این سوی مرز، چندهزار مَرد بیکار برگشتهاند و دلتنگی برای بوی سیمان و گچ در دل مردان مریوان، سردشت و... خانه کرده. دیگر از داربستهای داغ و پلههای نیمهکاره که طبقات نیمهتمام ساختمانهای بلندبالای سلیمانیه، اربیل، کرکوک و .. را به هم وصل میکردند، خبری نیست. این سوی مرز، مردها ماندهاند و جیبهای خالی. راه چاره پیچوخمهای «تپه» است. پاتوق دیگر میدان «سلیمانیه»، «اربیل»، «دهوک» و «بغداد» نیست. همه شبها در «تپه» جمع میشوند برای چشمانتظاری کولهایی که پایین کوه روی زمین پهن شدهاند.
روزنامه شهروند نوشت: قصه کارگران ساختمانیِ مسافر عراق به چندسال اخیر برمیگردد. وقتی نوسانات ارزی و گرانیها، کارگران کُرد را روانه اقلیم کردستان کرد؛ با ویزای گردشگری. گردشگرانی که در خانههای نیمهکاره پناه میگرفتند تا درآمد دیناری و دلاریشان دردی از زندگی دوا کند. اردیبهشت ١٣٩٨ بود که محاسبات اعضای شورایعالی کار، سبد معیشت هر کارگر ایرانی را ٦میلیون و ٤٠٠هزارتومان اعلام کرد. در شرایطی که دستمزد کارگران به زحمت به ٢میلیون تومان میرسید و رکود بازار مسکن، درآمد کارگران ساختمانی را به پایینتر از این رقم هم میرساند. اما در سال ٢٠١٨ حداقل حقوق دستمزد کارگران عراقی ٣٥٠هزار دینار بود، معادل ٢٩٠دلار. درحالیکه درسال ٩٨ حقوق کارگران ایرانی نهایتا به ١٥٠دلار میرسید و همینها افراد زیادی از کارگران را ترغیب کرد به رفتن و اقامت در خانه جدید در کردستان عراق؛ تعدادی که به گفته فعالان کارگری حدود ٣٥هزار نفر بودند.
کار در غربت، بهتر از بیکاری
از وقتی کرونا آمده، بیکار ماندهاند؛ ٣٥هزار کارگر ساختمانی. ویزاهای گردشگری از اعتبار افتاد، خرج اقامت ٦ماهه شد هزار و ٥٠٠دلار. ابزارهای کار ماند در ساختمانهای نیمهکاره و کارگرها برگشتند. آنها هم که قصد رفتن به عراق داشتند منصرف شدند، چون رسیدن قاچاقی به «سلیمانیه» هم ٤٠٠دلار خرج دارد و هم واهمه حکم تیر پلیس عراق.
«کوروش» با آمدن کرونا به ایران برگشت، اما دیسک کَمر امانش را بُرید. تاب کولبری را نداشت و بیکار ماند. «ماه پیش امآرآی گرفتم. از سهجا دیسکم بیرون زده، پای چپم هم میلنگد و با عصا راه میروم. نمیتوانم کولبری کنم. مرز باز شود، برمیگردم. اینجا کار نیست. قبل از این هم از زور بیکاری رفتیم، چون پولش باارزشتر و نقد بود. در این چندماه تنها یک نفر زنگ زده. میگوید پول ندارم و چک ٦ماهه میدهم.»
قبل از اقلیم کردستان، تهران، اصفهان، شیراز و. محل کار مرزنشینان بود؛ کارهایی با مزدهای چکی سه تا ٦ماهه که گاهی نقد شدنشان تا یکسال هم زمان میبرد. «از سر خوشی که نرفته بودیم. آنجا نه آب داشتیم، نه برق. ٦٠نفر بودیم با یک سرویس بهداشتی سیار. حمام هم دَبه آبی بود که هر ١٠روز یکبار نصیبمان میشد.» بیشتر کارگران ساختمانی توان و سلامت جانشان را در بالا بردن ساختمانهای «سلیمانیه»، «اربیل»، «دهوک» جا گذاشتند. بعضی هم برای کار تا مرزهای سوریه رفتند.
گذر کارگران ساختمانی که به اقلیم کردستان افتاد، اجازه ورودشان ٥هزار تومان شد و بعدها به ٢٠ و ٢٥هزار تومان رسید، اما حالا سفر چهارم به معنای ٤٤٠هزار تومان خرج برای کارگری است که به امید نان پای به آن سوی مرز میگذارد، هرچند عراقیها هم به بهانه کارت بیمهای از هر مسافر ١٤٠هزار تومان میگیرند؛ کارت بیمهای که شامل حوادث کار، تصادفات و نزاع نمیشود. کوروش، اما میگوید: «در مریوان ٦ماه سرد سال، خانهنشین بودیم، اما آنجا همیشه کار هست. با این خرجها باز رفتن برایمان میصرفد؛ بهتر از بیکاری است.»
بنبست
کرونا آمدوشد مرزها را قدغن کرد. ویزاهای گردشگری یکماهه کارگران ساختمانی بیاعتبار شد. مردهای خانهنشین چشم دوختند به مرزها برای باز شدن. سفرههای خالی، مردها را راهی کولبری کرد، اما بیشتر اوقات کولی برای بردن، نبود. «ناصر» و شش- هفت رفیقش راه مریوان را در پیش گرفتند برای تازه کردن دیدارها، به امید دیدن دوباره «سلیمانیه» بعد از یکماه دوری. حالا چهارماه از این آمدن میگذرد و «ناصر» هفتهای دو، سه بار پا در پیچوخمهای «تپه» میگذارد برای روزی خانه. «١٥هزار تومان برای هر کیلو میدهند. گرانی است. مجبور به کاریم.»
مردان لَنگِ نان شب سه ساعت و نیم سرازیری را پیاده میروند برای رسیدن به کولها. کولهایی که میانه راه صدای زانوها را بلند میکنند و نفس کشیدن را سخت. «این شغل نیست، مُردن است.» «ناصر» ١٠روز مانده به عید، آمد مریوان. مهلت ویزاها تمام شد و بسیاری از کارگران ساختمان مجبور به برگشت شدند. «فکر نمیکنم حالاحالا بتوانیم برویم سلیمانیه.» چند سالی است ساختمان سازی در مریوان، سردشت، بانه، سقز و ... کساد است. «شرایط سخت بود و حالا سختتر هم شده. قیمت دستمزدها پایین آمده. شرایط مریضی هم که هست. چه کنیم با این همه بنبست.»
«ناصر» سیزده ساله بود که روی ساختمانهای نیمهکاره تهران کار کرد و باتجربه شد. بعد نوبت به کار در مریوان رسید تا کسادی به کاروکاسبی بناها، سنگکارها، گچکارها و... زد. ٢٥روز کار در عراق و یکهفته دیدن خانواده در مریوان برنامه ١٠سال گذشته او است. کار در عراق یعنی یکماه کار برای بردن خرج سهماه خانه؛ یعنی دستمزد نقد به دلار؛ برگهای کوچک سبزی که حالا روی ٢٣هزار تومان حریف میطلبد. ناصر از روزهای اولی میگوید که کرونا به عراق رسید: «٦٠٠ -٥٠٠ کارگر بنگلادشی، سوری، عراقی و ایرانی روزها کنار هم کار میکردند و شبها در کانکسهای ٢٠متری، ١٢نفره میخوابیدند. کرونا که آمد ماسک داشتیم و تأکید بر رعایت بهداشت بود، اما با سرویس بهداشتی و حمام عمومی، رعایت کردن سخت بود. مرزها باز شوند، برمیگردم. کولبری برای مردی که یک، هزارتومانی ته جیبش نیست، فرصت است.»
حکم تیر پلیس عراق
«بهاءالدین» از سال ٨١ مسافر «سلیمانیه» بود برای سنگکاری دانشگاه جامع این شهر و چند پروژه بزرگ ساختمانی دیگر. از سال ٩٠ ورق برگشت و بیکاری به ساختوساز زد تا ویزای گردشگری بهانهای شود برای کار در شهرهای عراق. کارگران دستمزدشان را به دینار طلب میکردند؛ دیناری که روزی، ٣هزار تومان ارزش داشت و حالا به ١٨هزار تومان رسیده است. «قبل از سال ٩٠ دستمزد بَنّا در ایران ٢٠هزار تومان بود و در عراق به پول ریال ایران، ٣٠هزار تومان میدادند. آن روزها تومان برایمان میارزید و حالا دینار بهصرفهتر است.»
اسفندماه که نام کرونا بر سر زبانها افتاد، قانون قرنطینه در عراق حکمفرما شد؛ یکهفته «سلیمانیه»، «اربیل»، «کربلا»، «بغداد» و ... شدند شهر مردگان؛ نه رفتی، نه آمدی. کارهای ساختمانی خوابید. همان روزها عدهای از ترس ادامهدار بودن قرنطینه، بیکاری را به جان خریدند و به ایران برگشتند، اما اینجا هم بیکار ماندند. دنیای کارگرانی که به امید برداشتن قرنطینه مانده بودند، شد اتاقکهای نیمهکاره و کانکسهایی که کنار هم به ردیف، جاخوش کرده بودند. «یک هفته هیچ عایدی نداشتیم، اما دولت عراق شماره تلفنی داده بود برای تأمین مواد مورد نیاز و خورد و خوراک، به شرط بیرون نیامدن از خانه.»
یک هفته قرنطینه که سَر آمد، مهلت ویزای خیلی از کارگران هم تمام شد. «بهاءالدین» و همقطارهایش بار و بندیل بستند برای عبور از مرز. زمزمهها از بازگشایی دوباره مرز بعد از یکماه میگفت، اما از آن روزها پنجماه میگذرد و مرزها بسته است. مردانِ بیکار شده، خانهنشین شدند تا دل به کولبری ببندند. وسوسه قاچاقی رفتن به «سلیمانیه» هم بود، اما حکم تیر پلیس عراق، تنها گزینه کولبری را برایشان باقی گذاشت. «کولبری از قبل خطرناکتر شده است. بهدلیل کرونا، پلیس عراق رحم ندارد. همین چند روز پیش جوانی در رودخانه افتاد و مُرد.» کارگران ایرانی تنها مهاجران عراق نبودند؛ بعد از بحران سوریه، کارگران زیادی از این کشور راه اقلیم کردستان عراق را در پیش گرفتند به امید پناهندگی. کارگران بنگلادشی هم بودند.
کارگر زیاد شد و بازار کار کارگران ساختمانی ایرانی کساد. «دستمزدها حتی به نسبت ١٠سال پیش پایین آمد. خرج و مخارج هم بالا رفت، اما همچنان نسبت به بیکاری و درآمدهای نسیهای ایران بهصرفهتر بود.» ترس بیکار ماندن، کارگران زیادی را در عراق ماندگار کرد. آنهایی هم که آمدند، خطر کولبری را باید به جان بخرند. «بهاءالدین» یک شب دل به مرز «تپه» زد برای رزق زن و بچه. خطر زیاد بود، بنابراین تصمیم گرفت دور کولبری را خط بکشد. خیلی از مردان برگشته از «سلیمانیه» با سیلی صورتشان را سرخ نگه داشتهاند تا اجبار دوباره گذرشان را به کولبری بیندازد. «سالها با حوادث کار سَر کردیم. نگاهها و رفتارهای تحقیرآمیز را به جان خریدیم تا بیکار نمانیم، اما حالا سرنوشتمان بیکاری است.» از همان ١٠سال پیش که رفتن به اقلیم کردستان باب شد، از بیمه خبری نبود، اما حوادث کار همچنان قربانی میگرفت. سقفهای نیمهکاره، خانه کارگران ساختمانی بود. روزشمار به سالهای ٩٤-٩٥ رسید؛ قوانین تغییر کرد؛ حکم به گرفتن اقامت یا رفتن کارگران به مسافرخانهها داده شد؛ آلونکهایی با حداقل امکانات. «وقت و بیوقت میریختند سر ساختمانها و کارگران را میبردند بازداشت.»
مهاجرانی بیهیچ حق و حقوقی
آمارهای غیررسمی از بیکاری ٣٥هزار کارگر ایرانی خبر میدهد؛ کارگرانی که در کردستان عراق روزمزد کار میکردند. گفته میشود از میان کارگران ایرانی، تنها پنجهزار نفر در «سلیمانیه» ماندهاند.
میکائیل صدیقی، رئیس کانون انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی استان کردستان میگوید: «آمار دقیقی از کارگران ساختمانی نیست، چون با ویزای گردشگری به اقلیم کردستان سفر میکنند، اما تقریبا و با تکیه بر تجربیات، حدود ٣٠درصد کارگران در عراق باقی ماندهاند.»
کارگرانی که این روزها بیشک شرایط سختتری برای کار دارند و کرونا باعث شده یک روز سرِ کار باشند و چند روزی خود را از چشم پلیس عراق پنهان کنند، اما با وجود این، ترجیح میدهند آن سوی مرز بمانند و طعم بیکاری مریوان، سنندج، بانه، سقز و ... را نچشند. صدیقی از هزینه ١٥ تا ٢٠میلیونی اقامت برای کارگران مهاجر میگوید؛ هزینهای که از توان بسیاری از کارگران ساختمانی بیرون است: «کارگرانی که در عراق ماندهاند، مجبورند هر ماه تا سر مرز مریوان یا باشماق برگردند و ١٤٠هزار تومان پرداخت کنند تا ویزای گردشگریشان تمدید شود.»
رئیس کانون انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی استان کردستان از حمایت نشدن کارگران بیکاری میگوید که اینسوی مرز در مریوان و دیگر شهرهای کردستان روزگار میگذرانند. «متأسفانه از طرف دولت هیچ حمایتی نشده است. در این مدتِ کرونا، تنها انجمن به کمک فرمانداری و خیرین بستههای معیشتی آماده و بین کارگران میدانی، کارگران قطع نخاع شده و بیکاران معیشتی توزیع کرده است، البته ٣هزار ماسک و مواد ضدعفونی هم تهیه و میان کارگران ساختمانی توزیع شده است. این کار در کامیاران، سقز، بانه، سنندج و شهرهای دیگر کردستان هم انجام شده است.»
بستههای حمایتی که به گفته صدیقی باید ماهی یکبار میان کارگران توزیع شود. آنان استادکارانی هستند که به اجبار بیکاری به کولبری، دستفروشی و خانهنشینی رو آوردهاند. سال گذشته روحالله حضرتپور، نماینده مردم ارومیه در مجلس شورای اسلامی از وضع کارگران ساختمانی در اقلیم کردستان ابراز نگرانی کرده و گفته بود: «احتمال تضییع حق و حقوق این کارگران به دلیل اسکان نامناسب و نداشتن بیمه بالاست و حتی امنیت جانی هم ندارند که باید وزارت امور خارجه ورود کند و مجلس هم از این طریق پیگیریهای لازم را انجام خواهد داد.»
صدیقی، فعال کارگری، حالا میگوید سندیکاهای کارگری ترکیه با شرکتهای عراقی قرارداد بستهاند و خود سندیکاها کارگران و استادکاران را برای کار به عراق میفرستند و روی دستمزد و شرایط کار آنها نظارت دارند: «اگر استانداری کردستان و اداره کار همکاری کنند، ساماندهی کارگران مهاجر غیرممکن نیست. قبل از کرونا پیگیریهایی داشتیم. جلساتی با استانداری برگزار کردیم تا نمایندهای از انجمن کارگری یا سندیکا به کردستان عراق اعزام شود.»
رئیس کانون انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی استان کردستان از شرایط وحشتناک کارگران ساختمانی در اقلیم کردستان میگوید؛ کارگرانی که هیچ مبنایی برای احقاق حقوحقوقشان ندارند. «هیچ نهادی نیست تا حافظ حق و حقوق این کارگران باشد. این کارگران با ویزای گردشگری میروند؛ برای همین آماری از تعداد فوتیها و کسانی که بر اثر حوادث کار دچار معلولیت شدهاند، وجود ندارد.»