یوسف اباذری؛ موج پنجم کرونا در ایران میتازد و هر روز رکوردی تازه در مرگومیر به جا میگذارد. پشت این آمار و اعداد، آدمها و زندگیهایی واقعی قرار دارند که روزانه از بین میروند و تعداد بیشتری که داغدار میشوند. شاید حرفزدن از «درسهای همهگیری» در شرایط فاجعهباری که در آن به سر میبریم، چندان محلی از اعراب نداشته باشد، ولی بررسی تاریخی همهگیریها بهعنوان بازیگرانی مهم در عرصه تاریخ میتواند اطلاعات عمومی سودمند یا دستکم درخورتوجهی برای درک زمینههای تاریخی، سیاسی و اعتقادی همهگیریها و فهم شرایط کنونی به دست دهد.
کتاب «طاعون و افول تمدن اسلامی» اثر مایکل والترز دالس، مورخ برجسته تاریخ اجتماعی خاورمیانه که از سوی انتشارات پژوهشکده تاریخ اسلام منتشر شده، کتابی است درباره مرگ سیاه در خاورمیانه قرون وسطی و آثار و تحولات اجتماعی برآمده از بیماریهای همهگیر از آغاز تاریخ مکتوب همهگیریها تا زمان وقوع همهگیری طاعون سیاه در قرن چهاردهم. از این نویسنده آثار دیگری درباره جنون، جذام، طاعون و ریشههای بیمارستان منتشر شده که هریک زمینه فعالیتهای پژوهشی بعدی را مهیا کرده است.
کتاب از یک مقدمه و هفت فصل تشکیل شده است. دالس در این اثر مانند دیگر آثارش ابعاد مختلف، نظرات، دیدگاهها و باورهای رایج زمانه را گردآوری کرده و در ابتدا نگاهی به همهگیریهای پیشین و نیز نظریههای پزشکی مرسوم درخصوص بیماری طاعون دارد.
دالس همچنین به شکلگیری گفتمان غالب مسلمانان در زمینه بیماریهای همهگیر میپردازد. این بحث او مستند به سه روایت جریانسازی است که از پیامبر اسلام نقل شده است. دالس نشان میدهد که این بیماری چگونه مباحث قضا و قدری را شکل میدهد و تقویت میکند و بر متکلمان مسلمان تأثیر میگذارد.
به گفته والترز، در عمل دو نگاه موازی نسبت به بیماری از پیش موجود در اندیشه مسلمانان نهادینه میشود: نگاهی برآمده از پزشکی عرفی که بیماری را معلول علت مادی میداند و تلاش میکند با ابزارهای متعارف مانند گیاهدرمانی، اقدامات پیشگیرانه و... با آن مقابله کند و نگاه دیگر علت بیماری را ماوراءالطبیعی (گناه فردی و جمعی) و درمان آن را توبه میداند.
به سخن دیگر شیوه معالجه هر نحله از جنس باورهای آنان بوده است. نویسنده تلاش این دو گروه و دستاوردهای آنها را از لابهلای نسخهها استخراج میکند و نیز آرای اندیشمندانی را به نمایش میگذارد که همت میکنند راه سومی بیابند. در این رابطه، سوءاستفاده حکام با تمسک به قرائت غیرمادی بیماری و محدودسازی آزادیهای اجتماعی بهویژه در مورد زنان، ترویج اندیشههای خرافی و... بسیار تأملبرانگیز است؛ عملکردی که برآمده از ترس تکرار سرنوشت امپراتوریهای روم، ساسانی، امویها و... است.
در هر حال در چنین بستری مرگ سیاه از آسیا شایع میشود و قسمتهای مختلف دیگری را درمینوردد. این همهگیری یکچهارم تا یکسوم جمعیت خاورمیانه را از بین میبرد.
نویسنده به تفصیل بحث میکند که چگونه نظام تولید صنعتی و کشاورزی مناطقی که بیماری شایع میشود، نابود میشود و همچنین نهادهای دینی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی و نهاد خانواده متحول میشوند. نویسنده در فصل پایانی کتاب به مقایسه شیوه مقابله با بیماری در غرب (مسیحیت) و شرق (اسلام) میپردازد و نشان میدهد در خاورمیانه زمینه رشد اقتصادی فراهم نمیشود، برخی نگرشهای افراطی و دنیاگریزی و حتی دوری از تشکیل خانواده، فرزندآوری و... تقویت میشود و در عین حال تحت تأثیر آموزههای دینی، تحمل بیماری و بیماران با عواقب سوء کمتری به پایان میرسد.
در دنیای غرب جنبشهای «هزارهگرا» رشد میکنند و فرافکنی و مقصردانستن یهودیها و مسلمانان و به تبع آن خشونت و اقدامهای غیرمعقول رواج مییابد؛ و با برجستهساختن ناکارآمدی نهادهای دینی و پزشکی به تقویت اندیشه دوره روشنگری، شکوفایی اقتصادی و پیریزی پزشکی مدرن و... منتهی میشود.
مترجم در مقدمه چاپ دوم تاریخ همهگیریهای پس از مرگ سیاه تا شیوع کرونا (کووید-۱۹) در ایران و رویکرد اندیشههای مقابله با آنها را مرور کرده است. هفته گذشته نشست نقد کتاب «طاعون و افول تمدن اسلامی» (تاریخ همهگیری ها) به صورت مجازی از سوی اندیشگاه سازمان اسناد و کتابخانه ملی برگزار شد و در آن قربان بهزادیاننژاد (مترجم کتاب)، یوسف اباذری، عباس منوچهری و غلامرضا ظریفیان به ایراد سخنرانی پرداختند.
در ادامه گزیدهای از سخنان اباذری را در این نشست میخوانید:
به بازماندگان کلیه کسانی که در سطح جهان از بیماری بسیار مهلک کرونا که در حال حاضر شیوع دارد فوت کردهاند، تسلیت میگویم. امیدوارم این بلا به نحوی از انحا سپری شود و بگذرد و در عین حال درسهایی هم برای ما باقی بگذارد تا با استناد به آنها بتوانیم بهتر زندگی کنیم. با خواندن کتاب «طاعون و افول تمدن اسلامی» به نکات جدیدی دسترسی پیدا کردم.
این کتاب دریچهای تازه به روی من باز کرد و وقایعی را که گمان میکردم علل دیگری دارد، به نحوی دیگر در نظرم جلوهگر کرد. مسئله اصلی کتاب، یعنی طاعون، هم در تاریخ غرب و هم در تاریخ کشور خودمان تأثیر مهمی داشته است. من تصور میکردم که طاعون مسئلهای بسیار باستانی است و به قرون وسطی تعلق دارد.
خبر نداشتم در ۱۸۹۵ یعنی در اواخر قرن نوزدهم در چین و هند طاعون آمد و کشتار عظیمی کرد و کشورهای غربی هم تلاش زیادی کردند که جلویش را بگیرند، ولی موفق نبودند. یا در قرن ۱۸ در روسیه بروز کرد و عده بسیار زیادی را به کام مرگ فرستاد. یا بیماری دیگری که اغلب بعد از آمدن کرونا اسمش را شنیدیم؛ آنفلوآنزای اسپانیایی که در جنگ جهانی اول آمد و در ایران هم کشتههای بسیار زیادی گرفت.
اینها مطالبی بودند که ما از آنها خبر نداشتیم و حالا راجع به آنها میدانیم. شاید اگر تاریخ را میدانستیم بهتر از پس کرونا و معالجه آن برمیآمدیم. در کشور ما متأسفانه هماکنون وضعیت کرونا وخیم است و شاید اگر این تاریخها را میدانستیم و امثال این کتاب را زودتر خوانده بودیم، رفتار بهتری در پیش میگرفتیم.
آقای دکتر بهزادیاننژاد گزارشی جامع از کتاب ارائه داد و درباره مسائلی که در این کتاب مطرح است از نظر اقتصادی، شهری، جمعیتی، نحوه انتشار، نظریههایی که درباره طاعون وجود داشته و نحوه انتشار و نحوه معالجه آن مطالبی گفتند؛ بنابراین من میکوشم به جنبههای اجتماعی و الهیاتی کرونا بپردازم تا سهم اندکی در تفسیر و ارائه این کتاب داشته باشم. از این جهت میگویم کرونا از نظر الهیاتی مسئلهای مهم است که کتاب دیگری منتشر شده که من به آن دسترسی پیدا کردهام.
اسم آن کتاب «نخستین رساله وبا و طاعون در عهد قاجار» است که محمودمیرزا قاجار پسر فتحعلیشاه نوشته و به کوشش و ویراستاری شهرام کیانی از سوی ایرانآکادمیا در ۲۰۲۰ منتشر شده است. نقد و بررسی آن کتاب نیازمند فرصت دیگری است. چیزی که در آن کتاب مطرح شده، این است که گویا مثلا ایران در حال حاضر در دوران ادعیه و اوراد و این قبیل مسائل به سر میبرد و تبلیغ کرده که ما باید به مسائل مدرن توجه کنیم.
مشخص نیست مخاطب نویسنده چه کسی بوده، اما تردیدی نیست که همه ما به وجه و قیمت علم واقف شدهایم و میدانیم علم چه خدماتی میتواند بکند. میدانیم که به هر حال عصر مدرن آمده و همه جا را فرا گرفته و مهمتر از آن اینکه میدانیم علم در حال حاضر چه کاری از دستش برمیآید و بدیهی است که در آینده کارهای درخشانتری هم انجام خواهد داد.
مثالی میزنم. اخیرا سریالی دیدم به نام «نیک» که راجع به بیمارستانی صحبت میکرد در اوایل قرن ۲۰. دوران بسیار شکوفای علمی و بهخصوص جراحی را نشان میداد که پزشکان مدام درصدد طراحی فنون جدید جراحی و داروهای جدید علیالخصوص در جراحی برمیآمدند. در آنجا مهمترین جراح به کوکائین معتاد میشود و در آخر سریال نشان میدهد که گروه دیگری معتقدند که درمان بیدرد کوکائین را پیدا کردهاند. وقتی او را میبرند و میخوابانند و یک پزشک دیگر آمپول میزند دوربین جلو میرود و در نمای بسته میبینیم که روی آن آمپول نوشته شده «هروئین».
بدیهی است که آن موقع دوران شکوفایی علم بوده. الان هم دوران شکوفایی علم است. اما میدانیم که علم حال حاضر در ۱۰۰ سال آینده همانقدر ممکن است کودکانه به نظر برسد که علم صد سال گذشته در دوره کنونی. چون با انقلاب اطلاعاتی و الکترونیکی و جراحیهای از راه دوری که قرار است انجام گیرد، بدیهی است جایی برای چندوچونکردن در علم باقی نمیماند و فواید علم را همه میدانند. امروزه هم کسی فقط به اوراد و ادعیه که در کتاب «نخستین رساله وبا و طاعون در عهد قاجار» به آنها اشاره شده و گویا هنوز جوامع به آن دچار هستند، بسنده نکرده و نمیکند و نخواهد کرد.
این مقدمهای است برای بحث درباره مسائل دیگری که کتاب «طاعون و افول تمدن اسلامی» مطرح کرده است و مطالبی که درواقع از کتاب کوچک دیگری به نام «تاریخ مختصر طاعون» (Plague: A Very Short Introduction) اثر پل اسلاک (انتشارات آکسفورد) برگرفتهام.
این کتاب تاریخ مختصری است که فقط مختص ایران نیست و نکات مهمی را متذکر میشود که صلاح دیدم اینجا طرح کنم. اسلاک میگوید در سراسر قرون وسطی، در همه کشورها و در همه قارهها، تفاسیر پزشکی مشخصی از طاعون وجود داشته و همه اقدامات پزشکی انجام میدادند. همچنین در همه جای دنیا، از اروپا گرفته تا خاورمیانه و هند و چین، مردم به نوعی معتقد بودند طاعون ریشهای ماوراءالطبیعی دارد. فکر میکردند خدا یا خدایان، اشباح یا اجنه، علت این بیماری هستند.
بنابراین، اعتقاد عدهای به جن و دیو و شیاطین و اشباح بهعنوان مسبب این بیماری در همهجا مرسوم بوده است. در هیچ کجای دنیا در آن موقع نبوده که سعی نکنند با دعا و مناسک درصدد دفع بلا برآیند؛ بنابراین همه دعا میکردند و مناسک داشتند و درصدد دفع بلا بودند و فکر میکردند چیزهایی که در دسترسشان است، همینهاست.
همه میکوشیدند به نوعی به آسیبدیدهها کمک کنند و در هیچ کجای دنیا، چه شرق و چه غرب، از گفته پزشکان دانا غافل نبودند. یعنی همه جوامع این موضوع را رعایت میکردند. درحالیکه در کتاب «نخستین رساله وبا و طاعون در عهد قاجار» نسبت یکجانبه داده میشود که گویا برخی جوامع خرافاتیتر هستند یا برخی جوامع علم را بیشتر گرامی میدارند.
بدیهی است که علم پیشرفت پیدا میکند و چیزهایی که ما فکر میکنیم خیلی علمی هستند، ۱۰۰ سال دیگر میرسند به مراحل پیشرفتهتر و همینطور این سیر تا انتها ادامه خواهد داشت. به عبارتی در زمان قدیم همه دچار این نوع افکار بودند و به این ابزار فرهنگی دست میزدند تا هرچه میتوانند دفع بلا کنند. بههرحال اگر به دموکراسی هم نظر داشته باشیم عدهای میخواهند فلان نظر را داشته باشند.
مسئله این است که ادارهکنندگان جامعه، جامعه را به شیوهای عقلانی اداره کنند. بههرحال عدهای نظراتی دارند که بر مبنای آن نظرات باور به دعا دارند. این مسئلهای طبیعی است و استفاده از علم با زور امکانپذیر نیست بلکه باید علم را به گونهای در دسترس قرار دهیم که خارج از باور شخصی مردم بتواند به همه کمک کند.
والترز نشان داده که طاعون تغییرات عجیبی را به وجود آورد. من میخواهم به یکی از آن تغییرات اشاره کنم که اسلاک هم به آن اشاره کرده و فصل پنجم کتاب اوست با عنوان «بهداشت برای همگان» (طب عمومی یا بهداشت همگانی). بعد از اینکه در ونیز کشف کردند قرنطینه تا چه حد مفید است، فهمیدند که با متوسلشدن به این کشیش و آن دعاخوان نمیتوانند قضیه را حل کنند بلکه باید در جامعه در یک سطح کلی بهداشت به وجود بیاورند و سپس به فکر مداوای همگان باشند.
از نظر اسلاک مسئله «بهداشت برای همگان» حتی به تغییر شکل دولتها کمک کرد؛ چون در دوران قرون وسطی تا دوران بورژوایی دولتهای بزرگ مطلقهای به وجود آمدند - فارغ از خوبی یا بدی آنها - که شروع کردند به مجموعه اقداماتی برای حمایت از اعضای جامعه. ریشه دولتهای ملی آنجا بسته شد.
یکی از کارهایی که الان مورد بحث ماست، همین بحث «بهداشت برای همگان» است؛ یعنی خدمات در اختیار همگان قرار بگیرد. نمیتوان جامعه را منزوی کرد و بهداشت و خدمات درمانی را به افرادی خاص اختصاص داد و سپس انتظار داشت کل جامعه ایمن بماند.
این درسی بود که آنها بعد از طاعون سیاه گرفتند. باید دولت یا هیئتحاکمه در بهداشت و مداوای جامعه برای تکتک افراد جامعه و فقرای جامعه و اعضای طبقات پایین و میانی و همه جامعه کوشا باشند تا بتوانند سلامت را در حالت عمومی حفظ کنند. اگر کسی بیمار شد، باید به مداوای او کمک کرد. این یکی از نتایج بسیار مهمی بود که بعد از طاعون مرگ سیاه در غرب به وجود آمد و آثارش را دیدهایم که تا چه حد توانست کمک کند.
دولتهای شرقی هم هرکدام که به مزایای این «بهداشت برای همگان» واقف میشدند، درصدد اخذ آن برمیآمدند. در انقلاب مشروطه ایران نیز مرتب صحبت بر سر این است که دولت باید قوانین بگذارد و بیمارستان و آسایشگاه روانی ایجاد کند، پزشکان مسلط به علم جدید تربیت کند و در تمیزی مردم بکوشد. بهداشت و خدمات پزشکی یکی از خواستههای مشروطهطلبان بود، خواستهای که تا همین الان هم ادامه دارد و به عبارتی خواست همگان است.
میشل فوکو در کتاب «مراقبت و تنبیه» و نیز در کتاب «زیست- قدرت» حمله میکند به کسانی که همین سازمانها را به وجود آوردند. نقد او این است که هدف این سازمانها نظارت و دخالت در بدنهای مردم، بهداشت مردم، رابطه جنسی مردم و نحوه زندگی مردم است. از این جهت به فلسفه او اشاره کردم که بگویم الان مسئله مهمتر از این است که جامعهشناس یا اقتصاددانی بخواهد این سیاست را ایفا کند یا آن سیاست را.
فوکو را همه میشناسند و همه فکر میکنند بسیار آدم آزادیخواهی است، ولی کتاب او حمله به دستاوردهایی است که حاصل مرگ سیاه و طاعون سیاه است مبنی بر اینکه دولتها سعی کردهاند بهداشت و سلامت همگانی به وجود بیاورند و سازمانهایی مثل آسایشگاه و تیمارستان بسازند.
فوکو میگوید «عقل جنون را در بند کرده». این نوع حملات جالب توجه است. در قرون وسطی و در قرن ۱۵ و ۱۶، زمانی که بههرحال دولتها شروع کردند به وضع چنین مقرراتی برای بهوجودآمدن سلامتی مردم، در همان زمان هم عدهای میگفتند با این کار آزادی مردم را سلب میکنید تا کشتیها را بازرسی کنید و ببینید مثلا موش در آن هست یا ناقل طاعون است یا نه. این وضعیت مخل زندگی مردم است و مردم را باید آزاد بگذارید کارهایشان را بکنند. آنها هم با همین نیت این حرفها را میزدند.
مهمتر از آن جریانهای اقتصادی خصوصیسازی هستند که معتقدند بهداشت همگانی را باید بدهند دست بخش خصوصی. در ایران نیز حوزه بهداشت اغلب خصوصیسازی شده است. همهگیری کرونا به ما نشان داد که این ماجرا تا چه میزان یکجانبه است. شرکتهای خصوصی با استفاده از پول مالیاتدهندگان واکسن کرونا میسازند و همان را به بخش عمومی میفروشند. سپس انحصار ثبت اختراع آن را در اختیار میگیرند.
در همین ماجراهای اخیر بایدن طرفدار این بود که فرمول واکسن کرونا مجانی در اختیار همه قرار داده شود تا همه بتوانند استفاده کنند. ظاهرا آلمانها مخالفت کردند؛ چون شرکتهای دارویی آلمانی بسیار قدرتمند و به قوت شرکتهای داروسازی آمریکایی هستند.
آنها مخالفت کردند؛ ولی سازمان بهداشت جهانی کاملا موافق بود که این فرمول تحت نظارت سازمان بهداشت جهانی در اختیار همگان قرار بگیرد تا کشورهای مختلف واکسن بسازند. تمام حرف سازمان بهداشت جهانی این است که بدون واکسنزدن در کشورهای جهان سوم و فقیر کشورهای غنی نخواهند توانست امنیت و سلامت خود را حفظ کنند. این ماجرا ادامه دارد و جنگی است که طول خواهد کشید.
جالب توجه آنکه هم در کتاب «طاعون و افول تمدن اسلامی» و هم در کتاب «تاریخ مختصر طاعون» تغییرات آبوهوایی یکی از علل بروز این نوع بیماریها دانسته میشود. اکنون این فرض قوت گرفته و میگویند با آبشدن یخهای قطب شمال هزاران ویروس که در آن است در سطح جوامع انسانی پخش میشود.
من صلاحیت اظهارنظر دراینباره را ندارم؛ ولی تغییرات محیط زیست و آمدن ویروس کرونا به ما نشان داد نمیتوان بهداشت جامعه یا وضعیت جهان را محول کرد به شرکتهای خصوصی. بهداشت نیازمند برنامهریزی و رسیدگی است. واکسیناسیون در ایران نیز تابع همین منطق بود.
یک شرکت دانشبنیان گفت من میسازم، بعد یکسری شرکتهای تجارتبنیان هم گفتند ما وارد میکنیم. در هر دو صورت سلامت و بهداشت مردم موکول شده به یکسری شرکتهای خصوصی که در پی سود خودشاناند. این همان نیتی نیست که منظور بشریت از «بهداشت برای همگان» بود. منظور این بود که باید همه مردم در «بهداشت برای همگان» شرکت کنند. همه مردم باید در آن کوشا باشند و به نفع فقیرترین اقشار مردم کمک کنند تا بتوانند سلامت را حفظ کنند.
شاید یکی از درسهایی که کرونا به ما داد، مشابه همان درسی است که طاعون به دولتهای اروپایی داد که بروید سراغ «بهداشت برای همگان». بروید سراغ بهداشت و پزشکی برای همگان و برای ضعیفترین اقشار و برای همگان، چه کشور جهان سومی باشد، چه کشور آفریقایی؛ چون همه اینها به هم متصلاند و موقعی که طاعون یا کرونا میآید، دیگر مرز نمیشناسد و اتفاقا سلامت ثروتمندترین یا قدرتمندترین افراد در گرو سلامت ضعیفترین اقشار است.
به همین دلیل است که در شرایط فعلی دولتها هر کاری میکنند ویروس جهش دیگری میکند و هرچه را بافتهاند پنبه میکند. علت هم این است که باید همگان در این ماجرا از سلامتی بهره ببرند.
نکته دیگری را به صورت مختصر اشاره میکنم. موضوعی که در قرون وسطی اهمیت زیادی پیدا کرد و مسئلهای که آلبر کامو در کتاب «طاعون» مدنظر دارد وسعت مرگ همگان است. وقتی یکی، دو نفر میمیرند من میتوانم به شکلی این موضوع را برای خودم معنا کنم؛ اما وقتی مرگ و میر در وسعتی چنین عظیم ایجاد میشود، این پرسش پیش میآید که این چه جهانی است که اجازه میدهد چنین مرگهایی در این سطح وسیع و عظیم صورت بگیرد که بشر قادر نیست معنایی برای آن بیابد.
یکی از مسائلی که چه در الهیات مسیحی و چه اسلامی، چه برای فلاسفه جدید از قبیل لایبنیتس و ولتر و چه فلاسفه معاصر، مطرح است این است که با درنظرگرفتن وجود مشیت الهی چگونه باید این مرگها را در این وسعت توجیه کرد.
این بحث نیازمند مباحث کلامی است که من صلاحیتش را ندارم؛ اما منظورم این است که جایی که مسائل کلامی مطرح است، دعوا فقط صرف اینکه من واکسن تولید میکنم، نیست؛ بلکه بخشی از دعوا هم این است که اندیشه الهیاتی باید بتواند به نحوی از انحا درباره این مسئله حرف بزند. این وظیفه کسانی است که به این امر اشتغال دارند. من در خاتمه به کتاب کامو اشاره کردم و آن را بیشتر بسط نمیدهم. امیدوارم در فرصتی دیگر این کار را انجام دهم.
فعلا از کتاب دیگری نقل میکنم که وظیفهای اخلاقی برای مدیران قائل است. در کتاب «بار هستی» کوندرا یکی از قهرمانان کتاب مقالهای مینویسد راجع به مدیران کشور خودش و میگوید وقتی ادیپ فهمید که طاعونی که آمده نتیجه رفتار بد و معصیت خودش است، هر دو چشم خود را کور کرد و آواره بیابانها شد.
شخصیت رمان کوندرا از مدیران کشور خودش میپرسد که چرا شما در برابر حق عامه مردم این کار را نمیکنید. البته در رمان او را میگیرند و میبرند و میپرسند واقعا انتظار داشتی ما چشم خودمان را کور کنیم؟ او میگوید نه آقا من منظورم یک مسئله نمادین بود؛ یعنی بالاخره مسئولیت را باید بپذیرید.
منظور از نقل این رمان کوندرا و نقل قول قهرمان رمان تذکر همین نکته است. اگر اهل الهیات هستید باید توجیه الهیاتی ارائه کنید. اگر اهل اخلاق هستید باید توجیه اخلاقی ارائه و احساس مسئولیت کنید که مردم دستهدسته به این شکل کشته میشوند. عدهای میگویند ما اصلا اهل الهیات نیستیم و کرونا هیچ توجیه الهیاتی هم ندارد و قضیه فقط پزشکی است. خب آنها بروند کار پزشکیشان را انجام دهند؛ اما اگر کسانی وظیفه الهیاتی دارند، مسئولیت نظریهپردازی در مسائل الهیات را باید بر عهده بگیرند.
اگر کسانی هم وظیفه اخلاقی دارند باید حرف کوندرا و ادیپ را بزنیم که آیا از حیث اخلاقی وظیفهشان را انجام دادهاند یا خیر؟ همانطور که دکتر بهزادیاننژاد اشاره کرد جهان پس از مرگ سیاه دیگر جهان قبل از آن نبود. «بهداشت برای همگان» و بهوجودآمدن دولتهای مطلقه و احتمالا بهوجودآمدن دنیای مدرن نتیجه این همهگیری بود. نه اینکه بگویم همه اینها نتیجه مستقیم مرگ سیاه و طاعون سیاه بود؛ ولی به هر حال از عوامل مؤثر بود.
بدیهی است که دنیای بعد از کرونا هم درسهایی برای ما دارد و آن این است که ما نمیتوانیم همدیگر را بدون کمک رها کنیم. عدهای به خاطر منافع خودشان نمیتوانند سلامت همگان و طبیعت و زندگی و مرگ مردم را در دست بگیرند. کرونا به ما متذکر شد که همگان وجود دارند، مردم وجود دارند، سلامت مردم وجود دارد و این سلامت برای اغنیا میسر نمیشود؛ مگر اینکه به فقیرترین مردم هم توجه شود.