خراسان نوشت: نیمه شب اول بهمن جاری، رانندهای که از جاده فرعی در زمینهای کشاورزی اطراف روستای عباس آباد مشهد، انتهای بولوار شاهنامه ۸۰ عبور میکرد، با دیدن پیکر مردی که کنار جاده خاکی افتاده بود، بی درنگ توقف کرد، اما آن مرد جانی در بدن نداشت و خشک شده بود!
مرد راننده بلافاصله موضوع را به پلیس گزارش داد و بدین ترتیب با حضور شبانه کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در کنار قاضی ویژه قتل عمد مشهد تحقیقات در این باره آغاز شد.
جسد مربوط به مردی حدود ۳۸ ساله بود که آثار درگیری روی پیکرش حکایت از وقوع جنایتی هولناک داشت. در همین حال پزشکی قانونی زمان مرگ وی را چندین ساعت قبل از کشف جسد تشخیص داد.
دو روز بعد از کشف جسد خانواده مقتول نیز ماجرای گم شدن رسول را به پلیس گزارش دادند.
تحقیقات میدانی نشان دادکه رسول از مدتی قبل به طور پنهانی با دختر ۱۸ سالهای ازدواج کرده است و با یکدیگر زندگی مخفیانه داشتند تا از تهدیدهای پدر دختر دور بمانند، زیرا خانواده «ف» (دختر ۱۸ ساله) کاملا مخالف ازدواج او با مردی متاهل بودند که چند فرزند نیز داشت.
با به دست آمدن این سرنخ مهم، کارآگاهان خانواده «ف» را شناسایی کردند، اما آنها از روز گم شدن رسول به «زابل» گریخته بودند. به همین دلیل کارآگاهان با کسب نیابت قضایی، عازم زابل شدند، این درحالی بود که تحقیقات بیانگر آن بود که رسول در زمینهای کشاورزی کارگری میکرد که در همان جا عاشق «ف» شد و از او خواستگاری کرد، اما با آن که «ف» نیز دل باخته رسول شده بود، از او خواست به طور رسمی به خواستگاری اش بیاید. این گونه بود که رسول چند بار ماجرای وابستگی عاطفی و عشق و علاقه اش را برای خانواده «ف» بازگو کرد تا دخترشان را خواستگاری کند، اما پدر «ف» و دیگر اعضای خانواده با این ازدواج مخالفت کردند و حال احتمال وقوع جنایت توسط پدر «ف» فرضیه اصلی قاضی ویژه قتل عمد و کارآگاهان بود.
وقتی کارآگاهان محل اختفای یکی از متهمان مرتبط با این پرونده را در زابل شناسایی کردند، او در یک لحظه پا به فرار گذاشت و حدود ۳۰۰ متر گریخت، ولی با شلیک چند تیر هوایی توسط کارآگاهان اعزامی، میخکوب شد.
در همین حال کارآگاهان به سراغ پدر «ف» در شهرستان نیمروز رفتند و او را به دام انداختند، اما این مرد ۵۰ ساله به طور کلی نقش خود را در ارتکاب این جنایت انکار کرد تا این که بالاخره در بازجوییهای تخصصی لب به اعتراف گشود و راز این جنایت وحشتناک را فاش کرد.
«هلیم-ل» در بازجوییها گفت: او دخترم را اغفال کرده بود و در حالی که چند فرزند داشت و ۲۰ سال از دخترم بزرگتر بود، قصد ازدواج با او را داشت به همین دلیل من دخترم را از مشهد به زابل فرستادم تا از آن مرد دور باشد، ولی بعد از یک هفته دوباره دخترم را به مشهد کشانده بود. وقتی تحقیق کردم فهمیدم که او دخترم را عقد کرده و در خانهای واقع در روستای خلق آباد زندگی میکنند. به همین دلیل به همراه چند نفر دیگر به محل سکونت مخفیانه آنها رفتم و او را داخل خودرو انداختم که قصد داشت به همراه دخترم وارد خانه شود. دخترم را نیز با یک خودروی دیگر از آن جا انتقال دادم. سپس رسول را داخل خودرو کتک زدیم و پیکر بی جانش را زمانی در زمینهای کشاورزی اطراف روستای عباس آباد انداختیم که او را خفه کرده بودیم. بعد از آن هم به اتفاق همه اعضای خانواده ام به زابل گریختیم تا آبها از آسیاب بیفتد و ...
ماجرای این جنایت هولناک هنگامی پیچیدهتر شد که «هلیم» (متهم به قتل ۵۰ ساله) در پاسخ به سوال کارآگاهان مبنی بر این که دخترت اکنون کجاست؟ به صراحت از کشتن او خبر داد و گفت: بعد از این ماجرا دخترم را نیز سوار پژو ۴۰۵ خودم کردم و به همسرم گفتم او را نزد خاله اش میبرم تا مدتی را آن جا بگذراند و عشق این پسر (رسول) از خاطرش بیرون برود! ولی در واقع من نقشه قتل او را کشیده بودم به همین دلیل دخترم را از شهرستان نیمروز به منطقه مرزی بردم که دریاچهای نیز دارد. طنابی را به درخت گز بستم، ولی دخترم خودش طناب دار را دور گردنش انداخت و من هم او را کشیدم! زمانی که دیگر نفس نمیکشید، پیکرش را از روی درخت پایین آوردم و با ریختن ظرف ۴ لیتری حاوی بنزین، جسدش را به آتش کشیدم!
کارآگاهان عازم محل قتل دختر شدند، ولی در تاریکی شب محل سوزاندن جسد پیدا نشد. به همین دلیل ادامه تحقیقات در حالی به روز بعد موکول شد که ناگهان هنگام برگشت به زابل، متهم ۵۰ ساله از دفن جسد دخترش خبر داد و مدعی شد جسد او را دفن کرده است!
همین موضوع موجب شد نور امیدی در دلهای کارآگاهان جلوه گر شود چرا که «هلیم» به تناقض گویی پرداخت و روز بعد نیز نتوانست محل دفن جسد را نشان دهد!
کارآگاهان به ردیابی دختر مذکور پرداختند و با هماهنگیهای قضایی او را در یک خانه روستایی در اطراف شهرستان نیمروز در حالی پیدا کردند که چند نفر از او مراقبت میکردند تا از آن جا فرار نکند. این دختر وقتی از آن مکان رهایی یافت و خود را در «امنیت» دید به کارآگاهان گفت: من و رسول در زمینهای کشاورزی عاشق هم شدیم، ولی خانواده ام مخالف ازدواج ما بودند. روز حادثه هم پدر و برادرم به همراه چند نفر دیگر ما را از خانهای ربودند که به طور مخفیانه در آن جا زندگی میکردیم!
در بررسیهای بیشتر پلیس مشخص شد که پدر دختر با همین نقشهای که برای پلیس بازگو کرد، قصد داشت دخترش را نیز به قتل برساند که با حضور به موقع کارآگاهان در زابل، این جنایت وحشتناک نافرجام ماندو دختر ۱۸ ساله از مرگ حتمی نجات یافت.