محمد بلوچزهی؛ با آنکه هر از گاهی اظهارات مختلف و متناقضی درخصوص نداشتن قرابت میان طالبان با برخی طیفها و افراد موجود در سیستان و بلوچستان و اینکه -این گروه هیچگونه جایگاه، پایگاه و حامیای در این استان ندارد- از سوی برخی ناظران و حاضران عرصه سیاست و اجتماع بیان میشود، اما کسی نیست که نداند اشتراکات میان این گروه و تعدادی از طیفهای فکری فعال در منطقه را.
گرچه رد قرابت و همسویی فکری و عقیدتی طالبان با برخی طیفها و جریانات موجود در این استان همانند انکار روز و شب است و یا به بیانی دگر به مثابه سر در برف نمودن، چون کبک؛ همواره پس از تصرف افغانستان توسط طالبان و قدرت گرفتن و تسلط کامل ایشان بر این کشور افراد و گروههای همسو آنان در این استان متکثر بارها در شبکههای اجتماعی در قامت فعالین مجازی به صورت علنی به اظهار حمایت و ارادت ضمنی پرداخته و در مقام مدافع این گروه و تایید مواضع و سیاستها و خطمشیشان برآمدهاند؛ بنابراین این سادهانگاری است که اگر با وجود قرائن و شواهد متعدد پیدا و پنهان در این استان چشم به روی طرفداران طالبان و همینطور اشتراکات عقیدتی و فکری و نیز جایگاه و پایگاه ایشان نزد پارهای از جمعیت موجود و نیز در کل برخی گروههای هم عقیده حتی در سطح کشور بست و این موارد را نادیده انگاشت و کماهمیت شمرد و قابل کتمان.
در جریان استقرار حکومت طالبان در افغانستان برای نخستینبار بود که طیفها و جریانهای مختلف فکری نزدیک به این گروه در سیستان و بلوچستان به صورت علنی در مقام مدافع سیاستهای بسته و بسیار محدود ایشان در شبکههای اجتماعی ظاهر شدند و فعالان سیاسی و اجتماعی بلوچ را که به نقد سیاستها و اظهارات و نیز رفتارهای ناشیانه آنان حین عملیات تصرف و در جریان ورود به شهرها و روستاها میپرداختند بیپروا تهدید مینمودند وتحت فشار قرار میدادند مورد هتاکی.
همواره پیش از این و طی سالهای اخیر در سوی دیگر ماجرا الیت و روشنفکران و نیز بسیاری از ترقیخواهان و فعالان فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بلوچ که دل در گروی توسعه این سامان دارند نسبت به خطر ظهور بیمنازع گروههای رادیکال در سیستان و بلوچستان هشدار داده و از قدرت گرفتن و برآمدن این گروهها و جریانات فکری رادیکال اظهار نگرانی نمودهاند.
جریانهای فکری و اندیشهای که اکنون در بخشهایی از عام مردم نیز ریشه دوانده همواره مترصد چنین فرصتی بودهاند تا ظهور و حضور خویش را علنی نمایند و با اجرای سیاستهای بسته و محدود خطری را متوجه ترقی و امنیت و توسعه این استان پر قابلیت و دارای پتانسیل نمایند.
حال چه فرصتی از این مغتنمتر و بهتر و هموارتر که با سلطه طالبان بر افغانستان و در دست گرفتن قدرت توسط ایشان زمینه ظهور تفکرات و جریانها و طیفهای مطبوع منطقه فراهم گردد و راه بر فعالیتهای علنی ایشان هموار تا سایه این تفکر همواره بر این استان محروم، چون افغانستان مستدام گردد و مستولی و روان. طیف فکری فعال نزدیک به طالبان در سیستان و بلوچستان نیز جریان حامی پنجشیر به رهبری احمد مسعود را که عمدتا الیت و ترقیخواهان بلوچ هستند را با چوب غربگرا بودن، مشرک خواندن و وابسته ماندن رانده و منزوی نمودهاند و کم صدا و بیرمق.
علیرغم اینکه طی سالهای گذشته روشنگری و آگاهسازی فراوانی به واسطه دسترسی اقشار تاثیرگذار جامعه به شبکههای مجازی در منطقه صورت گرفته، اما همچنان طیفهایی هستند در مناطق مختلف همچون طالبان از رفتن دختران به دانشگاه خوف دارند و با یافتن فرصت مناسب نظر خویش را بر توده مردم تحمیل و تبلیغ مینمایند که همین امر سبب شده همچنان در مناطق دور دست و کمتر توسعهیافته بازدارنگی برای تحصیل دختران ایجاد شود.
البته نمیتوان جریانات فکری و طیف نزدیک به طالبان را بسیار همهگیر و گسترده در منطقه عنوان نمود، اما از سویی نیز نمیشود به سادگی از کنار فعالیتها و حضور و ظهور این جریان اقتدارگرا گذشت و دلمشغولیهای ایجاد شده در این باره را از نظر دور داشت یا دستکم گرفت و نادیده. در مقابل آن طیفهایی که خطمشی طالبان را دنبال میکنند و پیروی همواره جریانهای فکری و مذهبی معتدل و فعالی نیز هستند که با فعالیتهای خود به تبیین و تبلیغ اسلام واقعی و اعتدال در دین مشغولند تا شاید اثرگذاری اینگونه فعالیتها کمرنگ گردد و کمخطر.
این مهم را نیز باید به یاد داشت که متاسفانه الیت و روشنگران و افراد اهل اندیشه منطقه در اقلیت هستند و کمصدا و بیپشتوانه. اکنون در این برهه مهم از تاریخ یک پرسش مطرح است و پررنگ که آیا قدرت گرفتن طالبان در افغانستان برای سیستان و بلوچستان که هممرز است و همسایه با این کشور و دارای کیلومترها مرز زمینی مشترک؛ مانع توسعه خواهد بود و سلب امنیت و آرامش؟ یا نه راه را بر تکثر و تنوع فکری و عقیدتی باز خواهد نمود؟ با این وضعیت دیری نخواهد پایید که تاریخ پاسخ خود را از این سوال در منطقه خواهد گرفت.