فرارو-تازگیها عادت کردیم که در میان تیترهای اخبار روزانه، اظهارنظراتی جنجالی و عجیب از چهرههای اصولگرایی، چون ضرغامی یا احمدینژاد و اطرافیانش ببینیم. اظهارنظراتی کهگاه آنها را در قامت یک مخالف نظام ترسیم میکند.
به گزارش فرارو، گسترش فضای مجازی در دولت روحانی موقعیت خوبی برای این چهرهها ایجاد کرد تا خودشان را مطرح کنند. مثلا ضرغامی حالا با صبحانههایش با چهرههای متعدد و با رفتارهای مجازی که ۱۸۰ درجه با عملکرد او در صدا و سیما تفاوت دارد چهره جدیدی از خود نشان داده است، هر چند منتقدان او میگویند ضرغامی که هشت سال رئیس صدا و سیما بود و در آن دوران میتوانست مثلا از نمایش آلات موسیقی در صدا و سیما دفاع بکند نکرد، ولی حالا چطور شده از قوانینی میگوید که میتواند تغییر کند.
حتی وقتی ضرغامی از تحمل صدای مخالف و به رسمیت شناختن صداهای متفاوت حرف میزند، منتقدانش باز هم او را به هشت سال ریاستش بر صدا و سیما و تبدیل کردن این رسانه ملی به تریبون یک صدای خاص ارجاع میدهند که تعبیر منفی «رسانه میلی» در زمان ریاست شما بر صدا و سیما رواج پیدا کرد.
احمدینژاد دیگر چهرهای است که در اظهارات و اقدامات ساختارشکنانه و عجیب گوی سبقت از ضرغامی ربوده و به شدت مورد انتقادات فعالان سیاسی، رسانهای و مدنی قرار گرفته است. چنانچه عبدالله مومنی فعال سیاسی در این باره در گفتگویی با فرارو میگوید: احمدینژاد چرا دوره و عملکرد خود را بابت سرکوب انجمنها و جنبش دانشجویی و محدودیتها و ممانعت از تحصیل و فعالیت آزادانه تشکلهای دانشجویی نقد نمیکند. اگر یکبار او به اتفاقات تلخی که در دوره ایشان صورت گرفته، به رفتار خطا و برخوردهای ناپسند اعتراف کند و نقش خود را در روند محدودیتهای اعمال شده مورد شماتت قرار دهد؛ یا مشخصا در خصوص محدودیتهایی که در طی هشت ساله دولت او پیش روی همه گرایشات دانشجویی منتقد وضع موجود و بخصوص انجمنها قرار گرفت صحبت کرد و پذیرفت که انسداد پیش روی آزادی در دانشگاه اشتباه است میشود باور کنیم او تغییر کرده است.
به نظر برخی، چون مومنی، فرار از پاسخگویی در خصوص وضعیت فعلی کشور یک دلیل عمده رویکرد این افراد است. مومنی میگوید: بخش عمدهای از بن بست و موانع پیش روی روند بهبودگرایی مردم ریشه در ساز مخالف و کارشکنیها و مسولیت گریزی جریان اصولگرا و جریانات ضد اصلاحات دارد و بنظر میآید آقای احمدینژاد و جریان اصولگرا با نوعی فرافکنی و فرار به جلو میخواهند از پاسخگویی در خصوص نقش خود و جریان سیاسی حامی خود طفره رفته و تمامی مسولیتها را به گردن جریان اصلاحات و اعتدال بیاندازند.
از این منظر، این که مثلا احمدینژاد با ژست اپوزیسیون بخواهد خود را نماد حق و مخالفین خود را باطل تلقی کند از طنزهای تلخ تاریخ است. چرا که هنوز آثار زیانبار حضور او در راس دولت بر این کشور و بن بستهای پیش روی نظام و مردم قابل لمس است و با موضع گیری رندانه نمیتوان حافظه تاریخی مردم را پاک کرد.
همچنین آنها معتقد هستند هدف اصلی این افراد از این اظهارات و اقدامات، انتخابات ۱۴۰۰ و بقا در قدرت است. مومنی در این باره با اشاره به شخص احمدینژاد میافزاید: آقای احمدی نژاد اگر چه بیان کنند که اینگونه موضع گیریها با هدف ورود به انتخابات نیست و یا گفته باشند قصدی برای ورود به کارزار انتخاباتی پیش رو ندارند، اما تجربه و سابقه ایشان در تعارض با چنین ادعایی است؛ چنانچه در انتخابات پیشین برغم صدور اطلاعیه و نفی مطلق کاندیداتوری، اما؛ در دقیقه نود همه تحلیلها را با حضور خود بهم زد.
محمود میرلوحی فعال سیاسی و عضو شورای شهر تهران نیز در گفتگو با فرارو در این باره گفت:حضرات این کارها را میکنند، چون این کارها را رایآور میدانند. افکار عمومی حداقل در انتخابات به اینگونه دیدگاهها و تفاوتها توجه میکند. والا همه دوران آقای احمدینژاد و بالا آمدنش را خاطرشان هست. اما الان او احساس میکند که با این شیوه میتواند افکار عمومی را جلب کند و دیده شود. برای اینکه راه دیگری ندارد و اگر بخواهد با نظام همراهی بکند احساس میکند دیده نمیشود. بنابراین، این افراد سعی میکنند تفاوتها را بیشتر دامن بزنند تا دیده شوند.
آنچه در این میان از سوی منتقدین این چهرهها، مطرح است و به آن اعتراض دارند این است که این گروه مخالفخوان، هزینهای بابت انتقادات و اظهارنظرات عجیب و گاه شاذ خود نمیدهد. میرلوحی در این باره بیان کرد: برخی مراکز رسمی در کشور، اگر اظهارنظری ولو با غلظت خیلی کمتر از سوی یک چهره اصلاحطلب مطرح شود همصدا با هم و یکمرتبه به او هجوم میآورند و او را بمباران میکنند و برایش محدودیت ایجاد میکنند، اما به این چهرهها میدان میدهند. اینها احساس میکنند که مصونیت دارند. مثلا برخی اظهاراتی که آقای احمدینژاد ابراز میکند اگر از سوی اصلاحطلبان گفته شود، اصولگراها خیلی بیتابی میکنند، اما در مقابل او اینگونه نیستند. رفتوآمدها، دیدارها و جلسات این افراد بدون محدودیت برقرار است و این یک نوعی استاندارد دوگانه را در برخورد با همفکران اصولگرا و اصلاحطلبان نشان میدهد.
افزون بر این، در برخی تحلیلهای غیررسمی، رویه این چهرهها به یک برنامه حساب شده از سوی جریان حاکم نسبت داده میشود. اینکه اظهارات و اقدامات این افراد، حساب شده و برای مصادره کردن جایگاه منتقد و اپوزیسیون در داخل نظام است. بدین معنا که حکومت میخواهد منتقدینش را هم در حصار معتمدینش قرار دهد و از این طریق سوپاپ اطمینانی برای خود فراهم سازد. ولی میرلوحی در این باره تاکید کرد: شاید بعضی به دلیل اشراف محدود به اطلاعات تصور کنند که چنین امکانی وجود دارد که بتوان نقش منتقد را به دوستان معتمد خود داد، اما در شرایط فعلی نه چنین مدیریتی و نه ساختاری داریم که بتواند مسائل را این طور هدایت بکند. از سویی هم فضای مجازی و رسانهای اجازه چنین مدیریت و مهار کردن قضایای مختلف و دیدگاهها را نمیدهد؛ بنابراین چنین ساختاری نمیتواند پشت صحنه باشد و این مخالفخوانی، انتخاب خود این اشخاص است. بعضیها، چون احساس میکنند در آن زمانی که مسئولیت داشتند به صورت مطلق با حاکمیت همراهی کردند و توجه به منتقدین نداشتند این رویه را در پیش میگیرند. همین آقای احمدینژاد در مصاحبههای بینالمللی خود میگفت ما اصلاً زندانی سیاسی نداریم و همه چیزها را انکار میکرد و آقای ضرغامی هم حفظ الله همه این مصاحبهها را به صورت مستقیم پخش میکرد و در کنارش از دهها تحلیلگر همفکر و همخط استفاده میکرد تا نظرات آقای احمدینژاد را تایید بکند، اما حالا این افراد دارند رد گم میکنند.
با تمام این تفاصیل، چهرههای اصولگرایی، چون احمدینژاد و ضرغامی همچنان در این مسیر میتازند که به نظر عدهای، چون حسن رسولی از فعالان اصلاحطلب اتفاقا «این حق این افراد از جمله احمدینژاد به عنوان رئیسجمهور سابق، است که چه به عنوان یک شخص حقیقی و چه یک شخص حقوقی که نماینده یک جریان فکری و سیاسی است درباره موضوعات متعدد کشور اظهار نظر کنند. این چیز عجیبی نیست». اما انگار این چنین نیست و همین، این چهرهها را به متن میآورد.