تایوان اعزام کند چه خواهد شد؟
هنری کیسینجر هشدار داد که جهان در حال نزدیک شدن به یک رویارویی بسیار خطرناک بین ایالات متحده از یک سو و چین و روسیه از سوی دیگر است. ما نمیخواهیم این ایده را باور کنیم، اما واقعیت آن است که جهان آشکارا به سمت پرتگاه پیش میرود.