bato-adv
کد خبر: ۴۲۸۳۶۸

کرونا، برگزیت، جنون ترامپی و معامله قرن؛ نشانه‌های عصر «پساجهانی شدن»!

کرونا، برگزیت، جنون ترامپی و معامله قرن؛ نشانه‌های عصر «پساجهانی شدن»!
جنون ترامپی یا سندرم ترامپ با مشخصات ضددموکراتیک، لمپنیستی، قانون شکن، بحران زا، اقتدارگرا، فاسد، عوامفریب و غیرقابل اعتماد شناخته می‌شود که برای کسب و حفظ قدرت سیاسی اش از هیچ اقدام ماکیاولیستی فروگذار نمی‌کند. این سندرم امروزه تقریبا در سراسر جهان قابل مشاهده است.
تاریخ انتشار: ۱۶:۰۰ - ۱۷ بهمن ۱۳۹۸

فرارو- قاسم توکلی؛ نخستین بار «پل ویریلیو» فیلسوف پست مدرن فرانسوی برای توصیف زندگی شتاب زده زمانه ما از عبارت خلاقانه «عصر فوریت و آنیت» استفاده کرد. مفهومی که با گذشت هر سال دلالت و حقانیت آن بیشتر آشکار می‌گردد، طبق قوانین نانوشته و نامرئی این عصر، حتی مهمترین و فوری‌ترین اخبار نیز نیامده تاریخ انقضاء شان فرا می‌رسد و جبر گریزناپذیر «سرعت» هر رخداد نوینی را بلافاصله به درون باکس آرشیو می‌راند تا فورا خبری جدیدتر جای آن را بگیرد.

عرف رسانه‌ای این شتاب زدگی بی وقفه را جزء لاینفک عصر «جهانی شدن» اطلاعات و ارتباطات می‌داند و از مخاطب انتظار دارد تا خودش را با آن هماهنگ سازد وگرنه از «جان فزایی در آزمون» بازخواهد ماند، چنانکه حضرت مولانا می‌فرمایند:

جان نباشد جز خبر در آزمون
هر که را افزون خبر جانش فزون!

البته نباید فراموش کرد که لازمه ارائه یک تحلیل، صرفا اکتفا به سرتیتر اخبار نیست بلکه باید موشکافانه در پی اتصال شباهت‌ها و مجزا ساختن تفاوت‌ها با هدف رسیدن به معنایی جدید باشیم. طی حداقل یک هفته گذشته چندین خبر و گزارش روز سیاسی نشر شدند که حامل تراکمی از نشانگان مشابه و مرتبط به یکدیگر بودند که می‌توان از آن‌ها یک مجموعه معنادار و شایسته تحلیل استخراج نمود.

به زبان خلاصه هرگاه حداقل این ٤ خبر متواتر را (که در ادامه معرفی خواهند شد) بر محور اشتراکات شان به یکدیگر بچسبانیم می‌توانیم مثال‌های نقض صریحی در رد آنچه مایلم «اسطوره جهانی شدن» بنامم، بیابیم.

پرسش اساسی این است که براستی آیا جوامع در حال توسعه یا توسعه یافته و البته محیط نظام بین الملل فعلی حقیقتا در مسیر تعین بخشیدن به آرمان‌های گلوبالیستی در حرکت اند؟! آیا دولت‌ها و ملل مختلف در ذیل نظمی همگرا، و بی اعتنا به مرز‌های سیاسی در حال مدغم شدن هستند و به زودی می‌توانیم منتظر دریافت هویت «شهروندی جهانی» باشیم؟! آیا اقتصاد بازار، مرز‌ها را نفوذ پذیر نموده و فرهنگ‌های متخاصم را سرانجام به آشتی می‌رساند تا مثلا همگان در خاورمیانه از اقتصادی پررونق و سودده منتفع گردند؟! بدیهی است که هیچ انسان خیرخواهی نمی‌تواند ارزش و زیبایی چنین نوعی از همگرایی جهانی را منکر شود، اما پاییندی به واقعیات نیز به همان میزان مهم و حکم عقل سلیم است.

بر اساس ارزیابی شواهد موجود می‌توان مدعی شد که در سال ٢٠٢٠ دیگر دوران طلایی و خوشبینی اولیه نسبت به «جهانی شدن» به پایان رسیده و اکنون در حال گذار به عصر نوینی هستیم که فعلا «پساجهانی شدن» نامیده می‌شود، اما چرا دستاورد‌های علمی و تکنولوژیک عصر فوریت و آنیت نتوانسند همانگونه که وعده داده بودند با سرعت و فوریت برایمان جامعه مطلوب و همگرای جهانی شده را بسازند؟! شاید زمان آن فرارسیده که کمی بیشتر و نقادانه‌تر به آرمان‌های ساده انگارانه نظام سرمایه داری لیبرال بیندیشیم!

کرونا، برگزیت، جنون ترامپی و معامله قرن؛ نشانه‌های عصر «پساجهانی شدن»!

١- کمونیست‌های پکن؛ تعقیب الگوی «چینی شدن جهان» با طعم کرونا، به جای «جهانی شدن چین».

صبح زود که از خواب برمی خیزید با سیل آخرین اخبار و آمار آخرین تلفات و مبتلایان به کروناویروس در شرق آسیا وحشت زده می‌شوید، ویروسی که طی کمتر از یک ماه می‌رود که کشور چین، این ابر-کارخانه تمام دنیا در عصر موسوم به «جهانی شدن» را به زانو درآورد. وقتی می‌شنوید کشور‌های بزرگ صنعتی در حالی که نمی‌توانند خوشحالی خویش را از این فاجعه پنهان کنند، بتدریج به کمپین بین المللی قرنطینه سازی چین می‌پیوندند آنگاه درخواهید یافت چرا «توماس فریدمن» سال ٢٠١١ درباره خطر «ترکیدن حباب اقتصادی چین» هشدار داده بود!

شرکت‌های چندملیتی که در جنگ تجاری امریکا علیه چین، با سخت جانی حاضر به ترک این کشور نشده بودند اکنون ناچار هستند که کسب و کار خود را تعطیل و پرسنل شان را به خانه فراخوانند، مقامات محلی بندر هنگ کنگ مقامات پکن را متهم به انفعال و قصور در برابر سرایت کروناویروس از خاک سرزمینی چین به این بندر خودمختار و دموکراتیک نموده اند. دولت محلی هنگ کنگ حالا درک می‌کند که مهمترین تهدید پکن برای این بندر ثروتمند و لیبرال منش، صرفا اقتدارگرایی نوع کمونیستی نیست بلکه لیست تهدید‌ها می‌تواند خیلی بیشتر و هولناک‌تر از این باشند! رخداد‌های سه هفته اخیر به وضوح نشان داد که چین به عنوان غول اقتصادی نوظهور و یکی از نامزد‌های تصاحب مشعل مدیریت جهان از دست امریکا در آینده، هنوز زیر سایه سنگین خودش قرار دارد. ناتوانی در کنترل جمعیت از نظر بهداشتی، ناتوانی در ادغام و پذیرش تفاوت‌های سیاسی و فرهنگی داخلی مثل سرکوب جنبش دموکراسی خواهانه هنگ کنگ یا تلاش برای حذف سیستماتیک اقلیت مسلمان اویغور. نقض مکرر و فاحش حقوق بشر در داخل و خارج (حمایت از نسل کشی مسلمانان بدست ارتش بودایی میانمار)، نقض مکرر قوانین سازمان تجارت جهانی (سازمانی که در حقیقت زیربنای اقتصادی فرایند جهانی شدن است)، مداخله حزب حاکم کمونیست در اقتصادی که نقاب دروغین «بازار آزاد» را بر چهره زده است با هدف ورشکست نمودن همه رقبای تولیدی در سایر کشور‌های جهان! اقدامی که سرانجام زمینه ساز وقوع جنگ تجاری با امریکا گردید.

همه این موارد حکایت از آن دارند که نقش چین به عنوان یک ستون همگرایی و ادغام اقتصادی-سیاسی منطقه آسیا در دل فرایند‌های کلان «جهانی شدن» تا چه حد مزورانه، شکننده، غیرقابل اعتماد و دارای دورنمای تیره و تار است. آنچه چین در پشت پرده انجام می‌دهد قطعا ره به «جهانی شدن» نخواهد برد، اما ممکن است به «چینی شدن» جهان منجر گردد.

کرونا، برگزیت، جنون ترامپی و معامله قرن؛ نشانه‌های عصر «پساجهانی شدن»!

٢- برگزیت؛ اپیدمیک شدن «جنون ترامپی» در اتحادیه اروپا و ماوراء بحار!

اگر کرونا، اقتدارگرایی کمونیستی و امپریالیسم گرسنه چینی در شرق آسیا عوامل تضعیف کننده فرایند جهانی شدن بوده باشند بر همین سیاق، عملی شدن برنامه برگزیت در غرب اروپا نیز خبر ناامیدکننده دیگری برای گلوبالیست‌ها محسوب می‌شود. بریتانیا پس از ٤٧ سال پای خود را از موفق‌ترین نماد همگرایی جهانی یعنی اتحادیه اروپا بیرون کشید تا این اتحادیه یکی از سه ستون اصلی نگهدارنده خود را پس از جنجالی سه سال و نیمه از دست بدهد، رخدادی که تحلیل گران آن را نشانه بالا گرفتن مجدد تمایلات ایدئولوژیک «نوملی گرایانه سفیدها» پس از جنگ دوم جهانی می‌دانند.

موضوع مهم در این «طلاق سیاسی» نقش غیرقابل انکار ترامپ در ترغیب و حمایت سیاستمداران دست راستی لندن برای عملی سازی نتیجه رفراندوم برگزیت به هر طریق ممکن بود. اقداماتی که شامل حمایت علنی از بوریس جانسون تا پیشنهاد عقد قرارداد اقتصادی فراآتلانتیکی بین امریکا و بریتانیا به شرط تحقق برگزیت بوده است. البته در سال ٢٠١٧ ترامپ در حمایت از حزب دست راستی «جبهه ملی» به رهبری مارین لوپن در انتخابات فرانسه نیز دست کم نگذاشت، اما این ملی گرای فرانسوی به اندازه بوریس جانسون و نایجل فاراژ، نمایندگان ملی گرای بریتانیا خوش شانس نبود و فعلا تا اطلاع ثانوی فرانسه در اتحادیه اروپا باقی می‌ماند.

آنچه تحلیل گران تحت عنوان جنون ترامپی یا سندروم ترامپ از آن یاد می‌کنند یک مجموعه ویژگی‌های مشابه در میان طیفی از رهبران پوپولیست در سراسر جهان از فیلیپین تا برزیل است که دربرگیرنده اندیشه‌های خطرناک «ملی گرایی ضد جهان وطنی»، فاشیسم و نژادپرستی، مهاجرستیزی، زن ستیزی، سیاست‌های تبعیض آمیز و اقلیت ستیز، ترویج خشونت و رفتار‌های زورگویانه و جنگ طلبانه در نظام بین الملل، موضع گیری‌های جنجال برانگیز و خلاف عرف دیپلماتیک، قانون شکنی داخلی و نقض معاهدات بین المللی، مدیریت بحران زا توام با تصامیم خلق الساعه و غیرقابل پیش بینی و... می‌باشد که از قضا نخست وزیر بریتانیا، بوریس جانسون نیز در این زمینه ملهم از دونالدترامپ می‌باشد.

کرونا، برگزیت، جنون ترامپی و معامله قرن؛ نشانه‌های عصر «پساجهانی شدن»!

٣- «معامله قرن»؛ نمایش مضحک یک «دلال املاک» برای حل مهمترین بحران سیاسی جهان اسلام

جرد کوشنر، داماد یهودی ترامپ با لیسانس جامعه شناسی و تخصص دلالی ملک در آمریکا، طراح توافق نامه‌ای استعماری موسوم به «معامله قرن» بود که سرانجام پس از ماه‌ها تبلیغ و فضاسازی برای جلب توجه افکار عمومی در جهان اسلام، هفته گذشته متن مکتوب «معامله» تقدیم نتانیاهو و محمود عباس شد، به این امید که آرزوی دیرین نورچشمی کاخ سفید و اسرائیلی‌ها (کوشنر) جهت رسمیت بخشیدن به اشغال سرزمین‌های فلسطینی سرانجام تحقق پیدا کند. اما خوشبختانه این طرح یک جانبه بلافاصله از سوی رهبران آزاده و مستقل در سراسر جهان محکوم و رد شد تا سناریوی شوم خانواده ترامپ برای کسب یک برگ برنده در عرصه سیاست خارجی ناکام واشنگتن از طریق حل و فصل جنگ اعراب-اسرائیل به سبک و سیاق قلدرمآبانه خودشان در نطفه ناکام گردد.

خاورمیانه در مقایسه با اتحادیه اروپا و شرق آسیا فاصله‌ای به مراتب بیشتر با آرمان‌های جهانی شدن و همگرایی‌های فراملی رایج در نظام بین الملل پساجنگ سرد داشته است، این بحرانی‌ترین منطقه روی زمین که ماهانه به طور متوسط ٥ هزار نفر در آن قربانی جنگ و خشونت‌های فرقه‌ای می‌شوند از دیرباز کانون شکل گیری گروه‌های تروریستی فراملی متکی بر گرایش اسلام سلفی بوده است که از دو جنبه اساسی چالشی لاینحل در برابر همگرایی مطلوب هواداران جهانی شدن بوده است:

الف- موجودیت اسرائیل به تنهایی برای بر باد دادن آرمان صلح و همگرایی بین المللی در جهان اسلام کافی است. هژمونیسم ٧٠ ساله خشنی که دولت اشغال گر و جنگ طلب اسرائیل در قلب جهان اسلام تولید کرده/می کند همیشه یکی از علل مشروعیت بخش به بنیادگرایی و تروریسم وهابی در جهان اسلام بوده است. به عبارت ساده‌تر رادیکالیسم تهاجمی صهیونیستی روی دیگر سکه و علت العلل رادیکالیسم ضد دموکراتیک و نظم ستیز اسلامگرایان سلفی بوده است. فهم علل بالاگرفتن سیاست‌های افراطی و خشونت طلبانه اخوان المسلمین مصر (به عنوان پدر فکری اکثر جریانات سلفی در خاورمیانه) در مخالفت با مظاهر مدرنیسم، نظام‌های دموکراتیک، کاپیتالیسم و حقوق بین الملل، هرگز بدون در نظر داشت نقش خصمانه اسرائیل در قامت نماینده نظم بین الملل مدرن در خاورمیانه، امکان پذیر نمی‌باشد.

ب- علاوه بر تاثیر مستقیم اسرائیل بر رادیکالیزه شدن جنبش‌های رهایی بخش و سازمان‌های فراملی مسلمانان، نفرتی که جنایات صهیونیست‌ها در افکارعمومی جهان اسلام بر می‌انگیخت همواره طی حداقل سه دهه گذشته از جمله مهمترین منابع مشروعیت بخش به حکومت‌های ارتجاعی و ضددموکراتیک در جهان عرب بوده است که معمر قذافی و صدام حسین نمونه‌های برجسته آن بوده اند، به عبارتی موجودیت رژیم اشغالگر اسرائیل در سرزمین فلسطین از جمله یکی از مهمترین موانع گذار جوامع اسلامی به توسعه سیاسی و پیروزی جریان‌ها و رهبران دموکراتیک، صلح طلب و حامی تقویت همگرایی‌های متعارف بین المللی بوده است.

٤- جمع بندی و نتیجه گیری؛ فرارسیدن عصر «پساجهانی شدن»!

دانش واژه جهانی شدن در دهه ١٩٦٠ وارد ادبیات علوم اجتماعی شد تا اینکه در دهه ١٩٩٠ پس از فروپاشی شوروی و پایان نظام دوقطبی به سرعت در محافل دانشگاهی و رسانه‌های جریان اصلی سراسر جهان مروج شد. جهانی شدن در دنیای بعد از شوروی به یک اصل انکارناپذیر و البته غیرقابل اجتناب بدل شد که خبر از فرارسیدن عصری نوین و سرشار از صلح، همگرایی و مراودات پرسود اقتصادی در نظام بین الملل می‌داد. جهانی شدن به زبان ساده اشاره به مجموعه فرایند‌هایی داشت که در نتیجه تکامل آنها، قرار بود مرز‌های سیاسی و اقتصادی کمرنگ شوند، ارتباطات گسترش یابد و تعاملات فرهنگی فزونی یابند.

برای تقریبا دو دهه، از ابتدای دهه ١٩٩٠ تا پایان دهه اول قرن ٢١ اینگونه به نظر می‌رسید که رویا‌های هواداران جهانی شدن (موسوم به گلوبالیستها) در عموم مناطق جهان بویژه قاره اروپا، امریکای شمالی، شرق آسیا و استرالیا و اقیانوسیه کم و بیش در حال تحقق هستند، اما طی چند سال گذشته جهان شاهد رخداد‌های غیرمنتظره و مخرب سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بوده است که با خوشبینی اولیه گلوبالیست‌ها برای تحقق همگرایی‌های صلح آمیز و سودمند در گستره‌ای جهانشمول در تضاد قرار داشت. رشد ناامید کننده وقایع و تحولات مغایر با جهانی شدن حداقل طی ٤ سال گذشته چنان فزونی یافته است که برخی تحلیل گران منتقد و رئالیست را بر آن داشت تا خبر از ظهور عصری جدید تحت عنوان «پساجهانی شدن» در نظام بین الملل بدهند که تفاوت‌های چشمگیری با عصر طلایی جهانی شدن در دهه ١٩٩٠ دارد.

شکست امریکا و ناتو در عراق و افغانستان، احیاء سازمان‌های تروریستی فراملی مصل داعش با قابلیت اجرای عملیات در گستره‌ای به وسعت کل جهان از مانیل تا لندن، شکست انقلاب‌های بهار عرب در لیبی، یمن، مصر، بحرین و بویژه سوریه که به جنگی نیابتی و ویرانگر با قریب به یک میلیون کشته و بیش از ٧ میلیون آواره منتهی شده و اکنون هجوم سیل آوارگان به سوی اتحادیه اروپا باعث بروز بحران‌های جدی در این کانون پویای جهانی شدن گردیده که یک نمونه از این بحرانها، برگزیت بود، بحران‌های اقتصادی مضمن، فجایع میانمار و فلسطین که مصداق بارز برخورد تمدن‌ها بودند در پیشگاه وجدان خاموش مجامع جهانی، ناکارآمدی سازمان ملل و شورای امنیت در تامین صلح جهانی، ظهور جنگ سرد نوین میان امریکا و روسیه، بحران خونین یمن، تهدید متقابل هند و پاکستان برای شروع جنگی اتمی بر سر بحران کشمیر، حمله نظامی روسیه به گرجستان و اوکراین و تجزیه این کشورها، تشدید رقابت‌های تمدنی و جنگ‌های فرقه‌ای در سراسر جهان، تضعیف بی سابقه شاخصه‌های حکمرانی دموکراتیک در سطح جهانی، برآمدن جنبش‌ها و رهبران پوپولیست و تبلیغ رسمی تفکرات سلبی مثل ملی گرایی نوین و قدرت یافتن احزاب نژادپرست دست راستی در اکثر حکومت‌ها و پارلمان‌ها برخلاف پیش بینی گلوبالیست‌ها بویژه در کشور‌های دموکراتیک مثل هند، ترکیه، بریتانیا، امریکا، فرانسه، آلمان، هلند، روسیه، نروژ و... همه و همه تنها گوشه‌ای از فرایند‌ها و نشانه‌های حاکی از تضعیف عصر نوپای جهانی شدن بوده اند و نکته جالب اینکه برخی از چالش‌های فراروی جهانی شدن اساسا خودشان حاصل رشد شتابان و مهارنشده همان جهانی شدن می‌باشند. از آنجا که پرداختن به تک تک آن‌ها در این مقال نمی‌گنجید، در این یادداشت صرفا به بررسی چهار مورد از نشانگان موید ظهور محسوس عصری جدید ذیل نام «پساجهانی شدن» پرداخته می‌شود که شدت و حدت آن در مناطق مختلف جهان یکسان نیست، اما واقعیتی چنان عریان است که قابل انکار نمی‌باشد:

ترکیدن حباب جامعه و اقتصاد چین پس از شیوع سریع ویروس لاعلاج کرونا، اشتهای سیری ناپذیر کمونیسم زرد برای «چینی کردن جهان» زیر نقاب «جهانی شدن» چین از کانال WTO با مهندسی و مداخله غیرقانونی دولت در نظم اقتصاد بازار آزاد جهت ورشکست نمودن تولید ملی سایر رقبا و انحصاری ساختن تولید کالا‌های عمده در چنگال اژد‌های زرد.

برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) در مقایسه با کرونای چینی به مراتب تاثیر مخرب تری برای اتحادیه اروپا به عنوان درخشان‌ترین کانون جهانی شدن بدنبال داشته است، بویژه که این اقدام مخرب لندن می‌تواند توسط سایر کشور‌های دیگر عضو اتحادیه نیز تقلید شود. در حال حاضر یک دلال و بساز و بفروش مثل ترامپ که تابع هیچ قاعده حقوقی یا اخلاقی نیست و پول و قدرت فراوانی نیز در دست دارد می‌تواند با وعده کمک‌های مالی یا عقد قرارداد جدید همکاری اقتصادی به اعضای اتحادیه اروپا، عملا این نهاد را تا آستانه فروپاشی کامل پیش ببرد.

کرونا، برگزیت، جنون ترامپی و معامله قرن؛ نشانه‌های عصر «پساجهانی شدن»!

جنون ترامپی یک سندرم ترامپ با مشخصات ضددموکراتیک، لمپنیستی، قانون شکن، بحران زا، اقتدارگرا، فاسد، عوامفریب و غیرقابل اعتماد شناخته می‌شود که برای کسب و حفظ قدرت سیاسی اش از هیچ اقدام ماکیاولیستی فروگذار نمی‌کند. این سندرم امروزه تقریبا در سراسر جهان قابل مشاهده است.

رفتارها، مواضع و تصامیم مشابهی در بوریس جانسون و نایجل فاراژ رهبران سیاسی بریتانیا، مارین لوپن رقیب ماکرون در فرانسه، رودریگو دوترته رییس جمهور فیلیپین، جایر بولسونارا رییس جمهور برزیل، نارندرا مودی نخست وزیر هند، رجب طیب اردوغان رییس جمهور ترکیه، محمد بن سلمان ولیعهد عربستان، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل، جان بولتن و مایک پومپئو مشاور اسبق امنیتی و وزیر خارجه فعلی ترامپ، ولادیمیر پوتین و... مشاهده می‌شود.

ازدیاد روزافزون این قبیل رهبران جنگ طلب و فاسد در راس حکومت‌های مردم سالار منجر به دو قطبی شدن جامعه و تضعیف شاخصه‌های دموکراتیک در آن‌ها می‌گردد. ضمن اینکه رویکرد سلطه جویانه و امپریالیستی آن‌ها در عرصه روابط بین الملل منشاء جنگ‌های نیابتی و گسترش بی ثباتی و ناامنی جهانی می‌شود. خلاصه سخن اینکه حضور رهبران حامل نشانه‌های جنون ترامپی، جهان را به جای خطرناک‌تر و ناامن تری بدل می‌سازد که به زیان حقوق بین الملل و ارزش‌های جهانی حقوق بشر ختم می‌شود.

«معامله قرن» سند فروش فلسطین به اسرائیل بود که طی ٧٠ سال گذشته همیشه از حمایت کامل اقتصادی، نظامی و سیاسی امریکا نیز بهره‌مند بوده است. رهبران این رژیم غاصب و حامیان غربی اش خالق غده‌ای سرطانی در خاورمیانه و جهان اسلام بوده اند که از جمله مهمترین موانع تحقق صلح سراسری منطقه‌ای و تکامل خودجوش توسعه سیاسی در درون کشور‌های اسلامی محسوب می‌گردد.

bato-adv
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۵۷ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۹
بازنده اصلی پروسه جهانی شدن قدرت های سنتی دنیای غرب علی الخصوص ایالات متحده امریکا بودند که مجبور شدند بدون مزد دستاوردهای خودشون رو در اختیار جهانیان بگذارند
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۲۴ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۹
عالی
ز
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۳۵ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۷
فکر کنم از تبرئه ترامپ خیلی شاکی شدی فرارو!!!!
سینا
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
۲۲:۴۷ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۷
حتما ویروس کرونا را هم غرب به جان چین کمونیست انداخته
مسعود
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۲۶ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۷
ترامپ مانند زامبی به جان دنیا افتاد
خدا حافظ صلح جهانی
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۷
فرزاد
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۴۲ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۷
تو خوبی
تکرار حرفهای کلیشه ای به اسم تحلیل
مهدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۱۱ - ۱۳۹۸/۱۱/۱۷
حمله یک کشور جهان سومی به یک ابرقدرت هم از نشانه های عصر جدید است.