در جنگ اخیر نیز عدم رعایت ترتیبات امنیتی منطقه، نزدیکی بیش از حد ارمنستان به غرب و تمایل ناتو به عضویت ارمنستان در این سازمان علیرغم تلاشهای چندسالهی باکو و تفلیس برای جلب حمایت غرب و ناتو و در نهایت موضوع انرژی و خطوط لولهی آن، جملگی بهانهای شد که این مناقشه شکل بگیرد.
دکتر سعیدرضا خلخالی*؛ تیم مارشال روزنامهنگار و نویسندهی بریتانیایی که به خاطر تجزیه و تحلیل هایش در حوزهی تحولات بینالمللی و دیپلماسی مشهور است، مقدمهی کتابی را که در سال ۲۰۱۶ و دراهمیت جایگاه جغرافیا نوشته چنین آغاز میکند؛ "موقعیتهای جغرافیایی، رهبران را زندانی و انتخاب هایشان را محدود میکند تا جائیکه برای ابتکارعمل، کمتر از آنی که انتظارش را دارید جا باقی میماند".
این جمله حکایت از آن دارد که در قرن بیست و یکم و علیرغم همهی تغییرات در تکولوژی و امکان انتخاب در تصمیم گیری، آنچه پابرجا و ثابت است موقعیت جغرافیایی است.
جنگ، قدرت، سیاست و توسعهی اجتماعی انسانها در گرو زمینی است که اکنون جای جایش در تسخیر انسان و دولت هاست. جغرافیا به وضوح بخش اصلی چرایی و چگونگی مسائل است و نشان میدهد که سرنوشت کشورها به جغرافیا و نقشه گره خورده است. از اینروست که باید دانست، چه قدرتی از نقشهی جغرافیایی نشأت میگیرد و چه سیاستی را بر مبنای آن باید پایه گذاری کرد؟ چرا که جغرافیا همیشه دربارهی محدودیتهای تصمیم گیری تاکید دارد.
همین محدودیتها و مزیتهای جغرافیایی است که مناطق جغرافیایی را کم اهمیت وبا اهمیت جلوه میدهد چرا که، مناطق جغرافیایی دارای نقشهی سیاسی متفاوت و بدون شک سرنوشت متفاوتی هستند. حال اگر با درک مناسب از موقعیت جغرافیایی به همراه سایر عوامل موجود درآن، در راستای اهداف ملی و بهرهمندی در سیاست خارجی وارد بازی جهانی شویم آنگاه وارد عرصهی ژئوپولیتیک شده ایم، علمی که هدفش تولید قدرت از موقعیت جغرافیایی است،
اینجاست که جغرافیا و نقشه اهمیتی دو چندان پیدا میکند. زیرا نگاه به نقشه این امکان را به ما میدهد که تحولات بین المللی راعمیق ترمورد بررسی و واکاوی قرار دهیم و دریابیم که تاریخ، سرشار از سرنوشت افراد و سیاستمدارانی است که درگذر تاریخ، به جغرافیا و ژئوپولیتیک بی توجه بودهاند.
این یادداشت قصد دارد با نیم نگاهی به جغرافیا و نقشهی قفقاز، آنچه درگذر زمان و بویژه درماههای گذشته دراین منطقه رقم خورده را مورد واکاوی قرار دهد.
قفقاز واهمیت آن
پیش از ورود به موضوع باید اشاره داشت که پدیدههای ژئوپولیتیکی مانند سایر پدیده ها، پویا و زنده هستند و ابعاد و پیرامون مختلفی دارند بنابراین برای شناخت شان، پیرامون آنها نیزمی بایست مورد بررسی قرار گیرد، زیرا تأثیری که از پیرامون میگیرند و یا تأثیری که بر پیرامون میگذارند اهمیت بسزائی در تحلیل نهایی دارد. منطقهی قفقاز نیز شامل همین قاعده میشود برای شناخت و تحلیل بحران موجود در آن، میبایست پیرامون آنرا نیز مورد واکاوی قرار داد. این منطقه، پیوندی ناگسستنی با آسیای مرکزی دارد هرچند بنابه دلایلی که طرح خواهد شد منطقهی قفقاز دارای اهمیت بیشتری است.
البته یک منطقهی لولایی در بین آسیای مرکزی و قفقاز قرار دارد و آن دریای خزر است. در بررسی تحولات آسیای مرکزی و قفقاز، نقش دریای خزر را نیز باید در نظر داشت چراکه خزر درحقیقت دریای تقابل و تعارض قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای است که به عنوان یک پدیده ژئوپولیتیکی حاصل سیاستهای استعماری روسیه سابق و اتحاد جماهیرشوروی است و منطقهای حائل بین سه ناحیهی کاملا مجزا را پدید آورده است.
در اینجا بحث انرژی مطرح است چرا که دریای خزر بعد از منطقهی خلیج فارس و سیبری، سومین منبع انرژی جهان است که براساس اعلام سازمان انرژی جهانی، مجموع ذخایر تایید شده نفتخام و گاز طبیعی دریای خزر بالغ بر ۱۰۰ میلیارد بشکه نفت و ۱۲ تریلیون متر مکعب گاز تخمین زده شده، ارقامی که به وضوح نشان میدهد دریای خزرعلاوه بر موقعیت ژئوپولیتیک، به لحاظ ذخایر نفت و گاز از اهمیت زیادی برای کشورهای حاشیه دریای خزر و سایر قدرتها برخوردار است.
قفقاز و نقشهی آن
وقتی به نقشهی طبیعی اروپا نگاه کنیم متوجه میشویم که این قاره دارای یک ضعف بزرگ ژئواستراتژیک است. اروپا از شمال فرانسه تا کوههای اورال، دشتی پهن است که هیچ مانع طبیعی در آن قرار ندارد و همین موضوع دفاعی نامطمئن به اروپا داده است. این موضوع زمانی اهمیت بیشتری به خود میگیرد که اروپا درهمسایگی یک قدرت جهانی به نام روسیه قرار دارد که علیرغم اینکه از سرزمین پهناوری برخوردار است، اما میل به باز شدن در گسترهی جغرافیایی آنهم به سمت غرب خود یعنی اروپا را دارد چرا که از نگاه روسها دشت پهناور اروپا، محلی است که روسیه همیشه از آن نقطه مورد تهاجم واقع شده است.
حملهی فرانسهی دوران ناپلئون و آلمانها در دوران هیتلر مبین این موضوع است. نقشهی زیر مناطق سبز رنگی که از فرانسه شروع و به کوههای اورال در روسیه منتهی میشود، دشت باز اروپا را نشان میدهد.
نقشه طبیعی اروپا ودشت بدون مانع طبیعی که از فرانسه تا دل روسیه گسترده است
پیوستگی جغرافیایی اروپا توسط این دشت به قفقاز و همسایگی قفقاز با روسیه و آسیای مرکزی که چسبیدگی جغرافیایی با چین دارد خود گواهی است براهمیت قفقاز به ویژه آنکه قفقاز پل ارتباطی آسیای مرکزی به اروپا نیز میباشد.
نقشه جغرافیای طبیعی قفقاز نیز نشان میدهد؛ از دریای خزر تا دریای سیاه یک منطقه و گذرگاه استراتژیک مابین کوههای قفقاز شمالی و جنوبی قرار دارد که مسیری آسان از آسیای مرکزی به اروپا فراهم میکند. اگر به این ملاحظات، نقشه خطوط گذر لولههای انرژی را هم اضافه کنیم متوجه خواهیم شد که قفقاز و سرنوشت سیاسی آن با جغرافیا و نقشه پیوند محکمی دارد، به ویژه آنکه بیش از یک قرن است که نظریات ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک حول محور هارتلند طرح میشود.
قفقاز هارتلند را به اروپا متصل میکند؛ بنابراین نقشهی قفقاز نشان از اهمیت این منطقه دارد. در نقشهی زیر دشت سبز مابین کوههای قفقاز شمالی و جنوبی به عنوان مسیر گذرگاهی قابل ملاحظه است.
نقشه طبیعی قفقاز و دالانی که در بین کوههای شمالی و جنوبی قفقاز قرار دارد
قفقاز و روسیه
"الکساندرسالژنیتسین" نویسنده شهیر روس، در ابتدای رمان معروف خود تحت عنوان "آگوست ۱۹۱۴" شعری در مورد کوههای قفقاز دارد و چنان به توصیف این منطقه میپردازد که گویی رویای روسی با منطقهی قفقاز پیوندی ناگسستنی دارد. در اینجا بیش از ۵۰ گروه قومی تحت سه گروه عمده زبانی؛ (ترک- آلتایی)، (هندو- اروپایی) و (ایبر – قفقازی) با هم پیوند خورده اند. گروههای قومی همچون؛ اوستی ها، آبخازی ها، داغستانی ها، چچنی ها، اینگوش ها، کرتولین ها، کاخائین ها، ارمنیها و در نهایت آذریها که روسها در طول تاریخ سعی داشته اند این اقوام مغرور را مقهور خود کنند.
به همین دلیل این منطقه دارای ژئوپولیتیک لرزانی است وبه لحاظ ژئواستراتژیک، جزء مناطق حساس برای روسیه تعریف میشود. بی جهت نیست که دردوران تزارها و همینطور دوران اتحاد جماهیر شوروی، روسها نیازهای کشورهای اطرف خزر را با ملاحظات استراتژیکی خود تنظیم کرده بودند. به نحوی که ترکمنستان به نفت آذربایجان و آذربایجان به گاز ترکمنستان وابسته بود. این ملاحظات استراتژیکی در یک برنامه ریزی متمرکز و وابسته به مسکو طراحی شده بود تا هیچکدام از این جمهوریها نتوانند به طور مستقل و جداگانه به حیات اقتصادی و استراتژیک خود ادامه دهند.
پس از جنگ سرد نیز علیرغم عقب نشینی تاکتیکی روسیه از این مناطق، اما به لحاظ ژئواستراتژیک جزء مجموعهی امنیتی روسیه تلقی میشوند. به همین جهت در نشستی که "کلینتون" رئیس جمهور وقت ایالات متحده با "یلتسین" رئیس جمهور وقت روسیه در سال ۱۹۹۷ با یکدیگر داشتند موافقت کردند که هر دو طرف منطقهای حائل و به عنوان حیات خلوت برای خود داشته باشند و طرف مقابل در آن منطقه دخالتی نکند؛ بنابراین توافق، قفقاز، حیات خلوت روسیه و اروپای شرقی حیات خلوت غرب شد و مقرر شد که طرفین در حیات خلوت یکدیگر دخالت نکنند.
این منطقه گذشته از اینکه به منزلهی یک منطقهی حائل بین روسیه و غرب عمل میکند و از نظر امنیتی مورد توجه روسیه است، منافع اقتصادی درخور توجهی نیز برای روسیه و سایر بازیگران دارد. درهم تنیدگی اقتصاد روسیه با اقتصاد این کشورها در حدی است که هرگونه تهدیدی در این باره و به ضرر روسیه، واکنش این کشور را در پی دارد.
قفقاز و ریشههای بنیادین بحران
در حال حاضر این منطقه با دو پدیدهی اساسی روبروست؛ یکی تغییر مرزهای خاورمیانه سنتی که علت اصلی آن، استقلال جمهوریهای آسیای مرکزی و قفقاز است و محور این تحول نیز چیزی نیست جز انرژی، یعنی همان عامل ژئوپولیتیکی که صدسال است خاورمیانه حول محور آن حرکت میکند و نظامهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن کاملا متغیری است از انرژی. عامل دوم نیز، مسئلهی اسلام و اسلامگرایی در این منطقه است که ژئوپولیتیک این منطقه را تحت تأثیر اهداف ژئواستراتژیک روسیه و قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای قرار داده است.
امروزه استراتژی انرژی، ژئوپولیتیک آسیای مرکزی و قفقاز را با توجه به اهداف محلی، منطقهای و جهانی اش به این سو و آن سو میکشد. در حقیقت تغییر مرزهای سنتی خاورمیانه و گسترش آن تا آسیای مرکزی و قفقاز این منطقه را با تقابل دو پدیدهی ژئواکونومیکی (نفت و گاز) و ژئواستراتژیکی (امنیت روسیه) روبرو کرده است.
به همین علت در سند ۹۳ که نخستین سندی است که با هدف ایجاد یک پیوند ناگسستنی بین روسیه و جمهوریهای به ظاهر مستقل پس از فروپاشی شوروی تدوین و منتشر گردید، جمهوریهای تازه استقلال یافته پذیرفتند که مسائل امنیتی خود را تحت نظارت روسیه دنبال کنند، بنابراین هر جمهوری که در این راستا دچار شک و تردید شد و در راستای اهدف این پیمان حرکت نکرد درگیر بحران شد.
بحران اوستای جنوبی و آبخازیا در گرجستان به جهت خروج آن کشور از این پیمان و درخواست عضویت در ناتو بوده است. همچنین بحران قره باغ در سال ۱۹۹۴ به جهت خروج آن کشور از این پروژهی امنیتی و عدم رعایت قواعد بازی توسط دولتهای منطقه به ویژه آذرباییجان و نگاه رئیس جمهور وقت آن کشور یعنی، ایلچی بیگ به غرب بود. ضمن آنکه غرب نیز، علیرغم توافق با روسیه در سال ۱۹۹۷ سعی داشت تا از طریق پروژهی حرکت ناتو به شرق خود را به حیات خلوت ودر نهایت مرزهای روسیه نزدیک نماید.
این تحولات، نشان از عدم رعایت قواعد بازی توسط غرب داشت. در جنگ اخیر نیز عدم رعایت ترتیبات امنیتی منطقه، نزدیکی بیش از حد ارمنستان به غرب و تمایل ناتو به عضویت ارمنستان در این سازمان علیرغم تلاشهای چندسالهی باکو و تفلیس برای جلب حمایت غرب و ناتو و در نهایت موضوع انرژی و خطوط لولهی آن، جملگی بهانهای شد که این مناقشه شکل بگیرد.
قفقاز و بازیگران
اهمیت قفقاز برای قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای چنان است که همگی به دنبال نقش آفرینی ودر نهایت کسب امتیاز در این منطقه میباشند. هر چند ترکیه، ایران، روسیه و در نهایت غرب به ویژه ایالات متحده از جمله بازیگران این منطقه قلمداد میشوند، اما باید دانست که بازی اصلی در این منطقه، بین غرب از یک سو و روسیه از سوی دیگر میباشد. با نگاهی به نقشهی قفقاز چند نکته حائز اهمیت است؛
۱- قفقاز، خزر را از طریق آذربایجان و گرجستان به محدودهی استراتژیکی اروپا پیوند داده است.
۲- حوزه ژئوپولیتیکی آسیای مرکزی و قفقاز به خاورمیانه پیوند خورده است.
۳- قفقاز حائل بین هارتلند، خاورمیانه و اروپاست.
۴- قفقاز امکان تنوع در خطوط لولهی انتقال انرژی را به بازیگران این عرصه میدهد.
۵- قفقاز مسیر حمل و نقل کالا از اروپا به چین و بالعکس را فراهم کرده است.
در حقیقت قفقاز توانایی تهدید و زمینهی تسلط بر این مناطق استراتژیک را افزایش داده است. قفقاز برای روسیه تهدید، برای امریکا و غرب (ترکیه نیز در این موضوع در جبههی غرب تعریف میشود) فرصت و برای ایران وضعیتی دووجهی از فرصت و تهدید دارد؛ بنابراین هر یک از بازیگران با توجه به اهداف خود به دنبال بهره مندی از بحران موجود در راستای تأمین منافع خود میباشند.
جمع بندی
در یک نگاه کلان، نقشه به بازیگران و سیاستمداران توصیه میکند که چه نوع سیاستی را میبایست بر پایهی جغرافیا و نقشه طرح ریزی کرد. هرچند تکنولوژی، پیشرفت چشمگیری داشته است، اما جغرافیا هنوز جایگاه خود را حفظ کرده است. با نگاهی به نقشهی جغرافیای سیاسی جهان متوجه خواهیم شد که تمام قدرتها با تکیه بر محور جغرافیا خواسته اند به قدرت برسند چرا که قدرت برگرفته از جغرافیا نسبت به سایر منابع قدرت پایدارتر میباشد.
نقشهی قفقاز نشان میدهد، این منطقه پل ارتباطی مناطق و کشورهایی همچون؛ هارتلند، آسیای مرکزی، روسیه، دریای خزر، خاورمیانه، و اروپا میباشد. همین موقعیت کافی است تا قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای برای دستیابی و تسلط بر آن تلاش نمایند، به ویژه آنکه این منطقه دارای مزایای ژئواکونومیکی است که دسترسی بر آن برای هر یک از بازیگران، مزایای اقتصادی و استراتژیکی بالایی خواهد داشت.
در شرایط کنونی، کشورهای منطقه قصد دارند زیرساختهای اقتصادی و استراتژیکی خود را که هنوز بخش مهمی از آن بر پایهی دوران شوروری سابق است تغییر دهند. این موضوع نیازمند سرمایه گذاریهای کلان است که این جمهوریها فاقد منابع مالی و درآمد کافی هستند. همین تفکر استراتژیک یعنی تغییر رویکرد از شرق به غرب برای جذب سرمایه، تحمیلات ژئوپولیتیکی را در پی داشته است و این جمهوریها دچار خلاء ژئوپولیتیکی شده اند که باعث شده تا رهبران این کشورها ناچار شوند به قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای متوسل شوند.
نگاه روسها چه در دوران استیلای تزارها، دوران شوروی و چه در حال حاضر به نقشه است، چرا که روسیه همیشه از شرق و غرب مورد تهاجم قرار گرفته است، بنابراین چنین تمرکز و نگاهی به نقشه ناشی از تاریخ روسیه است. امنیت روسیه با حواشی نزدیک آن تأمین میشود. از اینرو با رویکردی ژئواستراتژیک به قفقاز نگاه میکنند چراکه حساسترین اعصاب ژئوپولیتیک روسیه، "قفقاز" است. همچنین روسیه خواهان عدم دسترسی ایالات متحده به اورآسیاست.
هر چند درگیری آذربایجان و ارمنستان تکیه بر مناقشات مرزی و قومیتی دارد که در طول تاریخ روی هم انباشته شده، اما در این بین قدرتها به دنبال منافع کلان خود هستند. ایالات متحده با همراهی اروپا و در قالب ناتو به دنبال گسترش ناتو به شرق میباشد ضمن آنکه میخواهد مسیرهای متفاوت خطوط انتقال انرژی را به وجود بیاورد تا از موقعیت سنگری یک کشور جلوگیری کند.
اروپا نیز از این رهاورد به دنبال ایجاد تنوع در مسیر انتقال انرژی است تا از سیطرهی انرژی روسیه و استفاده از این اهرم در جهت فشار به خود رهایی یابد. چراکه کنترل، نظارت بر تولید، توزیع و مصرف انرژی، برای همه حیاتی است و کنترل مسیر و قیمت در رأس آن قرار دارد. ترکیه نیز برای گسترش ژئوپولیتیک اسلام، پان ترکیسم، پان آذریسم و ارتباط با بازار منطقهی آسیای مرکزی و مرتبط کردن این منطقه با خاک خود و اروپا تلاش میکند.
آذربایجان هم به دنبال باز شدن در گسترهی ژئوپولیتیکی منطقه میباشد؛ بنابراین چنین برداشت میشود؛ آنچه بیش از هر موضوعی در رابطه با این منطقه نمایان است، قدرتی است که نقشه و جغرافیا به این منطقه داده است و جغرافیا به وضوح بخش اصلی چرایی و چگونگی مسائل این منطقه را رقم میزند و نشان میدهد که چگونه سرنوشت کشورها به نقشه و جغرافیا گره خورده است.
*پژوهشگر مطالعات استراتژیک
منابع و مأخذ
۱- مارشال، تیم، جبرجغرافیا، ترجمه امیرحسین مهدی زاده، فرمهر امی دوست، انتشارات همان، ۱۳۹۸.
۲- اصولی، علی، نفت و گاز دریای خزر و پتانسیلهای موجود برای ایران، پایگاه اطلاع رسانی شرکت ملی نفت، خبرگزاری نفت، ۱۳۹۹.
۳- کاپلان، رابرت دی، انتقام جغرافیا، ترجمه دکتر محمد حسن خضری، محبوبه نیک فرجام، نشر انتخاب، ۱۳۹۲.
۴- عزتی، عزت الله، مسائل ژئوپولیتیک آسیای مرکزی و قفقاز، جزوهی درسی، ۱۳۸۶.
۵- میرفخرائی، سیدحسن، روسیه و ناتو، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۹۲.
۶- عزتی، عزت الله، ژئوپولیتیک در قرن بیست و یکم، انتشارات سمت، ۱۳۸۱.