دامپزشک حیات وحش که پیش از انتقال سه یوز نگهداری شده در پردیسان به عنوان کارشناس دامپزشکی در این پروژه فعالیت میکرد از جمله اشتباهات غیر قابل جبران در این پروژه را انتقال یوزهای موجود در اسارت (دلبر، کوشکی و ایران) به میانهٔ تنها زیستگاه شناخته شدهٔ بارور از یوزهایِ آسیایی اعلام کرد.
به گزارش فارس، ایمان معماریان گفت: همین این انتقال میتوانست باعث کاهش تمرکز بر حفاظت زیستگاه شود که گویا شد، میتوانست باعث ایجاد ناامنی در زیستگاه شود که شواهد در مورد رفتار غیر طبیعی فراز در فصل تولید مثل نشان داد که شد.
پروژه تکثیر در اسارت یوزپلنگهای ایرانی پس از چند سال فعالیت در تهران به یکباره بدون هیچ اطلاع رسانی به سمنان منتقل شد، که گفته میشود این تصمیم یکباره، با دستور عیسی کلانتری رئیس وقت سازمان محیط زیست بوده است، آیا این جا به جایی به بهبود روند پروژه کمک کرد؟
این جابجایی مهمترین دلیل انتقال یوزها به تهران را که چیزی جز دسترسی به بهترین امکانات و متخصصین موجود در کشور نبود، مخدوش کرد، عدم انجام معاینه روی یوزها از جمله ایران در مدت دو سالی که در توران بود، انجام سزارینِ صحرایی بدون وجود متخصص و حتی در نبود کمترین امکانات از جمله شرایط لازم استریل جراحی و امکانات کمک تشخیصی از جمله رادیوگراف، سونوگرافی و ... همچنین تغذیهٔ غیر اصولی تولهها، مرگ و کالبدشکافی غیر اصولی دو توله، مرده انگاشتند دلبر و کوشکی (مردههایی که فقط غذا میخورند) نشان دادند که مخدوش کرد.
این جابه جایی چه تبعاتی داشت؟
گرفتن «فیروز» یوز نرغالب منطقه و جدا کردنش از طبیعت، بدون شک ضربهای به جمعیت شکنندهٔ یوز در تنها زیستگاه بارور بود که میزان تخریب آن میتواند متغیر باشد و شاید شدت و ضعف آن بعدها مشخص شود. اینها از جمله اشتباهاتی است که شاید جبران پذیری و قابلیت اصلاح بسیار کمی داشته باشند. گرچه برخی از این اشتباهات اگر همین امروز هم اصلاح شوند یا اگر دیگر تکرار نشوند شاید میزان تخریب آنها کمتر شود، ولی میتوان گفت از این اشتباهات امروز بیشتر میتوان درس گرفت و از تکرار آنها جلوگیری کرد و دلیل بازگو کردن آنها هم تاکید بر لزومِ عدم تکرار است و بس.
برخی اشتباهات قابل اصلاح بودند و با توصیههای انجام شده کمکم اصلاح شدند، از آن جمله میتوان به انتقال غیر اصولی و خطرناک یوزها با باکس غیر استاندار و افراد غیر متخصص اشاره کرد که با تذکرهای داده شده تا حدودی در مراحل بعدی اشکالات کمتر شد. عدم وجود Enrichment لازم در جایگاههایِ توران که کمکم بهتر شد. اشاره به روشهایی خطرناک برای زندهگیری با مثلا قفس یا روشهای غیر علمی مثل درهایی که باز میشوند و یوزها وارد میشوند که خوشبختانه با تذکرهای متعدد عملی نشدند.
با وجود این تذکرها به نظر میرسد تیم اجرایی در حساسترین زمان، یعنی فارغ شدن «ایران» بسیاری از اصول را رعایت نکردند، و شما هم پیش از این اعلام کردید که این عدم رعایت اصول بهداشتی و دامپزشکی منجر به تلف شدن یوزها شده است، کمی در این باره توضیح دهید.
رعایت نکردن اصول بهداشتی در مدیریت تولهها در روزهای اول، لمس تولهها بدون دستکش، مواجه با تولهها بدون ماسک، شیر دادن غیر اصولی تولهها مواردی بود که تصاویر منتشر شده از سوی خود مسئولان پروژه آنها را به وضوح نشان میداد و باعث تلف شدن دو توله شد. البته با وجود فرافکنیهایی که برخی از این افراد بعد از شنیدن تذکرها و توصیهها نشان دادند به نظر میرسد این اشتباهات یا اصلاح شدند و یا در حال اصلاح هستند.
افرادی در این پروژه حضور داشتند که قبلا در طول عمرشان توله یوزپلنگ ندیده بودند و نمیدانستند و برنامهریزی علمی برای انجام پروژه صورت نگرفته است.
برخی ضعف ژنتیکی یوزها را دلیل این تلفات میدانند، این ضعف ژنتیکی را قبول دارید؟
اینکه علت مرگ یوزپلنگها را مشکلات ژنتیکی بدانیم واقعگرایانه نیست. حداقل برای یوزپلنگهایی که در اسارت مطالعهای درباره آنها صورت نگرفته است و درباره قرابت ژنتیکی و مشکلات ژنتیکی آنها اطلاعی نداریم. چیزی که درباره مرگ یوزپلنگهای نورسیده ایران مشخص است، این است که شرایط نگهداری و تصمیمات اتخاذشده به خصوص برای این کار در زمان حاملگی و زایمان صحرایی مناسب نبوده و نشان میدهد افرادی که در این روند حضور داشتند از آگاهی لازم برخوردار نبودهاند.
در زمان عمل حتی از دستکش و گان استریل استفاده نشده و یکی از افراد حاضر در این پروسه لباس کار معمولی بر تن داشت، این شرایط بد و غیراستاندارد حاکی از عدم حضور متخصص جراحی در این عمل بوده است.
مساله دیگری که در این روند باعث تعجب شد، تشخیص اشتباه جنسیت توله یوزها بود، این خطا چرا اتفاق افتاد؟
عدم تشخیص جنسیت یوزها را باید به بیتجربگی عوامل حاضر در این پروژه نسبت داد، این امر نشان میدهد که آنها در عمرشان یک بار هم یوز ندیده بودند. همانطور که روش شیردادن بدون شیشه شیر و شیر مخصوص یوزها از نکات ضعف این پروژه است و همه این عوامل نشان میدهد برنامهریزی علمی برای انجام پروژه صورت نگرفته است.
یکی از دلایل اصلی که دلبر و کوشکی در سایت پردیسان نگهداری میشدند این بود که با نظر تمام متخصصین ایرانی و در نزدیکی بهترین امکانات بتوانیم از آنها نگهداری کنیم و قرارگیری این گونه حساس در محیطی که حتی آنتن موبایل ندارد، منطقی نبود.
برخی از اشتباهات هستند که کماکان یا قابلیت اصلاح دارند یا میتوان از اثرات مخرب آنها کم کرد. اولین و شاید مهمترین آنها توضیح برای افکار عمومی در مورد لزوم غیر قابل انکار حفاظت اصولی از زیستگاه و کریدورهای یوز برای کاهش احتمال انقراض است.
تکثیر یوز در اسارت اگر نگوییم تاثیری بر جلوگیری از انقراض ندارد، حداقل میتوان گفت کمترین تاثیر ممکن را در مقایسه با حفاظت اصولی از زیستگاه خواهد داشت.
باید برخلاف روند کنونی همه از جمله خود مسئولین بدانند که تکثیر یوز در اسارت اگر نگوییم تاثیری بر جلوگیری از انقراض ندارد، حداقل میتوان گفت کمترین تاثیر ممکن را در مقایسه با حفاظت اصولی از زیستگاه خواهد داشت. باید این انتظار ایجاد شده در بین افکار عمومی که توله دار شدن ایران یا هر یوزِ آسیایی دیگری در اسارت روند انقراض را مختل کرده است اصلاح شود.
چرا تولهها از سوی ایران پذیرفته نشدند؟
باید قبول کنیم تولهها چه توسط ایران پذیرفته میشدند (دلایل بسیار متعددی برای نپذیرفتن تولهها توسط مادر وجود دارد که از آن جمله میتوان به تجربهٔ پایین مادر، استرس، کمبودهایِ متابولیک، مداخلات جراحی، دستکاریهای انسان و علائم شناخته شده و ناشناختهٔ دیگر اشاره کرد) چه حالا که نشدند میتوان گفت کمترین شانسی برای بقا در طبیعت ایران نداشته و ندارند و در بهترین حالت میتوانند با درون آمیزی در اسارت تولید مثل کنند.
درباره توضیح به افکار عمومی اشارهای داشتید، یکی از مهمترین انتقاداتی که رسانهها و کارشناسان حوزه به روند بارداری و فارغ شدن ایران داشتند، نبود اطلاع رسانی صحیح و به موقع بود، همین مساله شائبه پنهانکاری و ناکارآمدی تیم تکثیر را بیشتر کرد، دلیل آن را چه میدانید؟
این پروژه به صورت مخفی و بدون ارائهٔ کوچکترین برنامه مدون شروع به کار کرد، ولی با گذشت زمان به صورت کاملا واضح مشخص شد گویا کلا برنامهایی وجود نداشته که قابل ارائه باشد! از جمله مصداقهای آن میتوان به انجام سزارین صحرایی، اشاره کرد، چون هنوز هم نمیدانیم چرا تصمیم بر سزارین گرفته شد و اینکه آیا لازم بود یا نه هم مشخص نیست. ولی چیزی که کاملا مشخص است نبود کوچکترین برنامه و پیش بینی برای احتمال لزوم آن است.
برخی میگویند باید تشکر کرد که با کمترین امکانات کار شده است! برخی نگران چهرهٔ بینالمللی ایران هستند میگویند باید متخصصین ایرانی را بزرگ کرد و ایرادات را نگفت! ولی ایران ما کشوری است که هر روز در آن هزاران هزار سگ و گربه در کلینیکها و بیمارستانهای مجهز دامپزشکی توسط متخصصین جراحی و با شرایط کاملا استریل جراحی میشوند، واقعا عجیب و باورنکردنی است که در این کشور نه در مثلا سومالی، مهمترین حیوان کشور بدون رعایت کوچکترین اصول بهداشتی جراحی صحرایی شود! این مهم نشان میدهد هیچ برنامه یا پیش بینی برای آن متاسفانه وجود نداشته است.
گفته میشود مسئولان پروژه به دنبال تهیه شیر و واکسن از خارج از ایران هستند، آیا پیش از این به این موضوعات فکری نشده بود؟
جدای از اینکه آیا در ایران شیر و واکسن مناسب در دسترس است یا خیر، حالا که بیش از ۱۰ روز از عمر تولهها میگذرد به یاد واردات شیر و واکسن برای آنها باشیم بازهم مصداق بیبرنامگی و عدم پیش بینی شرایط پیش رو است. نباید ماهها قبل از تولد این اولین امکانات لازم فراهم میبود؟!
استفاده از افرادی که حتی اصول اولیه در تغذیه تولهها را نمیدانستند و باعث مرگ یکی از آنها با تغذیه غلط شدند، نشان دیگری از این بیبرنامگیها است.
انتشار تصاویر از اشتباهات متعدد هم نشان میدهد بدون شک اشتباهات غیر عمدی بوده و حتی نسبت به اشتباه خود آگاه نبودهاند. تغییر یک فرد از افراد ناآگاه که مسئولیت تولهها را مشخص نیست چه کسی به او داده بود، به جای بازخواست از مدیر پروژه هم گویا کل مسئله را حل کرد.
اگر بنا را بر پذیرش اشتباهات از سوی سازمان محیط زیست بگذاریم برای زنده ماندن احتمالی توله یوز سوم چه باید کرد؟
باید با کمک تمامی افرادی که امکان کمک دارند، چه ایرانی و چه غیر ایرانی از همین امروز برنامهایی مدون برای آیندهٔ این پروژه داشته باشیم. ایران باید به دقت تحت نظر بهترین افراد ممکن باشد، چون جراحی صحرایی انجام شده میتواند مخاطرات جدی برای سلامت او به همراه داشته باشد. توله باقیمانده باید توسط افراد با تجربه و با بهترین امکانات موجود در دنیا تحت مراقبت قرار گیرند و بهترین امکانات در اختیار آنها باشد. در آینده این تولهدر هر طرحی از جمله نگهداری در اسارت با فضای محدود یا فضای گسترده و تحت مدیریت میتوانند مورد استفاده قرار گیرند.
برای فیروز چه باید کرد؟
به نظر نمیرسد چارهای جز ماندن در اسارت برای این یوز مانده باشد اگر تصمیم متخصصین بر ماندن او در اسارت شد باید حداکثر استفاده از با این یوز با ارزش که متاسفانه شانس زندگی طبیعی را از آن گرفتیم بکنیم. اگر تحت هر شرایطی تصمیم به رهاسازی مجدد آن داشتند باید دقت کنند میزان ریسک از دست دادن کامل آن حتی با پیش مطالعات کامل بسیار بالا است و بدون شک زنده گیری فراموش نخواهد شد.
و سرانجام دلبر و کوشکی به نظر شما چه میشود؟
دلبر و کوشکی زنده هستند (زندگانی که مرده پنداشته شدهاند!) و آخرین معاینه که ۲ سال پیش بر روی آنها صورت گرفت آنها را کماکان با شانس باروری نشان داد و حتی در غیر این صورت هم میتوان استفادههای متعددی از آنها داشت (بهترین حالت بازگرداندن آنها به تهران است).
باید یادآور شوم که از ابتدا مشاورین این پروژه از آفریقای جنوبی و گروهی با نام Endangered Wildlife Trust (EWT) معرفی میشدند، از ابتدا در مورد این گروه توضیحاتی داده شد که کسی به آنها تا امروز توجه نکرده است. این گروه در کل آفریقا بسیار بدنام است. بنده به شخصه به جز یکبار در ایران با افراد این گروه برخوردی نداشتم، ولی در هیچ کشور آفریقایی مطلبی جز مطالب منفی از آنها نشنیدهام. این گروه به ترویج قاچاق یوزپلنگ در آفریقا معروف است.
از نظر دامپزشکی هم در مورد یوزپلنگها ضعیفتر از این گروه در دنیا وجود ندارد، گزارشها نشان داده در کار با یوزپلنگها ۲۰ درصد تلفات در این گروه طبیعی به نظر میرسد (۲۳ مورد مرگ از ۱۱۴ مورد) انتخاب این گروه به عنوان مشاور اصلی از اول جای سوال داشته و با وجود موسسات علمی و بسیار مشتاق برای کمک و مشارکت برای پیش برد این پروژه کماکان این گروه در پشت پردههایِ تصمیمات نقش فعال دارند.