ابراهیم متقی استاد دانشگاه تهران در یادداشتی در دنیای اقتصاد نوشت: درباره روندهای سیاست خارجی دولت بایدن و ایران، رویکردهای مختلفی ارائه شده است. تیم سیاست خارجی دولت در زمان رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا احساس میکرد که پیروزی بایدن به مثابه پایان تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران محسوب میشود. طبعا چنین رویکردی با واقعیتهای راهبردی آمریکا هیچگونه هماهنگی و همبستگی نداشته و در آینده نیز نخواهد داشت. انگاره سیاست خارجی بایدن را میتوان تابعی از راهبرد آمریکا در «مهار و محدودسازی» قابلیتهای راهبردی ایران دانست.
اگرچه دونالد ترامپ از سیاستهای سختگیرانه در ارتباط با ایران بهره گرفت، اما روند کنش سیاسی نامبرده، هیچگونه مطلوبیتی را برای ایالاتمتحده ایجاد نکرد. بایدن تلاش دارد تا روند محدودسازی قدرت ایران را براساس شکل جدیدی از سازوکارهای به اصطلاح «هنر تحریم» تداوم دهد. اعضای تیم سیاست خارجی و امنیت ملی ایالاتمتحده در دوران بایدن دارای تجارب قابلتوجهی در زمینه کنش راهبردی با ایران بودهاند. آنان در دوران دیپلماسی هستهای و مذاکرات ۱+۵ تجارب تاریخی قابلتوجهی در خصوص چگونگی کنش دیپلماتیک با ایران بهدست آوردهاند.
بخش قابلتوجهی از تیم سیاست خارجی باراک اوباما همانند «ویلیام برنز»، «رابرت مالی»، «بلینکن» و «ریچارد نفیو» هماکنون در حوزه تصمیمگیری راهبردی، اطلاعاتی، امنیتی و سیاست خارجی آمریکا مشارکت داشته و مسوولیتهای قابلتوجهی را در ارتباط با ایران عهدهدار شدهاند. آنان از تجارب دیپلماتیک خود برای بهینهسازی منافع ملی ایالاتمتحده بهره خواهند گرفت. بایدن در ماههای گذشته نشان داد که هیچگونه تمایلی به برداشتن تحریمها نداشته و تلاش دارد تا ایران را در وضعیت محدودسازی برای کسب امتیازات جدید در حوزههای منطقهای و بینالمللی قرار دهد.
اگرچه رویکرد دولت در ارتباط با سیاستهای بایدن مبتنی بر نشانههایی از انعطافپذیری مجدد بوده است، اما مرکزیت راهبردی نظام با درک دقیقتری از الگوی کنش راهبردی آمریکا تلاش دارد تا زمینه لازم برای محدودسازی فشارهای آمریکا را فراهم آورد.
الگوی رفتاری ایران بر اساس معادلهای بسیار بنیادین شکل گرفته که معطوف به «اجرای متقابلتعهدات» توسط تمامی کشورها بوده است. طبعا ایالاتمتحده و کشورهای اروپایی تلاش دارند تا فشارهای بیشتری را علیه ایران اعمال کرده و از این طریق زمینه اعاده انعطافپذیری سیاست راهبردی ایران را به وجود آورند. با توجه به فضای موجود در سیاست راهبردی و امنیتی دولت بایدن میتوان فرضیههای مختلفی را در ارتباط با آینده روابط ایران و آمریکا گمانهزنی کرد.
محور اصلی سیاست هستهای دولت روحانی بر پایان یافتن تحریمها قرار داشته است. اگرچه روحانی به این موضوع اشاره دارد که در ایجاد رشد اقتصادی و تامین نیازهای راهبردی ایران در حوزه فعالیت هستهای موفقیت داشته، اما گروههای سیاسی رقیب و شهروندان دارای انگارههای کاملا متفاوتی درباره سیاست و الگوی رفتاری کارگزاران دولت روحانی هستند.
ادبیات سیاسی و راهبردی بایدن در ارتباط با ایران معطوف به «کنش همکاریجویانه خنثی» بوده است. بایدن از یکسو تلاش میکند تا زمینه حداکثرسازی فشارهای اقتصادی علیه ایران را فراهم آورد. از طرف دیگر همواره به این موضوع اشاره دارد که اگر ایران به تعهدات خود واقف باشد و پروتکل الحاقی را مورد پذیرش قرار دهد، در آن شرایط زمینه برای پایان دادن به تحریمها وجود خواهد داشت. چنین مفاهیم و ادبیاتی هیچگاه نمیتواند به مفهوم بازگشت آمریکا به تعهدات ۲۰۱۵ برجام تلقی شود.
به همین دلیل است که دولت روحانی به رغم تلاش بیوقفه برای پایان دادن به تحریمهای اقتصادی، نتوانست مطلوبیتهای لازم و موثری را برای پایان دادن به تحریمها بهدست آورد. دولت روحانی از سازوکارهای «دیپلماسی در خلأ» بهره گرفت و از این طریق دیالوگ نافرجامی را آغاز کرده که نمیتواند منجر به تحقق سیاست عملی برای پایان دادن به تحریمهای اقتصادی ایران شود. دیپلماسی ایران و اروپا در چارچوب گروه ۱+۵ آغاز شد، اما تنظیم پیشنویس قطعنامه تروئیکای اروپایی به مفهوم تهدیدی برای سیاست اقتصادی و امنیتی ایران در آینده محسوب میشود.
یکی از پرسشهای اصلی نخبگان و جناحهای سیاسی ایران در شرایط موجود را میتوان مربوط به سازوکارهایی دانست که دولت روحانی یا دولت آینده برای پایان دادن به تحریمها در دستور کار قرار میدهد. دولت روحانی تلاش دارد تا در آخرین ماههای حکومت خود، زمینه بهینهسازی روابط اقتصادی با آمریکا را بهوجود آورد.
طبعا تلاشهای دولت روحانی تاکنون نتوانسته زمینه لازم برای حل و فصل مشکلات ایران و آمریکا برای پایان دادن به تحریمها را فراهم آورد. بخش قابلتوجهی از ناآرامیهای اجتماعی و سیاسی ایران در سالهای ۹۸-۱۳۹۶ را میتوان به گونه مستقیم و غیرمستقیم مرتبط با تحریمهای اقتصادی آمریکا در برابر ایران دانست. از سال ۱۳۹۲ انتخابات با زندگی اقتصادی و اجتماعی شهروندان پیوند داشته است. اگرچه رقابتهای انتخاباتی میتواند زمینه پیروزی جناح یا کاندیدای خاصی را بهوجود آورد، اما تحقق این امر به معنای کسب ابزارهای لازم برای تامین آرمانهای اجتماعی ایجاد شده تلقی نمیشود.
تجربه برجام با انگاره سیاست و تفکر حکمرانی هر دولتی مغایرت خواهد داشت. اگرچه هنوز روحانی و تیم سیاست خارجی دولت تلاش دارند تا از نتایج برجام دفاع کنند، اما واقعیت آن است که برجام نتیجهای جز تداوم فشارهای سیاسی و امنیتی برای ایران نداشته است. در این فرآیند نه تنها اهدافی همانند «غیرامنیتی شدن ایران» و «عادیسازی روابط ایران با نظام بینالملل» حاصل نشده، بلکه سطح روابط ایران و ایالاتمتحده با نشانههایی از تضاد و درگیری تاکتیکی نیز همراه شده است. در این فرآیند ایران و ایالاتمتحده دورانهای متفاوتی از همکاری، رقابت و ستیزش را تجربه کردهاند.
دولت روحانی تلاش همهجانبهای را برای محدودسازی تحریمها به انجام رسانده است. روحانی درصدد برآمد تا زمینه همکاریهای متقابل با ایالاتمتحده برای پایان دادن به تحریمها و عادیسازی روابط ایران با نظام جهانی را فراهم آورد. چنین رویکردی به معنای آن است که تلاش دولت روحانی بر اساس «نظریه همکاریهای سازنده» تاکنون نتوانسته به نتایج مطلوبی منجر شود. واقعیت آن است که تلاش روحانی ادامه خواهد یافت و امکان گشایشهای محدود وجود دارد.
بیاعتمادی جامعه ایرانی نسبت به برجام، ماهیت تحلیلی و گفتمانی ندارد. جامعه ایران احساس میکرد که برجام میتواند نیازهای اقتصادی آنان را تامین کند، تورم را کنترل کرده و زمینه ایجاد فرصتهای جدید برای ساختار اجتماعی ایران را بهوجود آورد. «پدیده نزدیکبینی» سیاست خارجی ایران را میتوان بهعنوان اصلیترین چالش راهبردی دولت روحانی دانست. چنین فرآیندی نشان میدهد که هرگونه کنش دیپلماتیک بدون توجه به اهداف راهبردی کشورها در سیاست جهانی انجام میشود.
با توجه به انگارههای ذهنی موجود جامعه ایرانی، امکان بازتولید قالبهای برجام کار دشواری خواهد بود. برجام اعتبار و کارآمدی خود را از دست داده است. تلاشهای دولت روحانی و تیم سیاست خارجی آن برای تبرئه خود در افکار عمومی جامعه هیچگونه پیامد و مطلوبیتی ندارد. تلاشهای امیدوارانه برای کاندیداتوری محمدجواد ظریف، بهعنوان تیر آخر دولت اعتدال و امید تلقی خواهد شد. اما در فضای انتخاباتی ۱۴۰۰ هیچگاه افرادی همانند ظریف جایگاهی نخواهند داشت.
تلاش دولت روحانی برای پایان دادن به تحریمها تابعی از معادله کنش انتخاباتی ۱۴۰۰ خواهد بود. روحانی از قابلیت لازم برای اثرگذاری بر مدار مشارکت انتخاباتی برخوردار است. اگر روحانی بتواند زمینه پایان دادن به تحریمها را فراهم آورد یا آنکه شکل خاصی از گشایش اقتصادی را در زندگی شهروندان منعکس سازد، در آن شرایط زمینه برای افزایش مشارکت انتخاباتی طبقه متوسط جامعه به وجود میآید. بازگشت ایالاتمتحده به برجام و پایان دادن به تحریمها، تاثیر خود را در فضای رقابتهای انتخاباتی آینده به جا میگذارد.
پایان دادن به تحریمها یکی از اهداف سیاسی و اقتصادی دولت روحانی بوده است. تحقق این امر از طریق بازسازی و اعاده روابط همکاریجویانه کشورها حاصل میشود. بسیاری از تحلیلگران همانند کارگزاران دولت روحانی، احساس میکنند که پایان دادن به تحریمها تاثیر خود را در رقابتهای انتخاباتی ۱۴۰۰ بهجا میگذارد. به همین دلیل است که تلاش دارند تا سطح جدیدی از روابط متقابل ایران و آمریکا را در دوران ریاستجمهوری بایدن به وجود آورند؛ بنابراین هرگونه مشوقهای اقتصادی که منجر به گشایش در حوزههای سیاسی و ارتباطی ایران شود، بر مشروعیت دولت روحانی و تحرک طبقه متوسط تاثیر میگذارد. به عبارتی دیگر، پایان دادن به تحریمها را میتوان بهعنوان بخشی از فضای سیاست انتخاباتی ایران دانست.
اگر بایدن از سازوکارهای کنش ارتباطی سازنده در برخورد با ایران استفاده کند، در آن شرایط چالشهای اقتصادی دولت کاهش یافته و این امر زمینه تحرک انتخاباتی گروههای اعتدالی و اصلاح طلب در فضای انتخاباتی را به وجود میآورد.
در فرآیند مشوقهای اقتصادی بایدن، برخی کاندیداها قادر خواهند بود تا محور اصلی گفتمان خود را در حکایت بازسازی روابط با ایالاتمتحده تبیین کنند. چنین رویکردی طبعا هیچگونه جایگاهی در فضای رقابتهای انتخاباتی نخواهد داشت. اگرچه بخش قابلتوجهی از جامعه ایرانی نسبت به تنشهای سیاست خارجی کشور احساس نگرانی میکنند، اما واقعیت آن است که ایران همواره از آموزهها و سازوکارهای کنش ارتباطی با سیاست جهانی بهره گرفته و همواره خود را مقید به تعهدات و توافقهای بینالمللی دانسته است.
اگر بایدن و تیم سیاست خارجی آمریکا تحریمهای اقتصادی ایران را پایان دهند، در آن شرایط، برخی از گروههای اصلاحطلب و مجموعههایی که دارای انگاره اعتدالی در سیاست خارجی هستند، تلاش دارند تا مفهوم مربوط به همکاری و پایان رقابتهای سیاسی با آمریکا را در دستور کار خود قرار دهند. اگرچه چنین رویکردی نمیتواند در بسیج گروههای اجتماعی نقش موثری ایفا کند. علت آن را میتوان در سیاستهای دولت بایدن در مورد پایان دادن به تحریمها مشاهده کرد. واقعیت آن است که سیاست عملی بایدن در مورد تحریمها تفاوت چندانی با دولت ترامپ ندارد.
به همان گونهای که دولت و تیم سیاست خارجی آن ادراک دقیقی از فرآیند دیپلماسی هستهای و نتایج برجام نداشتند، تحلیل آنان در ارتباط با پیامدهای پیروزی بایدن در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا نیز واقعی بهنظر نمیرسد. روابط ایران و آمریکا در دوران باراک اوباما مبتنی بر سیاست «مهار و دربرگیری» بوده است. دونالد ترامپ تلاش کرد تا سیاست مهار را ادامه داده و «دیپلماسی اجبار» را جایگزین سیاستهای کنش تعاملی معطوف به دربرگیری ایران براساس پیمانهای منطقهای کند.
با دقت در ادبیات بهکار گرفته شده توسط بلینکن وزیر امورخارجه آمریکا در ارتباط با ایران و آینده کنش ارتباطی دولت بایدن در برخورد با جمهوری اسلامی میتوان به این نتیجه رسید که پایان دادن به تحریمها در زمان محدودی انجام نمیگیرد. ایالاتمتحده تلاش دارد تا شکل جدیدی از تجدیدنظر طلبی دیپلماتیک و راهبردی را در ارتباط با ایران اعمال کند. انگاره بایدن معطوف به همکاریهای مرحلهای در ازای امتیازات راهبردی خواهد بود. بایدن نمیتواند موقعیت جدیدی برای ایران خلق کند.
بایدن تلاش دارد تا دیپلماسی جدیدی را با ایران آغاز کند. دیپلماسی جدید میتواند در ارتباط با موضوعات اقتصادی، کاهش تحریمها و آغاز مذاکرات جدید درباره موضوعات منطقهای و راهبردی باشد. بایدن از نظریه «بازگشت متوازن» در ارتباط با ایران حمایت به عمل آورده و اعتقاد دارد که همکاری با ایران منجر به بهینهسازی امنیت منطقهای خلیجفارس خواهد شد. طبعا انگاره بازگشت متوازن بدون تغییر در تحریمهای اعمالی نمیتواند بهعنوان یکی از محورهای سیاست ایران در محیط منطقهای باشد.
ویژگیهای ساختار آنارشی در نظام بینالملل ایجاب میکند که هر کشوری باید از قابلیتها و ابزارهایی برخوردار باشد که زمینه تولید قدرت برای مقابله با تهدیدات را داشته باشد. انگاره بایدن با واقعیتهای سیاست قدرت بهویژه الگوهای کنش قدرتهای بزرگ در برخورد با بازیگران منطقهای شکل گرفته است. در چنین شرایطی، نظام بینالملل حامی بازیگرانی نخواهد بود که معادله موازنه قدرت در سیاست جهانی را موردتوجه قرار نمیدهند.
روندهای موجود سیاست منطقهای بایدن بیانگر این واقعیت است که ایالاتمتحده سیاست مهار ایران را در فضای چندجانبه منطقهای و بینالمللی تداوم خواهد داد. قابلیت تاکتیکی ایران میتواند زمینه محدودسازی نقش عملیاتی ایالاتمتحده در دوران بایدن را بهوجود آورد. اگر بازیگری که مورد تهدید قرار میگیرد، از سازوکارهای مقاومت استفاده نکند، در آن شرایط با چالشهای بیشتری روبهرو خواهد شد. کارگزاران آمریکایی از اراده لازم برای محدودسازی نقش منطقهای ایران برخوردارند. برای محدودسازی سیاست تهاجمی ایالاتمتحده نسبت به برجام لازم است تا ایران انگاره عقبنشینی تاکتیکی را به کنش متقابلتاکتیکی غیرمخاطره آمیز تبدیل کند.