کد خبر: ۵۲۸۲۸۶

قاتل سنگ‌پران: هیچ وقت عاشقم نشدند؛ خشمم را خالی می‌کردم

قاتل سنگ‌پران: هیچ وقت عاشقم نشدند؛ خشمم را خالی می‌کردم

نامش علیرضاست او سابقه مهجوریت و بستری‌شدن در بیمارستان اعصاب و روان را هم دارد. علیرضا، ظاهری پریشان دارد و حرف‌های عجیبی می‌زند. او ظرف یک ماه گذشته حدود ۲۰ مرتبه اقدام به سنگ‌پرانی در مکان‌های مختلف پایتخت کرده و می‌گوید با این کار قصد داشته عقده‌هایش را بر سر مردم خالی کند.

تاریخ انتشار: ۱۶:۱۴ - ۲۵ دی ۱۴۰۰

عامل سنگ‌پرانی به‌خودروها که در مدت یک ماه گذشته باعث مرگ یک خانم معلم و مردی جوان شده بود، صبح پنجشنبه وقتی به سمت چند خودروی دیگر سنگ‌پرانی کرد، با کمک مردم و حضور پلیس دستگیر شد. او سابقه مهجوریت و بستری‌شدن در بیمارستان روانی را دارد و پس از دستگیری مدعی شده که، چون جامعه حق او را خورده و مردم همیشه او را مسخره می‌کردند دست به این اقدام هولناک زده است.

به گزارش همشهری، نخستین سنگ‌پرانی این مجرم خطرناک دوازدهم آذر ماه امسال رخ داد. آن روز مأموران پلیس راهور تهران در جریان حادثه‌ای عجیب در بزرگراه یادگار امام (ره) قرار گرفتند. چند سنگ به سمت خودروهای در حال حرکت در بزرگراه پرتاب شده و راننده خودروی پرایدی که مردی حدودا ۳۳ساله بود با اصابت سنگ به سرش جانش را از دست داده بود. در این حادثه به چند خودروی دیگر هم خساراتی وارد شده و برخی از رانندگان نیز مصدوم شده بودند.

هرچند در ابتدا به‌نظر می‌رسید که سنگ‌ها از یک ساختمان در حال ساخت در همان حوالی به روی خودروهای در حال حرکت سقوط کرده و این حادثه مرگبار را رقم زده است، اما در جریان تحقیقات معلوم شد که حادثه عمدی بوده و فردی اقدام به سنگ‌پرانی به سمت بزرگراه کرده و این حادثه را رقم زده است.

هنوز مشخص نبود که این فرد چه‌کسی است و با چه انگیزه‌ای دست به این اقدام خطرناک زده تا اینکه نهم دی‌ماه حادثه‌ای مشابه در بزرگراه نواب رخ داد؛ فردی با حضور در بلوار وسط بزرگراه بلوک‌های سیمانی را به داخل بزرگراه پرتاب کرده بود که در این حادثه زنی جوان که معلم و راننده یک خودروی ساندرو بود به‌دلیل اصابت بلوک سیمانی به سرش جان باخت و چند خودروی دیگر هم آسیب دیده و رانندگان آن‌ها مصدوم شده بودند.

فرار ناکام پس از آخرین سنگ‌پرانی

بیش از ۵۰ تیم از ۲ پلیس پیشگیری و آگاهی پایتخت مأمور رسیدگی به این پرونده و شناسایی سنگ‌پران سریالی شدند و تحقیقات زیرنظر سردار حسین رحیمی، فرمانده انتظامی تهران و محمد شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی و قاضی ساسان غلامی بازپرس ویژه پرونده آغاز شد. این تحقیقات به بازداشت دست‌کم ۱۰ مظنون منجر شد و در شرایطی که تحقیقات از آن‌ها ادامه داشت، صبح روز پنجشنبه بیست و سوم دی ماه گزارشی از یک حادثه سنگ‌پرانی دیگر در حوالی بزرگراه نواب به پلیس اعلام شد.

مرد سنگ‌پران ۳ یا ۴ سنگ به سمت خودروهای پژو و سمند در حال حرکت پرتاب کرده بود و اگرچه که حادثه تلفات جانی نداشت، اما باعث تخریب خودروها و مصدومیت ۲ نفر شده بود. برخی از افراد که شاهد این اقدام خطرناک مرد سنگ‌پران بودند با پلیس تماس گرفته و همزمان به تعقیب متهم که پس از سنگ‌پرانی در حال فرار بود پرداختند که در نهایت با تلاش مردم و حضور مأموران پلیس این مرد دستگیر شد.

به‌گفته سردار حسین رحیمی، فرمانده انتظامی تهران، متهم ۴۵ساله در بازجویی‌ها به جرم خود اقرار کرد و معلوم شد که اقدامات او در این مدت منجر به مرگ ۲ نفر و مصدومیت دست‌کم ۶ نفر و خسارت به ۸ خودرو شده است.

به‌گفته رئیس پلیس تهران، این فرد در محل‌هایی که سرعت خودروها زیاد بود، کمین و اقدام به پرتاب سنگ به سمت خودروها می‌کرد که این موضوع نشان می‌دهد وی با قصد وارد کردن آسیب جدی و کشتن دست به این کار زده است. از سوی دیگر تحقیقات نشان داده که وی هیچ همدستی نداشته و تمامی این اقدامات را به تنهایی انجام می‌داده است.

مردم مسخره‌ام می‌کردند!

نامش علیرضاست. متولد سال ۵۵، مجرد و بیکار. او سابقه مهجوریت و بستری‌شدن در بیمارستان اعصاب و روان را هم دارد. علیرضا، ظاهری پریشان دارد و حرف‌های عجیبی می‌زند. او ظرف یک ماه گذشته حدود ۲۰ مرتبه اقدام به سنگ‌پرانی در مکان‌های مختلف پایتخت کرده و می‌گوید با این کار قصد داشته عقده‌هایش را بر سر مردم خالی کند و پس از آنکه دستگیر شده فهمیده که اقدام خطرناک او به مرگ ۲ نفر منجر شده است.

چرا به سمت ماشین‌ها سنگ‌پرانی می‌کردی؟

چون همه مرا اذیت می‌کردند. از خواهر و برادرم گرفته تا طایفه مادری‌ام و مردم. همه این‌ها مغز مرا به‌هم ریخته بود و من هم به‌دنبال راهی بودم تا خودم را خالی کنم.

منظورت از اینکه مردم اذیتت می‌کردند چیست؟

همین مردم پدر مرا مسخره می‌کردند، مرا مسخره می‌کردند. چرا باور نمی‌کنید؟ چرا به حرف‌های من گوش نمی‌دهید! مردم و جامعه حق مرا خوردند و آزارم دادند. من هم بلد نیستم از خودم دفاع کنم. زبان دفاع از خودم را در برابر ظلمی که به من می‌کرد نداشتم.

می‌توانی به چند نمونه از اذیت‌های مردم و جامعه اشاره‌ای کنی؟

با عناوین مختلف به من ظلم می‌کردند. مثلا در پیاده‌رو راه می‌رفتم و می‌دیدم که مردم چطور مرا چپ چپ نگاه می‌کنند. انگار که من مسئول بدبختی‌هایشان هستم یا مسبب مشکلاتشان. یک‌بار رفتم به شیرینی‌فروشی که شیرینی بخرم، شیرینی‌فروش سر مرا کلاه گذاشت! مثلا شیرینی ۴۰ هزارتومانی را ۸۰ هزارتومان با من حساب کرد! یا نمونه دیگری که می‌خواهم برایتان تعریف کنم اقدام عجیب یک جوانی بود که در موتورسازی کار می‌کرد. او به بهانه اینکه چپ چپ نگاهش کردم مرا مسخره کرد و بعد کشاند داخل مغازه‌اش و کتکم زد و به من فحش داد. موارد دیگری هم هست، اما روی آن را ندارم که تعریف کنم.

خانواده‌ات چطور اذیتت می‌کردند؟

فقط خواهر و برادرم و طایفه مادری‌ام مرا اذیت می‌کردند. پدر و نامادری‌ام خیلی با من خوب بودند. راستش مادر من ۱۰ سال قبل فوت شد و پدرم مجددا ازدواج کرد. پس از مرگ مادرم همه مرا مقصر می‌دانستند. در واقع مرگ او را تقصیر من می‌انداختند.

می‌گفتند من باعث شدم مادرم سکته کند و بمیرد. مادر من ناراحتی قلبی و دیابت داشت. او اتفاقا خیلی مرا دوست داشت. وقتی زنده بود همیشه مرا در آغوش می‌گرفت و می‌گفت عاشق من است. نگران و دلسوزم بود و می‌گفت من زبان دفاع از خودم را ندارم. همه این‌ها به کنار، خواهرم سال‌ها قبل طلاهایش را قایم می‌کرد و به پدرم می‌گفت من طلاهایش را دزدیدم. برادرم همیشه به من بی‌احترامی می‌کرد و کتکم می‌زد. بااینکه من فرزند اول هستم، اما آن‌ها هیچ وقت به من احترام نمی‌گذاشتند.

با خانواده‌ات زندگی می‌کنی؟

نه. من تنها حوالی خیابان دامپزشکی زندگی می‌کنم. خرج زندگی‌ام و اجاره خانه‌ام را پدرم می‌دهد. خواهر و برادرم هم متاهل هستند.

خودت مجردی؟

مجردم و همیشه از تنهایی رنج می‌بردم. دلم می‌خواست عاشق شوم و ازدواج کنم، اما هیچ‌وقت هیچ‌کس عاشقم نشد. همه مسخره‌ام می‌کردند. شاید یکی از دلایلی که با سنگ‌پرانی خشمم را خالی می‌کردم همین تنهایی‌ام بود. این مسئله خیلی به مغزم فشار می‌آورد.

معتادی؟

نه اصلا. نه مواد مصرف می‌کنم و نه مشروبات الکلی.

قرص اعصاب چطور؟

نه. قرص‌هایم را قطع کرده بودم. چون حالم را بد می‌کند. ۲۷ سال قبل معلوم شد که بیماری اعصاب دارم. حتی پرونده پزشکی هم دارم و چندبار در بیمارستان‌های روانی بستری شدم.

برگردیم به پرونده، چند مرتبه اقدام به سنگ‌پرانی کردی؟

حضور ذهن که ندارم، اما کم نبود!

می‌دانی که اقدام خطرناکت جان ۲ نفر را گرفته است؟

من نمی‌فهمیدم چه کار می‌کنم. من از کجا باید می‌دانستم سنگ می‌خورد به سر آن خانم؟ من با کسی دشمنی نداشتم. هروقت عصبی می‌شدم ۴ یا ۵ تا سنگ برمی‌داشتم و بی‌هدف پرتاب می‌کردم. هدفم در حد خرابی ماشین‌ها بود. تازه امروز که دستگیر شدم فهمیدم ۲ نفر کشته شده‌اند و خیلی ناراحت شدم.

چه ساعتی از روز برای سنگ‌پرانی می‌رفتی؟

حدود ۵ صبح تا ۷ صبح.

چرا صبح زود؟ مگر ساعت خوابت نبود؟

اولا که خواب من اصلا خواب نیست و نمی‌توانم خوب بخوابم. دوما صبح زود خیابان خلوت است، مثلا اگر در ساعت‌های شلوغی روز می‌رفتم که مردم یقه‌ام را می‌گرفتند و خسارت ماشینشان را از من می‌خواستند. ماشین‌هایی که هر وقت در خیابان می‌دیدم دلم می‌خواست برای من باشد. با خودم می‌گفتم چرا مردم باید ماشین داشته باشند، اما من ندارم. خدا به من هیچ ماشینی نداد!

معمولا برای سنگ‌پرانی به کدام مناطق می‌رفتی؟

اتوبان نواب، یادگار، شیخ فضل‌الله یا خیابان اشرفی…

هر روز می‌رفتی؟

نه هر چند روز یکبار.

سابقه داری؟

نه نخستین باری است که دستگیر می‌شوم.

چقدر درس خوانده‌ای؟

تا دیپلم خواندم. هرچند دلم می‌خواست درس می‌خواندم، اما به‌خاطر بیماری اعصاب و روانی که داشتم نتوانستم ادامه بدهم.

کار می‌کنی؟

نه از سال ۸۴ تا الان بیکارم. قبلا در کار نساجی بودم و بعد در یک شرکت که مربوط به دستگاه چاپ بود کار می‌کردم. پدرم هم آمد با صاحب کارم شریک شد تا مرا اذیت نکند. چون مهجور بودم، اما کارفرمای من یعنی شریک پدرم حق او را خورد و فرار کرد. از همان زمان من بیکار شدم و پدرم خرج مرا می‌داد. همانطور که گفتم پدرم هم مانند من نمی‌توانست حقش را از مردم بگیرد. اسم پدرم را آوردم دلم هوای آن‌ها را کرد. خواهش می‌کنم مرا نزد آن‌ها ببرید. البته پلیس به من گفته که پدر و نامادری‌ام به اداره آگاهی آمدند تا پیگیر پرونده‌ام شوند. امیدوارم مرا به زندان منتقل کنند و در بازداشتگاه نمانم.

چرا؟

می‌ترسم؛ چون در بازداشتگاه احساس غربت می‌کنم.

مگر تا به حال بازداشت شده‌ای؟

نه نخستین بار است. نمی‌دانم چطور جواب سؤالتان را بدهم، اما من در زندان احساس بهتری خواهم داشت تا در بازداشتگاه!

برچسب ها: قتل آسیب اجتماعی
پرطرفدارترین عناوین