فرارو- در شرایطی که کرونا بار دیگر اوج گرفته و بر شمار قربانیان آن افزوده شده است مدام بر تقصیر مردم در شکل گیری این وانفسا تأکید میشود. اما به راستی مقصر کیست؟ مردم که توصیهها را جدی نگرفتند یا دولت که بر بازگشاییها اصرار داشت؟ پرسشهایی که مزدک دانشور انسان شناس در گفتگو با فرارو به آنها پاسخ گفت. این گفتگو را در ادامه میخوانید:
چه دلایلی وجود دارد که دراوج گرفتن دوباره کرونا مردم و قربانیان مقصر شناخته میشوند؟در ابتدا به دلایل بنیانی و انسان شناختی مقصرشمردن قربانیان اشاره میکنم. استاد راهنمای من پروفسور زیگون کتابی دارد به نام "اخلاقیات مربوط به بازپروری اعتیاد در روسیه نئولیبرال" که در آن به کمپهای ترک اعتیاد کلیسای ارتدکس روسیه پرداخته است. او در این کتاب به درون این کمپهای بازپروری نقبی زده و ادبیات مذهبی مورد استفاده کشیشهای ارتدکس برای افراد مقیم را تحلیل گفتمان کرده است. او به این نتیجه رسیده که نظام اخلاقی این کمپها در حقیقت شباهت بسیاری به نظام فرهنگی مورد تشویق دولتهای نئولیبرال دارد. در این کمپها به افراد معتاد یاد داده میشود که اعتیاد آنها فقط و فقط تقصیر خود آنهاست و آنها هستند که باید تاوان گناهشان را با کفاره و رنج پس بدهند.
در این کمپها به ساختار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هیچ توجهی نمیشود و فرد سوژه تغییر است. این تفسیر از آسیب و بیماری در کلیسای ارتدکس روسیه به شدت شبیه به نگرش دولتهای نئولیبرال است که در آن فرد مسوول خوشبختی و یا بدبختی خود است و جامعه یا از نظر آنها وجود ندارد و یا اصولا وظیفهای نسبت به فرد ندارد. دولت در این نگاه یک دولت حداقلی است که نقش نگهبان شب را بازی میکند و فقط در هنگام مناقشه ظاهر میشود و البته میتوان حدس زد که این نگهبان شب! به نفع نیروهای فرادست همیشه آماده جانفشانی است. چنانکه در دولت تاچر اعتصاب دوساله معدنچیان با خشونت تمام سرکوب شد و در شیلی پینوشه مردم سرکوب شدند تا قیمتها آزاد شود! در واقع یک اتحاد مقدس بین محافظهکاری و نئولیبرالیسم!
این انگاره یا پیش فرض سالهاست که بخش جدایی ناپذیر از گفتمان دولتمردان ایران است. در حوادث جادهای تقصیر از آن رانندگان است و هیچ اشارهای به این نمیشود که چرا ما در کنار عقب ماندهترین جوامع در زمینه کشتار شهروندان در جادهها قرار داریم. در سقوط هواپیما قصور از خلبان است که یا خواب آلود بوده و یا به هشدارها بی توجهی کرده است و هیچ صحبتی از مسولیت شرکتهای هواپیمایی در تأمین رفاه و آسودگی خلبان نمیشود. در پزشکی نیز این مسأله تکرار شده است. پزشکان تا آنجا که میتوانند تقصیر مشکلات بیمار را به گردن خود بیماران میاندازند که فرهنگ غذاخوردن صحیح، فرهنگ ورزش کردن درست و فرهنگ زندگی کردن خوب را نمیدانند. در بیان این پزشکان هیچ توجهی به ساختارهای محدودکننده (چون قیمت بالای مواد غذایی با کیفیت، چون گوشت قرمز و آجیل و قیمت پایین غذاهای آشغال یعنی غذاهای پرکربوهیدرات و قندی) نمیشود، به فشار کاری بالا و استراحت اندک، به مسکن کوچک و بی کیفیت و شلوغی خانهها، به نبود سیاستهای حمایتی و بازتوانی، به ساختار نامناسب شهری برای تحرک، به محدودیتهای پوششی و ورزشی بانوان و ... تقریبا هیچ چیز دیگری اعتراض ندارند و فقط بیماران را مقصر میشمرند. از آن سو دولت و دستگاه قضایی هم وقتی نوبت به رسیدگی پروندههای پزشکی میرسد، پزشک معالج را مقصر آسیب وارده به بیمار میدانند. در این احکام قضایی اشارهای به ساختار درست پذیرش و تریاژ بیمار و پرستاری مناسب و یا حتی شیوه آموزش پزشکی و نحوه پزشک پروری در بیمارستانها و نظام تحقیر نظاممند دانشجویان در بیمارستانهای آموزشی نمیشود و فقط با یک حکم عمل به تکلیف شده و خیال مجری و قاضی و جامعه راحت میشود.
جایی که این گفتمان در زبان مردم و دولت یکی میشود، طلب مجازات برای جنایتکاران و افرادی است که با جرایمشان احساسات عمومی را خدشهدار کردهاند. مثلا در مورد کشته شدن رومینا مردم و دولت یکصدا خواهان اشد مجازات برای پدر رومینا شدند و یا بسیاری را میشناسم که علی رغم تحصیلات بالا از مجازاتهای خشن برای کودکآزاران، اعدام و حدف فیزیکی معتادان خیابانی، عقیم کردن زنان کارتن خواب و ... دفاع میکنند. مردم و دولت در این بیان و نظر، فرد را به صورت کامل مقصر میشمارند و برای خودشان هیچ قصوری قایل نیستند. انگار نه انگار که دولت باید قوانین حمایتی برای زنان و کودکان تدوین کند و اگر تدوین کرده نباید آن را چندین سال معطل بگذارد. مردم نیز در تقویت گفتمان ناموس محور و خشونت پرداز اصلا مقصر نیستند و فقط یک پدر جنایتکار وجود دارد که باید از روی زمین برداشته بشود.
دقت کنید که نقطه تلاقی گفتمان دولت و مردم در زبان روان شناسان قابل ردیابی است. تا به حال از خود پرسیدهاید که چرا صدا و سیما پر از روان شناس است و خبری از جامعه شناس و انسان شناس در برنامههای تحلیلی نیست؟ چون روان شناسانِ غیراجتماعی بر فرد متمرکز هستند. آنها مداوم در گوش ما میخوانند که "بابا دیگران دارند زندگی میکنند تو چرا باید افسرده باشی؟ تو باید خودت را با محیط تطبیق بدهی! تو باید با همسرت بسازی و صبور باشی! تو باید بیآیندگی را ببینی و باز هم فکر کنی که خوشبختی! همه این بدبختیها تقصیر خودته! کسی رو به خاطر بدبختیهات سرزنش نکن! " این سخنان دقیقا از دهان صاحبان کمپهای بازپروری کلیسای ارتدکس، سیاستمداران نئولیبرال و روشنفکران راستگرا بیرون میآید.
چه دلایل دیگری در مقصرنمایی از مردم وجود دارد؟
سیاسی کاری وزارت بهداشت. ما هر روز شاهد هستیم که متولیان وزارت بهداشت دهان به شکوه و شکایت از مردم باز میکنند و مداوم ادعا میکنند که مردم رعایت نکردهاند، مردم مراقب نبودهاند، مردم فاصله گیری اجتماعی را مراعات نکردهاند و اکنون ما با موج دوم کرونا (یا ادامه همان موج اول) روبه رو هستیم. به خصوص که بر روی عزا و عروسی متمرکز میشوند و حتی با نشان دادن داماد مدهوشی زیردستگاه تنفسی و با عدم رعایت اخلاق پزشکی سعی دارند برای بیان خود شاهد نیز دست و پا کنند.
در اینکه عزا و عروسی و کلا هرگونه اجتماعی باعث انتشار ویروسهای تنفسی میشود، شکی نیست و رفتاری است که افراد باید از آن پرهیز کنند. اما سوال اصلی از فرمانده ستاد کرونای تهران این است که آیا ایشان نمیداند سوار شدن به مترو، شرکت در یک عزای دسته جمعی حدودا یک میلیونی است؟ آیا ایشان نمیداند که سوار شدن به اتوبوس از شرکت در یک عروسی خطرناکتر است؟ آیا ایشان نمیداند که حضور در محل کار و رسیدگی به ارباب رجوع از سراسر نقاط شهر به پخش ویروس در منطقهای به وسعت یک شهر موثر است؟ آیا ایشان به عنوان یک پزشک عالی رتبه نمیداند که پرستاران باتجربه بیمارستان در امر کنترل عفونت کم و کاستیهایی دارند چه برسد به کسبه و فروشندگان؟ آیا ایشان از وسعت عفونتهای بیمارستانی بی خبر است که فکر میکند با یک بخشنامه میتواند رفتار نانوا و قصاب و گارسون را تغییر بدهد؟ آیا ایشان نمیداند که بازگشایی کسب و کارها از سوی دولت چه پیامی برای جامعه دارد و باعث میشود افراد از پوسته مراقبت و توجه بیرون بیایند؟... آقای دکتر نمکی و زالی همه این حرفها را میدانند، اما مثل همه دولتمردان نئولیبرال و روانشناسان راستگرا قربانیان وضعیت را مقصر قلمداد میکنند.
این خصلت دولتمردان نئولیبرال را میتوان در رویکرد به سفرهای نوروزی نیز مشاهده کرد. یکی از متولیان ستاد کرونا گفته بود که باید برای خروج از شهرها عوارض ببندند و قیمت بنزین را در پایانههای بین شهری افزایش بدهند تا تمایل مردم به خروج از شهرها کم بشود! معنای دیگر این حرف این است که جادهها را از فرودستان و پرایدسواران خالی میکنیم تا لندکروزها و شاسی بلندها به راحتی در جادهها جولان بدهند و ثروتمندان به راحتی به ویلاهای خوش ساخت و نقشهشان برسند. وقتی متولیان ستاد کرونا چنین افرادی باشند مقابله با کرونا نیز به همین وضعیت میرسد.
بحث بعدی سوء استفاده از فداکاری کادر درمان است. تقصیرانگاری مردم از سوی مسوولان وزارت بهداشت به ایجاد عذاب وجدان در افکار عمومی هم رسیده است. مسوولان وزارت بهداشت مداوم اعلام میکنند که کادر درمان بیمارستانی خسته و فرسوده شدهاند و در لباسهای محافظت از کرونا عرق سوز و تشنه لب هستند و حتی عکس صورت پرستار برزیلی را به عنوان پرستار ایرانی به رخ مخاطبان میکشند و از خستگی او برای خودشان آبرو میخرند. این رویکرد سیاسی کاری محض است.
نسبت پرستار به بیمار در ایران در بدترین میزان خود نسبت به کشورهای توسعه یافته و یا در حال توسعه است. یعنی پرستاران در حالت معمول نیز بیشتر از همتایان خارجی خود کار میکنند و باید به تعداد بسیار زیادی بیمار رسیدگی کنند (که امکان آن عموما وجود ندارد و ما دچار پدیدهای به نام همراه بیمار! در بیمارستان شدهایم که باید بخشی از وظایف پرستاران را انجام دهد). در ابتدای همه گیری کرونا بحث استخدام پرستاران بیشتر مطرح شد و بعد مشخص شد که با این پرستاران قراردادهای سه ماهه (۸۹ روزه؟!) بستهاند و چند هفته پیش و با فروکش موقت کرونا میخواستند عذر آنها را بخواهند!
در همان دوره و با توجه به فشار افکار عمومی بر وزارت بهداشت به رزیدنتها (یا دستیاران تخصصی) مشارکت کننده در درمان کرونا مبالغی به عنوان کارانه و تشویقی داده شد. این پزشکان جوان با کار طاقت فرسای بیمارستانی مجبور به کار بدون بیمه بودند و حقوق آنها به بهانه اینکه تحت آموزش قرار دارند زیر خط فقر قرار دارد. در حال حاضر وزارت بهداشت قصد دارد به جای دادن حق و حقوق یک کارگر صرف، به آنها وام بدهد و در آینده از آنها بستاند! یعنی شیوه بدهکارسازی آینده که نظام آموزشی آمریکا را به شدت تخریب کرده و بسیاری از فارغ التحصیلان را در معرض فقر مدام قرار میدهد.
سومین نکته بی توجهی وزارت بهداشت به ایمنی و سلامت کادر درمان است. تا آنجا که نماینده سازمان جهانی بهداشت از سلامت و ایمنی کادر درمان ایران به واسطه عدم دسترسی به وسایل و تجهیزات حفاظتی گلایه کرده است. میزان بالای مرگ و میر و ابتلای کادر درمان نیز نشانهای دیگر از این عدم توجه و کفایت مسوولان وزارت بهداشت است و این افراد به جای آنکه مسوولیت بپذیرند، بیمار شدن کادر درمان را به گردن مردم میاندازند و در مردم عذاب وجدان ایجاد میکنند.
مسوولان وزارت بهداشت فکر میکنند با اینکارهایی که میکنند روحیه مبارزه و مقابله با کرونا برای کادر درمان و به خصوص دو قشر پرستار و دستیاران تخصصی باقی میماند؟ این نهایت برج عاج نشینی است که خود در اتاقهای دلباز بنشینی و از رنج و دردی که کادر درمان میکشند برای خود پناهگاهی بسازی و با چماق عذاب وجدان افکار عمومی را منقاد خود کنی.
دلایل گسترده شدن مجدد کرونا و قصور مسوولین چه بود؟این سوال بسیار پرسیده میشود که چرا مردم رعایت نمیکنند. مگر از وخامت بیماری و میزان مرگ و میر آگاه نیستند. پس چرا؟
اولا باید گفت که فاصله بین دولت-ملت به حداکثر خود رسیده است. مردم کمترین میزان اعتماد به آمار و ارقام اعلامی و میزان گسترش ویروس کرونا را دارند. در سوالی که از دکتر حریرچی در رابطه با وجود ۱۸ میلیون مبتلا شده بود، ایشان احتمال وجود این تعداد ابتلا را رد نکرد. حال اگر فرض کنیم که ۱۸ میلیون مبتلا داشته ایم آیا میزان مرگ و میر و بستری با آماری که وزارت بهداشت هر روز اعلام میکند خوانایی دارد؟ وقتی عضو شورای شهر (که از تعداد متوفیان در بهشت زهرا اطلاع دقیق دارد) به آمار وزارت بهداشت تشکیک وارد میکند، تکلیف مردم عادی روشن است.
با این همه در میانه فروردین ماه همراهی دولت-ملت به حداکثر خود رسید. یعنی بدون اینکه دولت حمایتی از مردم کند و با آنکه دولت با وعده وام ۱ میلیون تومانی فقیرترین لایهها را به بدهکاران آینده! تبدیل کرده بود، مردم خود در خانهها ماندند و سنت چند هزارساله ۱۳ به در را برگزار نکردند. این میزان حمایت از برنامههای دولتی که هیچ حمایتی از مردم خود نکرده بود، به راستی جای تقدیر داشت. اما مسوولان وزارت بهداشت و دولتمردان تمامی دستاوردها را به جیب خود ریختند و اعلام کردند که برنامههای آنها بوده که باعث موفقیت شده و دیگر کشورهای خارجی مداوما تماس میگیرند و خواهان درس گیری از موفقیتهای وزارت بهداشت هستند؟!
حال که کرونا دوباره شعلهور شده است معلوم شده که برنامه دولت یعنی طرح فاصلهگذاری هوشمند، چیزی جز ورقی بر باد نبوده است و فقط مردم بودهاند که در فروردین ماه با فداکاری و خانه نشینی و تحمل فقر و نداری، بدون حمایت دولت باعث کاهش شیوع کرونا در آن بازه زمانی شدهاند و دولت در رابطه با همه گیر کرونا فقط نقش منفی داشته است؛ چنانکه با بازگشاییهای شتابزده و بدون برنامه میزان مرگ و میر را به بالای ۲۰۰ نفر رسانده است، البته بر مبنای آمار رسمی!
بسیاری از این هزاران نفری که در چند ماه گذشته فوت کردهاند، میتوانستهاند زندگی شاد و سالمی را سالها تجربه کنند، اما به خاطر غرور و مسوولیت ناپذیری دولتمردان اکنون در سینه قبرستان خفتهاند و حتی از مجلس ختم و بدرقهای درخور نیز محروم ماندهاند.
اکنون که شکست بی برنامگیهای وزارت بهداشت و دولت علنی شده است، وزیر بهداشت در قامت اپوزیسیون جلوی دوربینها میآید و با بغضی در گلو گوی انتقاد از دولت، اقتصاددانان و مردم را از روزنامه نگاران و روشنفکران منتقد میرباید! انگار نه انگار که مسوولیت قانونی وزارت بهداشت حفاظت از جان و سلامتی شهروندان است و باید با تجهیز آزمایشگاهها، یکپارچه سازی انجام تست، تولید مواد و اقلام حفاظتی و تجهیز مراکز بهداشتی در شهرها و روستاها، به راه اندازی پرونده الکترونیک، استانداردسازی محیطهای کاری، حمایت از فرودستان و لایههای ضعیف اجتماع با هماهنگی دولت و وزارت رفاه از گسترش و شیوع بیماری جلوگیری میکرد.
وزیر بهداشت در قامت اپوزیسیون از همه شاکی است. از دولت که پشتیبانی لازم را ندارد. از اقتصاددانان که دو راهی نان و جان را به او نشان دادهاند. از مردم به خاطر اینکه در عروسی و عزا شرکت داشتهاند. اما وزیر بهداشت و درمان از همه عیوب و تقصیرات مبراست و گل بی عیب است! کسی از ایشان نمیپرسد که چرا ماسک از ابتدا اجباری نشد و چرا تولید و توزیع ماسک اجتماعی نشده و امکان دسترسی محرومان، کارگران، زحمتکشان و فرودستان و بی صدایان جامعه به ماسک فراهم نیامده است. چرا تست کرونا تا این حد گران و از دسترس اقشار پیش گفته دور است. چرا کادر بیمارستانی تا این حد خسته و بیدفاعند، حال آنکه راه حلهای روشن برای رسیدگی به احوال آنها وجود دارد و تحت اختیار وزارت بهداشت و ستاد ملی کرونا قرار دارد.
بوروکراتهایی، چون وزیر بهداشت عموما در نقش اپوزیسیون ظاهر میشوند تا مسوولیت کارهای کرده و نکرده خود را نپذیرند. از آنجایی که آنها به حقوق و زندگی راحت خو گرفتهاند و در بخش خصوصی هم جایگاهی ندارند، به این سادگی حاضر به دل کندن از صندلی وزارت و صدارت نیستند. به راستی وزیر بهداشت مسوولیت جانهای از دست رفته را روی دوش خود حس نمیکند؟ و اگر میکند چرا کاری نمیکند؟ و اگر کاری نمیتواند انجام بدهد چرا با استعفا و خداحافظی اعتراض خود را نشان نمیدهد؟ آیا این شیوه دولتمردی است که قرار بود اهمیت وزارت و صدارت از آب بینی بز برایش بیارزشتر باشد؟