bato-adv
کد خبر: ۵۲۶۳۲۵
ارتش آمریکا برای جنگ داخلی آمادگی ندارد

جنگ داخلی در آمریکا چقدر نزدیک است؟

جنگ داخلی در آمریکا چقدر نزدیک است؟
حقیقت آن است که امریکا احتمالا امروز در آستانه جنگی داخلی قرار دارد و امریکایی‌ها اکنون باید این گزاره را جدی بگیرند نه فقط به عنوانی یک هشدار سیاسی بلکه به عنوان یک سناریوی احتمالی نظامی و به فاجعه‌ای بالقوه.
تاریخ انتشار: ۲۲:۵۶ - ۱۶ دی ۱۴۰۰

استفن مارشفرارو- استفن مارش؛ رمان‌نویس کانادایی، عضو هیئت علمی دانشگاه کینگزکالج و نویسنده مجله «اسکوایر». او سه کتاب در ژانر تخیلی و دو کتاب دانشگاهی نوشته است. آخرین کتاب او تحت عنوان «جنگ داخلی بعدی؛ خبر‌هایی از آینده امریکایی» است که ژانویه ۲۰۲۲ میلادی چاپ شده است.


آنچه غیر قابل تصور قلمداد می‌شود می‌تواند در امریکا به واقعیت تبدیل شود. تخریب ساختمان کنگره امریکا، تانک‌هایی که در خیابان‌های واشنگتن قرار می‌گیرند، جنگ بین معترضان و شبه نظامیان، تلاش شورشیان مسلح برای آدم ربایی از میان فرمانداران و نمایندگان، عدم اطمینان در مورد انتقال مسالمت‌آمیز قدرت. اگر شما همه این موارد را در کشوری بخوانید گمان می‌کنید که جنگ داخلی از پیش آغاز شده است.

حقیقت آن است که امریکا احتمالا امروز در آستانه چنین جنگی قرار دارد و امریکایی‌ها اکنون باید این گزاره را جدی بگیرند نه فقط به عنوانی یک هشدار سیاسی بلکه به عنوان یک سناریوی احتمالی نظامی و به فاجعه‌ای بالقوه.

البته ایالات متحده صرفا یک کشور ساده نیست این کشور پایدارترین دموکراسی جهان و بزرگترین اقتصاد است. با این وجود، امریکایی‌ها کم‌تر از گذشته باور دارند که قدرت و ابعاد آن کشور می‌تواند نجات بخش امریکا باشد. پس از انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور امریکا، «توماس‌ای ریکس» روزنامه نگار امریکایی از گروهی از کارشناسان امنیت ملی خواست تا احتمال وقوع جنگ داخلی را در امریکا ظرف مدت ده تا پانزده سال آینده ارزیابی کنند. اجماع کارشناسان روی میزان احتمال ۳۵ درصد بود.

نظرسنجی‌ای در سال ۲۰۱۹ میلادی که از سوی دانشگاه جورج تاون انجام شده بود و در آن از رای دهندگان ثبت نام شده پرسیده شد که امریکا تا چه میزان به آستانه جنگ داخلی نزدیک شده است میانگین پاسخ ۶۷.۲۳ درصد را نشان می‌داد و این یعنی آن که دو سوم از پاسخ دهندگان باور داشتند امریکا در چنین مسیری قرار دارد.

دلایل زیادی برای اعتماد به این ارزیابی وجود دارند. امریکا نمونه‌ای از کشوری است که در آستانه درگیری داخلی قرار دارد. نظام سیاسی امریکا بیش از اندازه تحت تاثیر احزاب قرار گرفته و هر تصمیم سیاسی در بهترین حالت نماینده اراده نیمی از کشور است. نظام حقوقی امریکا به طور فزاینده‌ای تاثیرپذیر از منازعات سیاسی است. اعضای گروه‌های مسلح راست افراطی از جمله «نگهبانان سوگند» که یکی از بزرگترین گروه‌های شبه نظامی ضد دولتی محسوب می‌شود در عمل به نیرو‌های پلیس و حزب جمهوری خواه وارد شده و نفوذ کرده اند.

مقام‌های منتخب در‌ها را به روی خرابکارانی که به ساختمان کنگره وارد شدند باز کرده اند. اکنون این موضوع در امریکا کاملا عادی شده که نمایندگان سیاسی خواستار اعمال خشونت علیه مخالفان سیاسی‌شان هستند. «چه زمانی می‌توانیم از اسلحه استفاده کنیم»؟ اکنون پرسش قابل قبولی در تجمعات راستگرایان امریکایی قلمداد می‌شود.

خشونت سیاسی در حال افزایش است و رای دادگاه‌ها نیز به این خشونت مشروعیت می‌بخشد. در این باره به نتیجه محاکمه «کارل ریتنهاوس» نگاه کنید نوجوانی که در جریان اعتراضات علیه تبعیض نژادی در ویسکانسین دو نفر را به ضرب گلوله به قتل رساند، اما در نهایت تبرئه شد.

تنها یک جرقه لازم است یک رویداد بزرگ تروریستی داخلی که درک کشور از تحولات را تغییر دهد. برای مثال، یک میهن پرست ضد دولتی خشم خود را علیه مقام‌های فدرال اعمال کند و یک پهپاد مملو از مواد منفجره را روانه گنبد ساختمان کنگره کند و یا برای دفاع از عقایدش اسلحه به دست گیرد. برای دولت ایالات متحده، شیوع خشونت سیاسی گسترده در داخل مرز‌های این کشور الزاما به یک عملیات نظامی تبدیل خواهد شد.

شبه نظامیان امریکایی به اندازه‌ای از اهمیت در تعداد نیرو و تسلیحات برخوردار هستند که پلیس فدرال و وزارت امنیت داخلی امریکا برای مقابله با آنان نیروی کافی در اختیار نداشته باشند. تنها ارتش امریکا می‌تواند با نیرو‌های شورشی در چنین ابعادی مقابله کند و از نقطه نظر تاکتیکی، هرگونه درگیری بین نیرو‌های نظامی امریکایی و یک گروه شبه نظامی کاملا یک طرفه خواهد بود. علیرغم آمادگی شبه نظامیان راست‌گرا و علیرغم تعداد زیاد سلاح‌های موجود در ایالات متحده، تفنگداران دریایی امریکا کماکان قدرتمند هستند. هیچ شبه نظامی یا گروه سازمان یافته‌ای از شبه نظامیان نمی‌توانند با آنان در نبرد رقابت کنند.

با این وجود، این وضعیت مشکلات واقعی حقوقی و بوروکراتیک را ایجاد می‌کند و به سرعت جنبه نظامی پیدا می‌کند. ارتش امریکا از نظر فرهنگی و نهادی برای ایفای نقش به عنوانی یک بازیگر داخلی مناسب طراحی نشده است بله برعکس نقش آن در زندگی امریکایی به طور خاص به گونه‌ای طراحی شده تا در عملیات داخلی خنثی باقی بماند. استفاده از ارتش به خودی خود یک بحران قانون اساسی نخواهد بود.

سوابق قانونی و دستورات اجرایی صریح حاکم بر استفاده از نیروی نظامی در خاک امریکا وجود دارند. با این وجود، هرگونه واکنش نظامی به ناآرامی‌های داخلی به احتمال زیاد از کنترل خارج شده و به شورشی گسترده تبدیل می‌شد. با وجود همه توانمندی‌های ارتش ایالات متحده، نتیجه کاملاً نامشخص خواهد بود. نیرو‌های اشغالگر در کشور‌های خارجی، تقریباً بدون استثنا توسط مردم محلی غیرقانونی قلمداد می‌شوند.

آیا یک نیروی نظامی رسمی امریکایی، چون ارتش در خاک ایالات متحده با همان مقاومت اساسی روبرو خواهد شد؟ نیرو‌های آمریکایی در نهایت آمریکایی خواهند بود، اما ایالات متحده مانند کشور‌های دیگر نیست. امریکا مهد ظهور مقاومت در برابر حکومت است. تاریخ آن کشور مملو از مقاومت ایالتی در برابر قدرت فدرال بوده است و هم چنین، مقاومت در برابر اشغال را تجربه کرده است.

ایالات متحده در حال حاضر دارای طیف متنوعی از جنبش‌های ضد دولتی از نئونازی‌ها تا شهروندان مستقل است. این جنبش‌ها مسلح هستند و تعدادی از اعضای آن گروه‌ها با مواد مورد نیاز برای ساخت سلاح هسته‌ای با درجه پایین بازداشت شده اند. بخش قابل توجهی از مردم آمریکا به طور فعال به دنبال تخریب اقتدار سیاسی هستند. اگر آنان هم چنان به اجرای اهداف اعلام شده خود برای سرنگونی دولت فدرال و تحمیل دیدگاه خود با زور اسلحه ادامه دهند همان طور که وقایع ۶ ژانویه ۲۰۲۱ نشان دادند در آن صورت چه خواهد شد؟

آیا ارتش امریکا صرفا برای محافظت در برابر تهدیدات خارجی است یا مقوله «سایر تهدیدات» از سوی شبه نظامیان شورشی را نیز در برمی گیرد؟ قانونی مصوب سال ۱۸۰۷ میلادی سرکوب شورش علیه یک دولت ایالتی با درخواست فرماندار را میسر می‌سازد. هم چنین، بند ۲۵۳ از قانون امریکا وجود دارد که به رئیس جمهوری این امکان را می‌دهد از نیرو‌های مسلح برای سرکوب شورش یا خشونت داخلی استفاده کند به شرطی که دولت ایالتی ایالت قادر به اجرای قوانین نباشد یا از اجرای آن خودداری ورزد و یا مانع از اجرای عدالت طبق قوانین فدرال شود. نمونه آن استفاده از نیروی مسلح برای مقابله با شورش‌های لس آنجلس در سال ۱۹۹۲ میلادی بود.

با این وجود، در زمان وقوع شورش لس آنجلس که لشکر پیاده نظام اعزام شد حداقل سطوح نیرو‌ها در پاسخ به خشونت غیر نظامیان در نظر گرفته شده بود. خشونت سیاسی امروز در امریکا بسیار سازماندهی شده است. پرسش این است که اگر ارتش آمریکا موظف به پاسخگویی مشابه باشد چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ تحت شرایط قانون شورش، وزارت دادگستری نهاد فدرال و مسئول در موارد صلح‌سازی داخلی است. در عمل، این بدان معناست که رئیس جمهور یک نماینده ارشد غیرنظامی دادستان کل را برای نظارت بر عملیات نظامی منصوب می‌کند.

در این میان، عملیات اطلاعاتی نقطه ضعف بزرگ ارتش امریکا خواهد بود. «جان گالوین» ژنرال چهار ستاره ارتش در سال ۱۹۸۶ میلادی ذهنیت نظامی را در بُعد جنگ احتمالی داخلی «ناخوشایند» توصیف کرده بود. هر ژنرالی که دستورالعملی برای عملیات ضد شورش را نوشته یا در مورد دلایل شکست در افغانستان و عراق گزرش داده از جمله «دیوید پترائوس» ژنرال بازنشسته ارتش همین ضعف را بیان کرده است.

رهبران نظامی ذاتا تکنسین هستند و نه انسان گرا. آنان به عمد سیاستمدار نیستند. ناکامی ستاد مشترک ارتش امریکا در رسیدگی به ماهیت اطلاعاتی منازعات در قرن بیست و یکم نمونه دیگری از قدیمی‌ترین بحران‌ها در جنگ است. ژنرال‌ها همیشه برای آخرین جنگ آماده می‌شوند.

چالش دیگر آن است که در امریکا برای نیمی از کشور، درگیری نظامی علیه شورشیان یا تروریست‌ها برای حفظ دموکراسی و حاکمیت قانون ضروری قلمداد می‌شود و برای نیم دیگر، این اقدام نقض آزادی فردی قلمداد خواهد شد. آغاز هر اقدامی توسط یک نیروی نظامی در امریکا از هر نوعی علیه شهروندان ایالات متحده، به طور خودکار احساس‌عدم مشروعیت را برای ارتش نزد افکار عمومی امریکا ایجاد خواهد کرد.

شصت سال تجربه ایالات متحده همین درس را در مورد عملیات نیرو‌های ضد شورش ارائه می‌دهد: «اگر ببازید، بازنده اید. اگر برنده شوید باز هم بازنده اید». برای چندین دهه، ارتش ایالات متحده ناکارآمدی خود را در برابر شورش‌ها در کشور‌های خارجی نشان داده است چرا باید تصور کنیم که در داخل خاک امریکا بهتر عمل می‌کند؟

مشکل اصلی این است که ایجاد مشروعیت به عنوان یک اشغالگر غیرممکن است. تجربه نامشروع بودن هر نیروی اشغالگر از فرانسوی‌ها در الجزایر و هندوچین گرفته تا روس‌ها در افغانستان و بریتانیایی‌ها در همه جا خود را نشان داده است. حال فرض کنید اگر در خاک امریکا ارتش آن کشور به عنوان نیرویی اشغالگر قلمداد شود چه مخالفت عظیم‌تری ایجاد خواهد شد. در آن صورت، سرپیچی از اقتدار دولت فدرال آغاز می‌شود و مشروعیت آن زیر سوال خواهد رفت.

گستردگی ایالات متحده از نظر جغرافیایی و جمعیتی یک مشکل نظامی بزرگ ایجاد می‌کند. در صورت مقابله با شورش در کشوری با مقیاس امریکا تنها راه برای موفقیت ارتش به منظور سرکوب خشونت در قرنطینه قرار دادن امریکا خواهد بود. نیرو‌های نظامی امریکا در بغداد کنترل جمعیت را با تقسیم شهر از طریق قرار دادن موانع سیمانی، برقراری حکومت نظامی و سرشماری انجام دادند و قانون منع رفت و آمد را اعمال کردند و در همه نقاط پاسگاه‌های امریکایی دیده می‌شدند. هم چنین، آنان عملیات اطلاعاتی و جست و جوی خانه به خانه برای یافتن رهبران تروریست و شورشی را ۲۴ ساعت شبانه روز و ۷ روز هفته انجام دادند.

با این وجود، در داخل امریکا وضعیت پیچیده‌تر است. اکنون امریکا زندانی‌ترین جامعه جهان با دارا بودن حجم بالای زندانیان محسوب می‌شود. سرکوب شورش داخلی سبب تشدید این وضعیت خواهد شد.

اگر این برخورد رخ دهد تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟ احتمالا جنگ داخلی آینده در امریکا نامحدود خواهد بود. ارتش بریتانیا تقریبا در تمام نبرد‌ها در جنگ انقلابی پیروز شد، اما نتوانست کشور را برخلاف میل ساکنان‌اش اداره کند.

آیا احتمال وقوع کودتا در امریکا وجود دارد. از نظر جهانی این موضوع بی‌سابقه نبوده است: در شیلی در سال ۱۹۷۳ میلادی زمانی که دموکراسی‌ای مبتنی بر قانون اساسی برای دست کم ۴۸ سال برقرار بود ارتش کودتا انجام داد و به سیاست حزبی پایان داد. کشور‌های دیگر حتی دموکراسی‌های مستقری، چون کانادا نیز در میانه تحولات شدید حکومت نظامی را وضع کرده اند. با این وجود، تصور وقوع کودتا در امریکا به گونه‌ای که برای مثال، تانک‌ها در خیابانی در پنسیلوانیا کنترل نظامی را تحمیل کنند بعید به نظر می‌رسد.

از دید «تائکو هیروی» استاد علوم سیاسی در دانشگاه تگزاس در ال پاسو در هر کجا که «فقر، فعالیت‌های اقتصادی مبتنی بر مالکیت زمین و رژیم‌های سیاسی ترکیبی» وجود داشته باشند و در کشور‌هایی که نه اقتدارگرا هستند و نه دموکراتیک احتمال وقوع کودتا بیش‌تر است. از دید او این نوع کشور‌ها (که نه اقتدارگرا هستند و نه دموکراتیک) در برابر خطر وقوع کودتا آسیب پذیرتر از سایر کشور‌ها خواهند بود. محرک‌های فوری برای وقوع کودتا‌ها «بی ثباتی اجتماعی، اعتراضات ضد دولتی بحران‌های اقتصادی و تغییر رژیم» هستند.

این گونه نیست که این شرایط برای امریکا غیر قابل تصور باشد. با این وجود، دلیل واقعی بعید بودن کودتا در امریکا آن است که چنین رویدادی پیش‌تر در آن کشور رخ نداده است. هیروی می‌گوید: «یکی از مهم‌ترین عوامل گرایش یک کشور به تجربه کودتا تاریخ آن است. احتمال وقوع کودتا در کشور‌هایی که کودتا را تجربه کرده‌اند بیش‌تر است».

ایالات متحده سابقه کودتا ندارد، اما سابقه خشونت سیاسی رادیکال هم در تاریخ گسترده ترور سیاسی و هم در تاریخ جنگ داخلی و شورش تحت اشغال خود را دارد. نتیجه معمول درگیری‌های منجر به شورش آن است که هیچ یک از طرفین درگیر پیروز نمی‌شوند و نتیجه نهایی فرسودگی همه طرفین است. در آن صورت معامله‌ای با مقام‌های محلی احتمالا برای واگذاری قدرت آن هم به صورت مخفیانه صورت خواهد گرفت. این مشابه وضعیتی است که درباره قانون فروش و مصرف ماری جوانا به جوانان در برخی ایالت‌ها وجود دارد در حالی که این ماده مخدر طبق قوانین فدرال کماکان غیر قانونی قلمداد می‌شود.

منبع: فارین پالسی

ترجمه: فرارو

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین