اشک میریزند و نمیدانند که با چه کلماتی رنجشان را توصیف کنند. هر کدام داغ و عذاب چند ساله بر دوششان سنگینی میکند. چهرهشان خستگی و غم را فریاد میزند. پدر و مادری که دختر نوجوانشان را بیرحمانه کشتهاند و پدر و مادری که حالا باید شاهد مرگ دردآور پسرشان روی طناب دار باشند. غم هیچکدام توصیفشدنی نیست. حالا گردهمآمدهاند تا شاید بتوانند مرحمی پیدا کنند برای زخمهایشان. پدر و مادر غزاله قصاص میخواهند و پدر و مادر آرمان بخشش؛ پرونده پرپیچوخم آرمان عبدالعالی حالا به مرحله اجرا درآمده است.
قرار است بار دیگر این پسر بالای چوبه دار برود و حالا جلسه صلح و سازش برگزار شده است. شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی تهران در این جلسه با درککردن شرایط سخت خانواده مقتول، سعی در راضیکردن آنها برای بخشش دارد.
آرمان عبدالعالی سال ۹۲ «غزاله شکور» را به قتل رساند و جسد او را ناپدید کرد. او در مراحل اول محاکمه به قتل خانم شکور اعتراف کرده بود، اما بعدتر منکر این قتل شد. قرار بود حکم اعدام این متهم به قتل در دیماه ۹۸ اجرا شود، اما خانواده مقتول تصمیم گرفتند یکبار به او مهلت دهند تا آرمان عبدالعالی جای جسد دخترشان را به آنها بگوید، اما آرمان بار دیگر منکر قتل شد و از محل جسد ابراز بیاطلاعی کرد. چند ماه از آن مهلت یکماهه گذشت و پرونده آرمان دوباره روی میز هیأت قضائی دادگاه کیفری قرار گرفت. بیستودوم شهریور بود که آرمان برای بار دوم محاکمه شد.
وقتی درخواست اعاده دادرسی او پذیرفته شد، دوباره برای رسیدگی به پروندهاش به دادگاه کیفری یک استان تهران برگشت. بعد از هفت سال دوباره رفت تا جزئیات کشتهشدن دختر مورد علاقهاش را بازگو کند. اما باز هم قتل غزاله را انکار کرد. «غزاله پایش سُر خورد و روی زمین افتاد. از ترس جسدش را درون سطل زباله انداختم.» این تنها ادعایی بود که آرمان در مقابل هیأت قضائی داشت، اما اینکه جسد کجاست، همچنان مشخص نشد و در این دادگاه نیز باز هم نامشخص ماند.
پس از پایان جلسه هیأت قضائی وارد شور شدند تا اینکه درنهایت حکم دوباره قصاص آرمان از سوی قضات شعبه پنجم دادگاه کیفری صادر شد.
رأی قطعی شد. حالا خانواده، اما خود را تسلیم حکم صادرشده میدانند. با این حال با اشک و التماس خواستار بخشش پسرشان شدند.
در جلسه صلح و سازشی که صبح دیروز با حضور قاضی محمد شهریاری برگزار شد، پدر و مادر آرمان درخواست بخشش کردند. ولی پدر و مادر غزاله همچنان بر اجرای حکم قصاص اصرار داشتند.
در ابتدا پدر و مادر غزاله از سالهای پر از رنج و عذابشان گفتند: «ما از همان ابتدا بیپشت و پناه بودیم. کسی از ما حمایت نکرد. ما بچه عزیزمان را از دست دادیم، ولی از همان اول کسی ما را همراهی نکرد. کسی حرف ما را نشنید. همه اینها به درد ما اضافه کرد. داغ دخترم یک طرف، این رفتارها هم یک طرف.»
ناهید شکور، مادری است که هشت سال تمام رنج دوری از دخترش را تحمل کرده است. اشک میریزد و میگوید: «آرمان اگر غزاله را دوست داشت چرا یکبار با ما همکاری نکرد. شما که نمیدانید ما چقدر عذاب کشیدیم. الان فقط من و شوهرم عزادار نیستیم. خواهرم، بچهخواهرم و تمام خانوادهمان عزادار است. پدرم کمرش خم شده است. فقط خودمان میدانیم که چه روزها و شبهایی را گذراندیم و بعد از این همه سال هنوز هم حتی یک ذره از داغمان کم نشده است. زخم دلمان درمان نشده است و تا ابد هم با ما خواهد بود.»
در این لحظه پدر غزاله میگوید: «ما در این مدت یکبار ندیدیم که پدر آرمان پسرش را مواخذه کند. مرتب پشت پسرش بود. در صورتی که خطای پسرش کم نبود. باید سرزنشش میکرد. باید به ما حق میداد. اما همیشه سعی کرد از پسرش حمایت کند. ما مهلت یکماهه دادیم، اما حالا دو سال است که درگیر این پرونده شدهایم.»
حالا نوبت به مادر آرمان رسیده است. مادری رنجور و ناتوان که دیگر نمیداند باید برای نجات زندگی پسرش چه کار کند: «من به شما التماس میکنم. به تمام دنیا التماس میکنم. پسر مرا ببخشید. خطای او بخشیدنی نیست، ولی من از شما میخواهم رحم کنید. آرمان همه ما را نابود کرد. شما به پسرم یک ماه مهلت دادید و ما هرگز این لطف شما را فراموش نمیکنیم. کاری به آرمان ندارم. او خبط بزرگی کرده و هرچه زجر کشیده حقش بوده است. اما پسر کوچکم آرتین دیگر رمقی برایش نمانده است. او عاشق برادرش است. حال روحی بدی دارد. افسردگی گرفته و از زندگی بریده است. از برادرش بت ساخته بود. حالا هر روز بیشتر نابود میشود. من نمیخواهم روی خطای پسرم سرپوش بگذارم. او کار وحشتناکی کرده و خدا جوابش را میدهد. اگر میخواستم این کار را بکنم، از همان لحظه اول همه مدارک را از بین میبردم.»
اشک میریزد و ادامه میدهد: «من یک مادر هستم. حاضرم ١٠ بار به جای بچهام اعدام شوم. عاجزانه از شما خواهش میکنم که رحم کنید. به بچه کوچکترم رحم کنید. نگذارید که عزادار سه فرزندم شوم. اول غزاله، بعد آرمان و بعد آرتین. زندگی همه ما نابود شده است. به شما حق میدهم، ولی ما هم داریم در این رنج میسوزیم و عذاب میکشیم.»
در این لحظه قاضی شهریاری سعی میکند خانواده مقتول را به بخشش راضیکند: «تجربه نشان داده است که با اجرای حکم قصاص آرامش به دست نمیآید. دختر شما که زنده نمیشود. فقط یک خانواده دیگر داغدار میشود. اجرای حکم حق مسلم شماست. اما شما با بخشش بزرگواری خودتان را نشان میدهید. این پرونده به مرحله اجرا رسیده است، ولی میشود با سازش و بخشش کارهای بهتری انجام داد که دل شما هم آرام شود. بارها صحبتهای آرمان را شنیدم و میدانم که همیشه پشیمان بوده است. من معتقدم خون را با خون نباید شست. حق با شماست. هیچ جای ابهامی نیست. فقط از شما میخواهم که به خاطر آرامش دل خودتان ببخشید.»
آرمان هم در این جلسه حضور دارد. او هم از عذابهایی که در این سالها کشیده میگوید. اینکه هنوز هم غزاله را دوست دارد. اینکه بعد از غزاله زندگیاش نابود شد: «من مسبب خیلی از ناراحتیها و بدبختیها شدم، ولی واقعا قصد و عمدی در کار نبود. هفتسالونیم از این ماجرای وحشتناک میگذرد. من اگر چیزی میدانستم چرا نباید بگویم. باور کنید من هم در رنج و عذاب هستم. زندان جایی نیست که بشود راحت زندگی کرد. در آنجا آدم پیر میشود. هر چند که تمام اینها حق من است. من بد کردم. خطای خیلی بزرگی کردم. شما خودتان میدانید چقدر دوستش داشتم و دارم. من تا آخر عمرم سرم پایین است. از روی نادانی و بچگی حماقت کردم. نتیجهاش شد این؛ منی که اصلا بازداشتگاه ندیده بودم و حتی در مدرسه هم مورد انضباطی نداشتم، الان هفتسالونیمه پشت میلهها هستم. شما و همه را خسته کردم. از همان روزی که این اتفاق افتاد، من هم مُردم. درسته جسمم زنده است، اما روحم با غزاله مرد. هیچ وقت نمیتوانید خودتان را جای من بگذارید و بفهمید چه عذابی کشیدم.»
او ادامه میدهد: «به خدا من هم کمتر از شما سختی نکشیدم. حماقت کردم، اما از قصد یا با برنامهریزی این کار را نکردم. من غزاله را دوست داشتم. همه جا با هم بودیم. چرا باید به کسی که دوستش داشتم از روی عمد چنین آسیبی برسانم. حق با شماست. هر عذابی برای من کم است. من اشتباه کوچکی نکردم، ولی از قصد نبود. حالا هم هر تصمیمی شما بگیرید من موافقم.»
پدر آرمان هم دل پری دارد. صدایش میلرزد و درنهایت هم نمیتواند جلوی اشکهایش را بگیرد: «من فقط برای طلب بخشش و عفو به اینجا آمدهام. همیشه هر بار که میخواهم پدر و مادر غزاله را ببینم هزار حرف نگفته در دلم است که به آنها بگویم. ولی وقتی چهره آنها را میبینم که خستگی و غم در صورتشان موج میزند، حرفهایم یادم میرود. باور کنید هر اتفاقی که افتاده ناشی از ندانمکاری و عدمتصمیم درست بوده است. همه چیز شاید در عرض ٥ دقیقه اتفاق افتاده است. از پسری که در اوج عشق و احساسات بوده، نمیتوانیم توقع داشته باشیم که مثل یک فرد ٤٠ یا ٥٠ ساله تدبیر داشته باشد. من و همسرم اگر دنیا را به پای شما بریزیم حتی جانمان را هم بدهیم باز هم این داغ جبران نخواهد شد. در مهربانی، عطوفت و رحمت شما شکی نیست. مادر غزاله بارها از ظلمهایی که به او شده و او بخشیده، گفته است.»
حالا خطاب به پسرش میگوید: «شاید آن لحظه و آن اتفاق را بتوانم بپذیرم، ولی تصمیم بعد از آن ماجرا را هرگز هضم نمیکنم. این بچه مادر داشت، پدر داشت. مثل خودت که پدر و مادر داشتی. چرا با من تماس نگرفتی. زندگی ما سه نفر را هم نابود کردی. باور کنید دیگر خسته شدم. اگر آرمان اعدام شود، ناراحت نمیشوم، ولی به خاطر پسر کوچکم تقاضای بخشش دارم. بارها به پسرم گفتم از ایران برو تا شاهد این ماجراها نباشی. اما میگوید میخواهم بمانم تا اگر برادرم مرد، حداقل سر خاکش بروم. چرا زندگی ما را نابود کردی.»
حالا دیگر در این روزهای آخر، سرنوشت آرمان در گرو تصمیم خانواده غزاله است.
اگه اعدام نشه خبرش به همه میرسه
طرف میگه من هم میکشم بعدش طلب بخشش میکنم وبخشیده میشم
اگه اعدام شه حساب کاردست بقیه هم میاد شما از دل مادر دختربیخبرید
اگربخشیده شه میادبیرون زن میگیزه زندگیشو ادامه میده امادل خون مادر دختره خون تر میشه
عقط اعدام تا درس عبرت واسه کسانیکه میخوان تکرار این داستان روانجام بدن