کد خبر: ۵۲۷۸۹۴

اظهارات دردناک زن شکنجه‌دیده در جلسه محاکمه شوهر

اظهارات دردناک زن شکنجه‌دیده در جلسه محاکمه شوهر

اشرف حسینی در جایگاه قرار گرفت و شکایت خود را مطرح کرد. او گفت: من بر شکایت خودم باقی هستم و درخواست حداکثر مجازات برای متهم را دارم. زمانی که با محسن ازدواج کردم، کارمند و دانشجو بودم. او از من خواستگاری کرد و به من گفت تو را خوشبخت می‌کنم.

تاریخ انتشار: ۰۱:۰۶ - ۲۳ دی ۱۴۰۰

 اولین جلسه رسیدگی به پرونده ضرب‌و‌جرح و قطع عضو یک زن از سوی شوهرش در دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد.

به گزارش شرق، این زن که اشرف حسینی نام دارد، آذر سال گذشته به دست شوهرش مورد ضرب‌و‌جرح قرار گرفت و یک دستش از مچ قطع شد و بینایی یک چشمش را هم از دست داد. او پیش‌از‌این در گفت‌وگو با «شرق» جزئیات خشونت شوهرش را توضیح داده و گفته بود در 27 سال زندگی مشترک با همسرش چطور مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. این زن که لیسانس حقوق دارد و کارمند یک نهاد رسمی است، به‌ دلیل جراحات وارده بر بدنش یک سال است که در مرخصی استعلاجی به سر می‌برد و هنوز نتوانسته با وضعیت جدیدش کنار بیاید.

در جلسه رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، ابتدا کیفرخواست علیه متهم خوانده شد. نماینده دادستان که در جلسه دادگاه حاضر بود، کیفرخواست علیه متهم را قرائت کرد و گفت: متهم محسن 56‌ساله از 10 آذر سال گذشته به جرم توهین به مقدسات و شروع به قتل و قطع عضو اشرف حسینی همسرش متهم و بازداشت است. متهم با واردکردن ضربات قمه دست‌ساز خودش اقدام به قطع تاندون‌های دست شاکی و قطع انگشتان دست او کرده و ضربات دیگری نیز بر سر و صورت و چشم او وارد کرده است و در نهایت با توجه به اینکه تصور می‌کرده اشرف فوت شده، او را رها کرده و به وارد‌کردن ضربات ادامه نداده است. متهم بعد از بازداشت در شعبه بازپرسی به اعمال مجرمانه اعتراف کرده و گفته ضربات را به قصد کشت زده و علت اینکه رها کرده است، هم این بوده که تصور می‌کرده همسرش فوت کرده است. او انگیزه‌اش را از این کار سوء‌ظن به همسرش عنوان کرده و مدعی شده عکس و فیلم از همسرش دیده است. این در حالی است که این موضوع هیچ وقت اثبات نشد و تحقیقات ما نشان می‌دهد چنین چیزی صحت ندارد.

در ادامه اشرف حسینی در جایگاه قرار گرفت و شکایت خود را مطرح کرد. او گفت: من بر شکایت خودم باقی هستم و درخواست حداکثر مجازات برای متهم را دارم. زمانی که با محسن ازدواج کردم، کارمند و دانشجو بودم. او از من خواستگاری کرد و به من گفت تو را خوشبخت می‌کنم. ازدواج کردیم؛ اما او من را گول زد و بعد از ازدواج فهمیدم که دروغ گفته است. بعد از ازدواج خیلی زود باردار شدم؛ در‌حالی‌که اختلافم با همسرم زیاد شد و به خانه پدرم رفتم و حتی دوران بارداری را در خانه پدرم بودم و می‌خواستم از او جدا شوم و دادخواست طلاق هم دادم؛ اما با به‌دنیا‌آمدن بچه‌ها از من خواست که برگردم. گولم زد و گفت دیگر اذیت نمی‌کند. دوباره من را برگرداند و من هم به‌ خاطر بچه‌هایم قبول کردم و برگشتم. دو ماه از تولد بچه‌ها گذشته بود که این‌ بار ادعا کرد بچه‌ها مال او نیستند و تهمت‌زدن‌هایش شروع شد. من موضوع را به برادرش گفتم و از او خواستم تا به این وضعیت پایان دهد؛ چون فردی معتقد هستم و همسرم هم این موضوع را می‌دانست. به‌همین‌دلیل هم به من تهمت می‌زد. برادرش هم با او صحبت کرد. در آن زمان دیگر این موضوع را مطرح نکرد؛ اما بعد از مدتی دوباره شروع کرد. او برای شکنجه من بچه‌هایم را که دوقلو هستند از پا می‌گرفت، بلند می‌کرد و می‌گفت بگو که این بچه‌ها مال من نیستند؛ وگرنه بچه‌ها را به هم می‌کوبم و می‌کشم.

این زن ادامه داد: من قبل از حادثه از محسن شکایت کردم؛ چون من را کتک زده و دنده‌ام را شکسته بود و من مدتی در بیمارستان بودم و بعد هم به خانه مادرم رفتم؛ اما او با وثیقه آزاد شد. او 25 آبان سال گذشته گفت از خانه می‌رود تا من برگردم و به بچه‌ها گفته بود که به مادرتان بگویید برگردد. چون دخترم کرونا گرفته بود، من برگشتم. البته شوهرم قبول کرده بود به خانه نیاید و من هم به‌همین‌خاطر برگشتم. روز حادثه دیدم او پشت در است. خواستم فرار کنم که اولین ضربه قمه را زد و بعد هم من بیهوش شدم و زمانی که به هوش آمدم، سه ماه گذشته بود. وقتی به هوش آمدم تازه فهمیدم چه بلایی سرم آمده است.

متهم گفت: فقط قصاص می‌خواهم و او را نمی‌بخشم.

در ادامه دختر شاکی و متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: پدرم هیچ وقت رابطه خوبی با من نداشت و من را دوست نداشت؛ اما من همیشه با احترام با او برخورد کردم. پدرم خشونت زیادی داشت و حتی سال 94 دنده و بینی من را شکست و من را به‌شدت کتک زد؛ اما من شکایتی نکردم.

قاضی پرسید به نظر خودت چرا پدرت چنین کارهایی می‌کرد؟ دختر جوان پاسخ داد: پدرم زوال عقل ندارد؛ اما از نظر روانی مشکلاتی دارد.

سپس پسر متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: پدرم خیلی به خواهرم مشکوک بود. درواقع بیشتر شک و تردیدهایش به خواهرم بود. من نمی‌توانم به این مرد بگویم پدر، چون او فقط پنج سال در زندگی‌اش کار مفید انجام داد. او یک دیکتاتور بود که خیلی اذیت می‌کرد. خرج زندگی ما را مادرم می‌داد. پدرم وقتی که موادش تمام می‌شد، خیلی عصبی و پرخاشگر می‌شد و ما دعا می‌کردیم هیچ وقت آن روز نیاید. من یک بار هم پدرم را به کمپ بردم که ترک کند؛ اما خانواده پدرم از من شکایت کردند و مدعی شدند که من آدم‌ربایی کرده‌ام. در‌حالی‌که من پدرم را به کمپ بردم که ترک کند و زندگی ما بهتر شود. روز حادثه من تجریش بودم که مادرم با هول خیلی زیاد به من زنگ زد و گفت پدرت آمده و درگیری راه انداخته، زودتر خودت را برسان. من با عجله به خانه برگشتم. وقتی رسیدم دیدم مادرم روی زمین افتاده است. با اورژانس تماس گرفتم و انگشت‌های مادرم را که روی زمین افتاده بود، پیدا کردم و در یخ گذاشتم و تحویل اورژانس دادم و سوار آمبولانس شدم و همراه مادرم به بیمارستان رفتم. سر مادرم شکافته بود و من برای اینکه آسیبی به او وارد نشود، سرش را با دستانم نگه داشتم و در بیمارستان مادرم را از من گرفتند.

این پسر جوان گفت: من به‌شدت دچار مشکلات روحی و روانی شده‌ام و بدون قرص نمی‌توانم بخوابم و حالم اصلا خوب نیست. من صحنه‌هایی را دیدم که حتی در فیلم‌ها هم نمی‌شود دید.

سپس عبدالصمد خرمشاهی، وکیل شاکی، در جایگاه قرار گرفت. او نیز خلاصه‌ای از شرح ماجرا را توضیح داد و گفت: متهم خودش اقرار کرده که قصد قتل داشته است؛ ضمن اینکه نحوه عملکرد او نشان می‌دهد که قصد کشتن داشته است؛ بنابراین کیفرخواست به‌درستی اتهام شروع به قتل را وارد دانسته است. من هم از طرف موکلم درخواست مجازات متهم و قصاص او را دارم.

بعد از گفته‌های وکیل متهم و شکات با توجه به پایان وقت اداری ادامه رسیدگی به این پرونده و اخذ دفاعیات متهم به سه هفته بعد موکول شد.

پرطرفدارترین عناوین