صادق خرازی، دبیرکل حزب ندای ایرانیان می گوید: رهبری انقلاب نمیگذارند که دولت سقوط کند. من احتمال این موضوع را یک در هزار هم نمیبینم که رهبری اجازه دهند مجلس وارد استیضاح رئیسجمهوری شود مگر اینکه شرایط کشور به گونهای شود که آقای روحانی بخواهد در مقابل همهچیز بایستد.
به گزارش خبرآنلاین، بنا به گفته خرازی «سرویسهای جاسوسی آمریکا، اسرائیل و عربستان برای سقوط و فروپاشی ایران در سال ۱۴۰۰ برنامهریزی میکنند و یکی از سرنوشتسازترین سالهای پیش رو همان ۱۴۰۰ خواهد بود.» و اگر جامعه و حکومت بتوانند مقاومت کنند و شرایط را درست مدیریت بکنند، میتوان از این بحران عبور کرد.
در ادامه گفتگوی خبرآنلاین با صادق خرازی، دبیرکل حزب ندای ایرانیان را میخوانید:
آقای خرازی! با توجه به نا آرامیهای اخیر به نظر میرسد فاصله اعتراضات در ایران به مرور کوتاهتر میشود، به طوریکه این فاصله از سال۷۸ به ۸۸رسید، سپس سال ۹۶ و بعد هم سال ۹۸، یعنی تنها دو سال بعد دور جدیدی از اعتراضات آغاز شد. به نظر شما اعتراضات اخیر تا چه میزان به مشکلات معیشتی و اقتصادی مربوط بود؟ و تا چه حد مسائل غیراقتصادی در شکلگیری اعتراضات نقش داشتند؟ از سویی دیگر چقدر محتمل است که چنین اعتراضاتی به یک بحران فراگیر تبدیل شود؟
برای تحلیل دقیقتر و عمیقتر ناآرامیهای اخیر در کشور باید مقداری فارغ از فضای احساسی و با دید کلان به مسائل نگاه کرد. ریشه این بحران را میتوان در سه عامل جستوجو کرد. عامل اصلی و نخست «حکمران بد و مدیریت بد» در کشور است. مفهومی در مدیریت وجود دارد به معنی حکمران خوب؛ حکمران خوب یعنی یک وزیر خوب و یک مدیر خوب و یک رئیسجمهور خوب، که دارای برنامه و چشمانداز مشخص باشد. شما ببینید وقتی ماهاتیر محمد حکمران ۹۲ ساله مالزی دوباره به عرصه قدرت باز میگردد و شما رشد اقتصادی را در مالزی میبینید؛ به این میگویند یک حکمران خوب که تشخیصش و نگاهش نسبت به جهان متفاوت است. ماهاتیر محمد از ما انقلابیتر، ضداستعمارتر و ضد استکبارتر است. اما خط فقر مردم مالزی صفر شده و زندگیشان مدرن شده است. یک حکمران خوب میتواند جامعه را تغییر دهد.
عامل دوم این است که مردم در عصر دانش، اطلاعات،و انقلاب الکترونیک و تکنولوژیک زندگی میکنند و به وسیله فناوریهای ارتباطی دانش و اطلاعات یکدیگر را به اشتراک میگذارند. قبلا یک منبع مهم دانش اطلاعات، روزنامه، رادیو و تلویزیون بود که بهرغم همه مدیریتها و محدودیتها به گونهای منتقل میشد. الان شما صبح بیدار میشوید و در عرض ۱۰ دقیقه همهچیز را میبینید. من زمانی روزنامهنگار بودم، بعد به سیاست خارجی و داخلی رفتم و دوباره به روزنامهنگاری برگشتم، اما در دور دوم روزنامهنگاریام شکست خوردم، چون نفهمیدم که روزنامه دیگر کارکرد اصلی خود را از دست داده است. الان فردی ساعت ۸ صبح بیدار میشود و به جای یک روزنامه در ده دقیقه انگار ۳۰ روزنامه خوانده است و مهمترین تیترها را دیده است، قبلا در روزنامه دو عکس بود و الان با بهترین کیفیت پانصد عکس میبینید.
بنابراین دومین عامل اساسی شکلگیری این اعتراضات، رشد آگاهی همراه با رشد دانش اطلاعات بشر است که مردم را قادر ساخته مدیر خوب و مدیر بد را از یکدیگر تمیز بدهند. متأسفم که میگویم برخی مردم ایران امروز از مدیرانشان متنفر هستند. مدام میگویند که اغتشاشگران، خارجیها، استکبار گران و.. در ناآرامیها نقش داشتند. اگر هم درست باشد، مشکل از خود ماست که به گونهای عمل کردیم که خارجیها تشخیص میدهند در فلان حوزه ضعف داریم و چنین عملیاتی را علیه ایران طراحی میکنند. چرا در گذشته این اتفاق نمیافتاد؟ ۴۰ سال است که تلاش برای براندازی حکومت وجود داشته اما ۳۰ سال است که انقلاب مخملی نتوانسته در ایران به توفیقی دست یابد.
در ادبیات اجتماعی و روانشناسی اجتماعی مفهومی تحت عنوان «درگیری طبقات اجتماعی» وجود دارد و این عامل سوم است؛ یعنی متفاوت بودن مردم حاشیه شهرها از مردم متن شهرها، یعنی من و شمایی که در شهرک غرب، شمیران، خیابان مطهری و حتی در مناطق جنوبی شهر زندگی میکنیم و از مدنیت جامعه بهرهمند هستیم و حاشیهنشینها بیبهرهاند. سر کوچهمان مسجد و درمانگاه و بیمارستان و دانشگاه و مدرسه وجود دارد و از امکاناتی چون رستوران و فروشگاههای نیمهزنجیرهای و زنجیرهای برخورداریم، اما مردم حاشیه با چنین امکاناتی غریبهاند. خود به خود این مردم حاشیه در درونشان نوعی کینه و انتقامجویی نسبت به مردم متن شهرها حس میکنند. اولین پیامدی که در این شکاف طبقاتی حادث شد، یک پیامد مدنی بود.
انتخاب احمدینژاد در سال ۸۴ زنگ خطر بود چرا که مردم به دنبال یک رابین هود میگشتند و احمدینژاد در نقش رابین هود توانست رای مردم را بدزدد. زنگ خطر به صدا درآمد، ما نشنیدیم و بیدار نشدیم اما خارجیها آن را شنیدند و برایش برنامهریزی کردند. چون تجربه جهان را در مقابل خودشان داشتند. خارجیها تجربه تفاوتهای اجتماعی، تخریبهای اجتماعی، درگیریهای اجتماعی را در آمریکای لاتین، اروپای شرقی و آسیا را دارند و اکنون همانها را در ایران تکرار میکنند.
حتی ریشه این شرایط هم به عملکرد اجتماعی خودمان طی چند دهه گذشته بازمیگردد. از زمانی که ما تصمیم گرفتیم توسعه پیدا کنیم، خط مشی توسعهمان مبنا نداشت، جنگ که تمام شد کشوری بودیم با ۱۸ استان درگیر ویرانیهای جنگ و هیچ برنامه منسجم و مستر پلنی برای اینکه کشور را چگونه باید دوباره بسازیم، نداشتیم. اگر آن روز فکر میکردیم و برنامهریزی میکردیم که مثلاً ۴۰ سال یا ۳۰ سال آینده باید جمعیتمان از ۵۰ میلیون نفر به ۸۰ میلیون نفر برسد، باید برای این ۸۰ میلیون زیرساختهای توسعهای و بسترهای اجتماعی فراهم میکردیم.
با یکسوم درآمدمان در ۳۰ سال گذشته میتوانستیم ایران را جوری بسازی که جلوتر از کره جنوبی حرکت کند. میتوانستیم ایران را همپای ژاپن بسازیم، اما متأسفانه مشکلی که ما داشتیم، این بود که رئیس سازمان برنامهمان روزی الگویش کره شمالی بود، جنگ که تمام شد و دولت آقای هاشمی سرکار آمد الگویش به کره جنوبی تبدیل شد. این مشکل مفهومی نیست، این بدبختی متفکران سیاسی و مدیران اجرایی کشور است که مثل شرکت ثبت سفارش و یا وکیلی هستند که یک شرکت واردات یا صادرات ایجاد و ثبت میکنند. باید از فلان مدیر بپرسیم شما که یک روز الگویت کره شمالی و کشورهای بلوک شرق بودند، چگونه به خودت اجازه دادی بدون مطالعه و پشتوانه تبدیل به مدیر و متفکر الگوهای غربی شوی؟
نتیجه همین میشود که بعد از ۳۰ سال از پایان جنگ در وضعیت کنونی هستیم. ما چه چیزی کم داریم؟ خاک مناسب، وسعت کافی، منابع زیرزمینی، منابع انسانی و ... همه را به میزان قابل قبولی داریم. منابع انسانی ما دارند دنیا را آباد میکنند، تمام مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی امریکا قطعاً یک متفکر ایرانی را دارند، تمام مراکز علمی و صنعتی شرکتهای آمریکا را که نگاه کنید میبینید ایرانیها در آنجا هم حضور دارند. در گوگل، ناسا، ام آی تی، هاروارد و حتی در دانشگاههای کلمبیا هم ایرانیها هستند. پس چرا در ایران نیستند؟ برای اینکه نخواستیم باشند، آن روزی که الگوی اقتصاد توسعه کشاورزی را نوشتیم در نتیجهاش نهتنها توسعه کشاورزی نداشتیم، بلکه منابع کشاورزی خدادادی را هم نابود کردیم.
این یعنی برای طراحی و برنامهریزی و اجرای پروسههای مختلف از کارشناسان و متخصصان استفاده نمیکردیم؟
خیر چون برخیها گاهی استفاده از کارشناسان خارجی را مخالف استقلال برمیشمردند و کارشناس داخلی هم عملاً دست و پای مجری و پیمانکار و ... را میبستند. استفاده از کارشناس و متخصص پیشکش، انگار ما خودمان را متفکر و صاحبنظر در همه حوزهها میدانیم. مدیر و مسئول ما همهچیزدان است، از هلیکوپتر سوپر پوما و موشک اسکات گرفته تا جنگ ستارگان و اعماق زمین باید اظهارنظر کنند. این هم یکی دیگر از بدبختیهای فرهنگی ما است که تا به حال نشده من از یک مسئول و مدیر ایرانی بشنوم که میگوید فلان موضوع را نمیداند.
پیش بینی میکنید اتفاق مشابهی به این اعتراضات اخیر طی ماهها و سالهای آینده در ایران بیفتد؟
اگر مسئولان کشور خردمندانه عمل نکنند هر اتفاقی میتواند در آینده بیفتد. زنگ خطر همین است. من به شدت معتقدم که سنترالیزم مدیریتی باید به وجود بیاید و با قدرت و حکمت پیش از هر چیز به زندگی مردم برسند. قبل از اینکه شعار سیاسی بدهند باید به زندگی مردم برسند. مردمی که کف خیابان بودند به دنبال آزادی و دموکراسی نبودند، آنها برای نان و معیشت و اقتصاد کف خیابان بودند. حقیقتا در این ماجرای اخیر بنزین بیخردی حاکم بود. مگر میشود بنزین را سه برابر کنید و قبلش هیچ آگاهی در این زمینه نداده باشید؟! شما باید از یک سال قبل با بحثهای تلویزیونی و مباحث جامعهشناسی و روانشناسی به افکار عمومی آگاهی میدادید.
وقتی میخواهند کسی را که شیمیدرمانی کنند چون جسم انسان با شیمیدرمانی سازگار نیست اگر دوز بالا برود، کلیه و قلب و ... از کار میفتد و آنزیمهای مغز از بین میرود. نبض را میگیرند، فشار داخل کلیه را میگیرند و شرایط قلب را در نظر میگیرند و کاملاً تدریجی این تراپی را آغاز میکنند چون اینگونه تاثیرهای منفی آن کم میشود و از سویی تأثیر آن در مقابل سلولهای سرطانی بیشتر میشود.
بنابراین از نظر شما افزایش قیمت بنزین لازم بود اما با اطلاعرسانی و آگاهی قبلی؟
بله. بنزین هزار تومان یا بنزین چند سنتی در ایران فاجعه است، مردم اگر میفهمیدند که آن شرایط به ضرر خودشان است و اکنون درآمد حاصله در جهت توسعه کشور هزینه میشود، اوضاع تغییر میکرد ولی عملکرد مسئولین ما باعث شده مردم به آنها اعتماد ندارند و همراهی نمیکنند. شرایط فعلی را ببینید. مسئولان نشستند و میگویند که به حساب مردم پول میریزیم و از آن طرف عدهای میگویند که ریختهاند و عدهای بگویند که نریختهاند، از طرفی در زندگی مردم سرک میکشند که چه کسی چه ماشین و املاکی دارد؛ در تمام این اعمال هویتهای استبدادی حاکم است و یعنی تصرف در زندگی مردم. اگر کسی معتقد باشد میداند که این کار ها حرام است.
مسئولان باید چه میکردند و چطور این طرح اجرایی میشد؟
ابتدا باید میگفتند که ما برنامههایی برای نوسازی حملونقل شهری و عمومی داریم. از طرفی قطار شهری را توسعه میدادند، چون میتوانند طی مدت ۵ تا ۶ ماه ظرفیت چند برابری برای این کار ایجاد کنند؛ از سوی دیگر میآمدند و خودروسازی کشور را کنترل میکردند و دزدهایی که آنجا هستند را جمع و جور میکردند. ببینید قیمت ال ۹۰ چقدر است؟ ۱۸۰ میلیون تومان، یعنی ۱۵ هزار یورو، در حالی که کارخانه با ۵ هزار یورو ال ۹۰ تولید میکند، یعنی سه برابر دزدی میکند، همین ال ۹۰ با کیفیت بالاتر در کشور همسایه ما یعنی ترکیه ۵ هزار یورو فروخته میشود. ۵ هزار یورو تقریباً ۷۰ میلیون تومان است. پس چرا باید در کشور خودمان ۱۸۰ میلیون تومان باشد؟ این مسائل همه مشکلات اساسی است که قبل از آغاز هر طرحی در این زمینه باید مورد توجه قرار میگرفت. باید فرهنگ مصرف را مدیریت میکردند که نکردند و حالا فقط مردم را عصبانی کردند.
آقایان ثابت کنند یکی از این حرفهایی که به مردم زدند را عملی کردند. میتوانند؟ چرا باور نداریم که مردم عقل دارند، چرا نمیخواهیم بفهمیم که خدا همان چیزی که در مغز آنها گذاشته است را بهترش را در دیگران گذاشته است؟ شانس سیاسیشان بوده که آنها حاکم شدهاند و این مردم محکوم. من نمیخواهم بگویم خانه از پایبست ویران است، نه اینطور نیست اما اگر امروز مدیریت درستی نکنند و اگر خردمندان کشور تصمیم عاقلانهای نگیرند از پایبست ویران خواهد شد.
با توجه به شرایطی که تشریح کردید و نگرانیهایی که در روزها و ماههای اخیر در حال تشدید است، فکر میکنید ترکشهای وضعیت کنونی به انتخابات اسفند پیش رو اصابت کند؟
گاهی به شوخی میگویم تمام مسئولین ما صبح به صبح که بیدار میشوند برنامهریزی میکنند و بخشنامه صادر میکنند که انقلاب را از بین ببرند و این مردماند که آن را حفظ میکنند. انتخابات آینده انتخابات پیچیدهای است. من فکر میکنم با فضایی که در حال حاضر در آن قرار داریم مشارکت در انتخابات در شهرستانها بالای ۴۰-۵۰ درصد و در تهران حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد باشد. که خودش رقمی قابل توجهی است، هرچند که ایدهآل نیست. ما یک زمانی در انتخابات تهران ۷۰ درصد مشارکت داشتیم اما حالا اوضاع تغییر کرده است. به هرحال پیش بینی من این است. مگر اینکه اتفاقی خاصی بیافتد که تعداد آرای شرکتکنندگان افزایش یابد.
این برآورد را بر چه اساسی تخمین میزنید؟
جمعیتی حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد در کل کشور داریم که پای کشور و انقلاب با وجود ضعفها و نقدها ایستادهاند. همینها که در مناسبتها و بزنگاهها به خیابانها میآیند و در روزهای واقعه همواره در صحنه حضور دارند، اینها جمعیتی ۲۵ تا ۳۰ درصد را تشکیل میدهند. اصلاحطلبان نیز جمعیتی حدود ۱۰ تا ۱۵ درصدی هستند. اما در شهرهای کوچک مجادلات و رقابتهای قومی و قبیلهای هم مهم است و منجر میشود در انتخابات شرکت کنند.
نگاه من این است که مردم هنوز ایران و انقلاب را دوست دارند؛ بخش خاکستری جامعه که بین ۲۵ تا ۳۰ درصد بودند الان چیزی در حدود ۴۰ تا ۴۵ درصد شدهاند و این یعنی که ناقوس خطر به صدا درآمده است. من نمیدانم که چه زمانی به بالای ۵۰ درصد میرسد، که اگر رسید، دیگر این حکومت ما تبدیل به حکومت اقلیت خواهد شد. نظام جمهوری اسلامی هنوز نظام حاکم بر اقلیتها نیست. من بنای کوبیدن کل مدیریت کشور را ندارم، ولی ریشههای آسیبهای اجتماعی خیلی فراگیر شده است. هنوز افراد صالح و سالم در کشور دلسوزانه خدمت میکنند و کمتر کسی هم نام آنها را میشنود.
در شرایط بینالمللی و منطقهای فعلی و با توجه به تحریمها و فشار حداکثری آمریکا علیه ایران، انتخابات آینده چه اهمیتی دارد؟
انتخابات پیش رو حاوی پیامها و سیگنالهای مهمی به کشورهای منطقه و جهان خواهد بود و بسیاری از تحلیلگران و استراتژیستها منتظرند ببینند که میزان پشتیبانی مردم از کشور چقدر خواهد بود. همینطور بیشتر ایفای نقش خارجیها هم در همین برهههاست و سعی میکنند از فرصت پیشآمده استفاده کنند و مردم را علیه حاکمیت و نظام سیاسی ایران بشورانند. عدهای هم حقیقتاً طاقتشان طاق شده است. اگر فعالیت مخالفان در شبکههای مجازی را با دید وسیع و در مقیاس کلان بررسی کنید، خواهید دید که پشت تمامی فعالیتهای سرویسهای جاسوسی آمریکا، اسرائیل و عربستان در فضای مجازی، یک برنامهریزی دقیق و گامبهگام وجود دارد. اتفاقا آنها به دنبال سقوط ایران در سال ۹۸ نیستند، بلکه برای سقوط و فروپاشی ایران در سال ۱۴۰۰ برنامهریزی میکنند و یکی از سرنوشتسازترین سالهای پیش رو همان ۱۴۰۰ خواهد بود.
اگر جامعه ایران را به مثابه اندام یک فرد بیمار یا آسیبدیده در نظر بگیریم، عفونت ناشی از آسیبدیدگی، بافت سرطانی و ... در حالت طبیعی به صورت تدریجی به تمامی نقاط بدن سرایت خواهد کرد. مشکلات و عفونتهای کشور در حوزههای مختلف رفته و در حال احاطه کردن سراسر اندام اجتماعی است. اگر جامعه و حکومت بتوانند مقاومت کنند، پادزهرهایی تزریق کنند، تقویتهایی به پیکره جامعه بدهند و شرایط را درست مدیریت بکنند، میتوان از این بحران عبور کرد. وگرنه این روند به صورت تدریجی، انقلاب و کشور را از نظم فعلی خارج میکند و چه بسا از پای دربیاورد.
آقای خرازی! اصلاحطلبان در هر انتخابات حساب ویژهای بر روی آرای خاکستری باز میکنند. با توجه به عملکرد نه چندان مطلوب اصلاحطلبان در شورای شهر فعلی و مجلس دهم و به تبع آن ناامیدی بخش بزرگی از این جمعیت نسبت به اصلاحطلبان و صندوق رأی، جریان اصلاحات چه شرایطی میتواند پیدا کند؟ آرای خاکستری که اغلب حامی اصلاحطلبان بودهاند میل به تحریم خواهند یافت یا اینکه اصلاحطلبان میتوانند بخش قابلتوجهی از این جمعیت را پای صندوق رای بیاورند؟
اصولگرایان، نیروهای ارزشی و سنتی همگی میآیند. مجموعه نیروهای اصولگرا که شامل پایداریها، مؤتلفه، جامعه مدرسین، رهپویان، ایثارگران، بسیج و ... هستند، همچنین نیروهای ارزشی و سنتی که کل آنها جمعیتی بین ۲۰ تا ۲۵ درصد و در بعضی مناطق ۳۰ درصد هستند، یا مثلاً در مناطق مذهبی جنوبی تهران تا ۴۰ درصد هم میرسند.
از سویی حامیان پروپاقرص اصلاحطلبان هم چیزی بین ۱۰ تا ۱۵ درصد هستند که ممکن است دقایق آخر تصمیم بگیرند و پای صندوق رأی بروند، چراکه گزینه دیگرمان این است که راه را برای ورود اصولگرایان تندرو به مجلس بازکنیم. باقی مردم آرای خاکستری هستند که ممکن است اصلاحطلبان بتوانند درصدی از آنها را تحت تأثیر قرار دهند. اما اینکه با قاطعیت بگوییم اصلاحطلبان این کار را میکنند یا خیر، حقیقت امر این است که من نشانههای خوبی از اردوگاه اصلاحطلبان دریافت نمیکنم.
یعنی برنامهای ندارند یا سردرگم هستند؟
من نمیدانم کلیات برنامه جریان اصلاحطلب در این خصوص چیست. هنوز نمیتوانم تشخیص بدهم که اساساً اصلاحطلبان در این ماجرا میخواهند مصالح ملی را اولویت قرار دهند یا ترجیحشان منافع جناحی است. اما از عقلا و خردمندان اصلاحات صدای مصالح ملی به گوش میرسد.
مصالح ملی یعنی روی مشارکت بیشتر مردم تأکید کنند؟
بله، یعنی مردم را تشویق به مشارکت کنند. از خردمندان اصلاحطلب چنین صدایی به گوش میرسد و در کنار دغدغههای جناحی؛ دغدغه امنیت ملی ایران را نیز دارند. اما برخی از آنها که آسیبدیدهاند شاید کمی عصبی هستند که از لحن بیانیههایشان نیز مشخص است که به تحریم انتخابات فکر میکنند. البته نهادهای نظارتی هم باید تلاش کنند به سمت انتخاباتی رقابتی حرکت کنیم و شرایط برای رقابت فراهم باشد.
شما در بخشی از صحبتهایتان اشاره کردید که خردمندان اصلاحات به دنبال افزایش مشارکت مردم در انتخابات هستند. این موضوع میتواند به این معنی باشد که پروژه ائتلاف با اعتدالیون و اصولگرایان میانهرو را همچون مجلس قبل دنبال کنند؟
در سیاست یک واژهای وجود دارد که میگوید «همهچیز ممکن است و هیچچیزی غیر ممکن نیست.»
نظر شخص شما در این باره چیست؟
ائتلاف یک دروغ است و نتیجهاش میشود ورود افراد دروغین به تفکر یکدست. نتیجهاش میشود اینکه یک فرد تا اعماق وجودش راست است اما ادای روشنفکری و اصلاحات در میآورد تا جایی که میتواند رهبران اصلاحات را فریب دهد. دعایی داریم که در آن علم و عمل را از اعمال صالحین و صلحا و بزرگان میداند. به این ترتیب وقتیکه علم و عمل یکی نباشد نتیجهاش همین میشود که طرف فیک است ولی ادای اصلاحات را در میآورد و نهایتا به یک کاریکاتور سیاسی تبدیل میشود. بنابراین من با هرگونه ائتلافی که فیک سازی کند مخالف هستم.
پس شما معتقدید اگر اصلاحطلبان ۲۰ نماینده اصلاحطلب واقعی داشته باشند بهتر از ۱۰۰ نفر است؟
من معتقدم که دو اصلاحطلب در مجلس بهتر از ۸۰ آدم فیکِ بازیگر هستند.
شما در انتخابات سال ۹۴ هم همین اعتقاد و دیدگاه را داشتید؟
من همیشه به این اعتقاد بودم. حزب ندا در دوره قبل مجلس حاضر نشد مسئولیت افراد غیر اصلاحطلب را بپذیرد.
یکی از راهبردهای اصلی جریان اصلاحات این است که انتخابات را به این راحتی رها نکند اما اگر رد صلاحیتها گسترده باشد چه باید کرد؟ از طرفی در برخی شهرها که نیروی اصلاحطلب وجود ندارد باید چه کرد؟ برخی چهرههای اصلاحطلب میگویند در جایی که نیرو نداشته باشیم لیست نمیدهیم برخی هم میگویند از اعتدالیون همان منطقه باید حمایت کرد تا شانس تندروها کاهش یابد.
مشکل این دوستان این است که دامنه انتخابشان را به خودشان محدود کردهاند. اگر وسیعتر فکر کنند و اینطور فکر نکنند که فقط خودشان اصلاحطلب هستند و بدانند که دنیای اصلاحات خیلی وسیع است، افراد زیادی پیدا میکنند و نیاز نیست سراغ حمایت از اصولگرایان بروند.
یعنی شما فکر میکنید یکی از مشکلات اصلاحطلبان این است که نیروی جدیدی ندارند و در یک الیگارشی و مجموعه چندنفری گیرکردهاند؟
البته الیگارشی که شما از آن صحبت میکنید مشکل همه جوامع است. اصلاحطلبان اگر از همان انتخابات قبل دامنه انتخاب خود را وسیعتر کرده بودند یا اگر در این انتخابات اینگونه عمل کنند و اگر از این حالت انحصارطلبانه بیرون بیایند، افراد دیگر و جریانات دیگر را بهتر ببیند، بهتر از هر جریان دیگری میتوانند مؤثر عمل کنند.
اما به نظر میرسد در این سالها اصلاحطلبان نیرویی تربیت نکردند.
نه تنها نیرویی تربیت نکردند بلکه نیرو از دست دادند.
آقای خرازی! از جایگاه فردی که ارتباط نزدیکی با رئیس دولت اصلاحات دارید، نظر راهبردی آقای خاتمی برای انتخابات پیش رو چیست؟ به هرحال ایشان در انتخاباتهای اخیر نقش تعیینکنندهای در رای آوری نیروهای مورد حمایت اصلاحطلبان داشتند.
نمیدانم. باید با خودشان صحبت کنید. من سخنگوی آقای خاتمی نیستم.
بخشی از ایراداتی که به نمایندگان مجلس دهم و شورای شهر میگیرند به رهبری و لیدری جریان اصلاحات مربوط میشود. اینکه آقای خاتمی از خودشان و جایگاهشان هزینه کردند و امضای خود را پشت فهرستهای انتخاباتی قراردادند اما لیدرهای پایینتر از آقای خاتمی مسؤولیتی قبول نکردند و نظارتی نداشتند. درحال حاضر از نگاه بدنه رای جریان اصلاحات مقصر اصلی آقای خاتمی است و هزینه را آقای خاتمی میدهد.
اگر شاخصههای کلی چند دولت بعد از جنگ را ببینید نشان میدهد که دولت آقای خاتمی موفق بوده است. خاتمی برای مدیریتش روش دارد؛ اعتماد میکند و واگذار میکند. اما حوادث سال ۸۸ آقای خاتمی را محدود کرد. انتظارات شما از یک آدم محدود نمیتواند بیش از این باشد.
اما همان فردی که محدودیت داشت توانست از سال ۹۲ تا ۹۶ مردم را پای صندوق رای بیاورد.
بله. این نشاندهنده این است که مردم به او باور دارند اما خودش قدرت عمل زیادی ندارد. این فرد در شرایط بحرانی میتواند امضای سفید داشته باشد اما آیا قدرت تماس با قدرتها را داشته است؟ آیا قدرت برگزاری جلساتی به صورت شخصی داشته است؟ متأسفانه نه. باید منصفانه قضاوت کرد. من نمیگویم که آقای خاتمی صد در صد مقصر است یا مقصر نیست. سهم قصور آقای خاتمی را مشخص کنیم و یکدفعه همهچیز را سیاه وسفید نبینیم.
اتفاقا سوال من هم همین است، زمانی که آقای خاتمی برای جریان اصلاحات با همه محدودیتهایی که دارد، هزینه میکند چرا لیدرهای پایینتر از ایشان مسؤولیتی را قبول نمیکنند و هزینهها را بر ایشان و جایگاهی که دارد تحمیل میکند.
چون میروند با آقای خاتمی صحبت میکنند بعد هر کاری خودشان دوست دارند انجام میدهند.
این افراد همان پدرخواندههایی هستند که شما از آنها یاد میکنید؟
بله. مشکلی که ما داریم این است که در همین جریان اصلاحات ساختار سازی نشده است. در همین اصلاحات یک دفعه خاص سازی شد. تا زمانی که حزب ندای ایرانیان تشکیل نشده بود همه جوانها بریده بودند و کسی جرات فعالیت نداشت. موقعی که ما ندا را راه انداختیم من با همه بزرگان کشور در جناح های مختلف مشورت کردم. همه گفتند کار بسیار خوبی است. اهدافمان را هم گفتم. ما ندا را زمانی درست کردیم که با همه بزرگان کشور مشورت کرده بودیم. من به زودی کتابی منتشر میکنم از تاریخ تشکیل و تحول ندای ایرانیان و اینکه چگونه با ما برخورد کردند. چگونه یکدفعه عدهای حتی تا مرز دروغ سازی و تگ نویسی علیه ما پیش رفتند. ما گلایههایی داریم ولی با آنها نجنگیدیم. گفتیم زمان همهچیز را مشخص میکند.
شما حزب اتحاد ملت را مانند یک رقیب میبینید؟
خیر. من برای حزب اتحاد ملت احترام قائل هستم، خدا شاهد است وقتی پرونده حزب اتحاد در وزارت کشور و دستگاههای امنیتی مانده بود، من دعا میکردم که زودتر مجوزشان صادر شود، آماده هرگونه کمک برای تحقق این هدف هم بودم. در این مدت هم هیچ رقابتی با آنها نداشتیم، ما ایدهای و گفتمانی داریم و ایده خودمان را مطرح میکنیم، تفکری داریم و تفکر خودمان را مطرح میکنیم.
دیدگاه شما در خصوص طرح سرا چیست؟
ما تمام نقدهای خود را در خصوص طرح سرا دقیق به شورای عالی اصلاحطلبان منتقل کردهایم. در رابطه با طرح سرا هرکسی یک نظری دارد و من همنظری دارم. مثلاً در حزب ندا برخیها با کلیات طرح موافق بودند ولی من جور دیگر فکر میکنم، البته من هیچ گاه نظرم را به اعضای حزب تحمیل نکردهام. من معتقدم طرح سرا در نظام سیاسی ما جا نمیافتد، طرح سرا در حاکمیت ما جا نمیافتد و نقدهای اساسی و ریشهای به این طرح وارد است.
فکر میکنید اگر شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان منصفانهتر تشکیل میشد بهتر از این ایده جدید بود؟
آقایان میتوانستند جلسه بگذارند و از تمام احزاب سیاسی بخواهند تا بیایند و تصمیم بگیرند، این تصمیم میتوانست بر اساس شاخص باشد، بر اساس شعبات حزب، تعداد اعضا، کرسیهای مجلس و این مسائل باشد. ما که نمیخواهیم اختراع کنیم، دنیا دارد این موضوعات را تجربه میکند. نظامهای مجلس چطور تجربه کردند؟ یک اشتباه هم نمیکنند. از طرفی بچههای ما طی سال گذشته پیگیر تشکیل پارلمان اصلاحات بودند، طرحی که با مخالفت و کارشکنی احزاب متعددی روبهرو شد؛ آنهایی که میخواهند استبدادیترین ایدهها را به کار ببرند تا این پارلمان را از بین ببرند. ما فقط شعارش را میدهیم، امیدوارم ما جز صالحینی باشیم که عمل و شعارمان یکی باشد، ما عملمان با شعارمان یکی نیست.
آقای خرازی! در همین شرایطی که اصلاحطلبان درگیر این هستند که با طرح سرا چه کنند، فکر میکنید اصولگرایان چقدر از این فضای درگیری که بین اصلاحطلبان پیشآمده استفاده کنند و در مجلس بعدی بتوانند کرسی بیشتری داشته باشند؟
اصولگرایان گرفتار یک زنجیرهای از سنتگرایی بر گردن و دست و پا و زندگیشان شدهاند. اما نسل جدیدی با گرایش اصولگرایی از درونشان بیرون میآید که اینها تشخیص بهتری از تحولات اجتماعی دارند. ازنظر من نسل دوم اصولگرا با گرایشهای اصولگرایی تحولآفرین خواهند شد. اصولگرایان سنتی در انتخابات مجلس هفتم از گروهی که با عنوان آباد گران آمدند اولین ضربه های پارلمانی را خوردند.
درست است که مجلس را بردند، درست است که اصلاحطلبان در اوج فرتوتی و گرفتاریها و مشکلات اجتماعی و گرفتاریهای مدیریتی مجلس را باختند اما اصولگرایان سنتی هم مجلس را نبردند. آباد گران که نسل جدید اصولگرایان بودند مجلس را بردند. در قالب ملی، انتخابات سال ۷۶ جریان سنتی اصولگرایان را مثل یک طوفان در هم کوبید چون تلورانس آقای ناطق با آقای خاتمی ۷۰ درصد یا ۵۰ درصد نیست، تلورانسشان ۲ تا ۳ درصد است. منتهی رفتار سنتی حامیان بین آنها فاصله انداخت و شکست دومشان را از مجلسی خوردند که فکر میکنند بردند. امروز هم تهدید بزرگ اصولگرایان، اصلاحطلبان نیستند. تهدید بزرگشان اصولگرایان نسل جدید آنهاست. نسل جدیدی با آرمانها و شناخت بهتر و پیچیدهتر و تندتر از چیزی که آنها فکر میکنند.
پس آن تحولآفرینی که گفتید به معنای مثبت نیست؟
نه به معنای مثبت نیست. اصولگرایان قربانی غرور تاریخی خودشان شدند. مرحوم آقای عسگراولادی خیلی آدم واقعبین و شریفی بود، اما خصلتی داشت و میگفت مردم به ما رو آوردهاند و به ما اعتماد دارند و هرکه را که ما انتخاب کنیم میآید؛ من سر این موضوع با ایشان تماس گرفتم و گفتم که آقا شما به خانه طرف رفتهاید و به طرف گفتهاید که بیاید برای خبرگان رهبری، طرف را از خانهاش بیرون کشیدید اما اهل این کارها نیست، اصل کار مراجع کشور است. گفت خواهیم دید آقا صادق. مردم به علما احترام میگذارند و به ما هم احترام میگذارند. ما امنای مردم هستیم، اتفاقا همین هم شد. یعنی طرف در تهران در انتخابات یکمیلیون و خوردهای رای آورد. من میخواهم به شما بگویم که این نگاه دیگر جواب نمیدهد، در خود اصولگرایان هم جواب نمیدهد، نسل جدید اصولگرایان تهدید جدی اصولگرایان هستند.
این وضعیت در جریان اصلاحات هم حاکم است؟
چیزی باقی نگذاشتهاند. نسل اول اصلاحات اصلاً اجازه نمیدهند که نسل جدید اصلاحات شکل بگیرد، اگر اصلاحطلبان جوان به میدان بیایند و از وجود آقایان تناول کنند و خیلی هم به آنها احترام بگذارند شاید به آنها در یک حد کمی توجه شود.
آقای خرازی! به خاطر دارم زمانی که حزب ندا به روی کارآمد، یکسری انتقاداتی را مطرح میکردند. یکی این بود که آقای خرازی از رانتی که در این نظام دارد استفاده میکند و خیلی راحت یک حزب راه انداخته است. این را حتی همطیف های سیاسی خودتان میگفتند، از طرفی نزدیکی و ارتباط خاص شما با آقای خاتمی در آن مقطع خیلی بیشتر به ضررتان شد چون بازهم میگفتند که شما رانت آقای خاتمی را دارید و شاید واقعا حزب ندا قربانی شد. حالا فکر میکنید این فضا هنوز نسبت به حزب ندا وجود دارد؟ واقعا «صادق خرازی» رانتی در نظام دارد؟
من باید چگونه عمل میکردم؟ آدمی بودم و هستم که ۴۰ سال است با این انقلاب پیوند دارد. مرحوم شهید مطهری و شهید بهشتی به خانه پدری من میآمدند، در خانه پدربزرگ من مرحوم طالقانی و بازرگان رفت وآمد داشتند، کلنگ مدرسه علوی را مرحوم بازرگان و آیتالله طالقانی و آقای روزبه و آقای علامه در خانه ما زدند.
یعنی خانواده شما از پیش از انقلاب وضعیت مالی و موقعیت سیاسی قابلتوجهی داشت؟
بله، همینطور است. پدر من تنها فقیه بارز حوزه در ۷۰ ، ۸۰ سال اخیر است که یک ریال از وجوهات شرعی استفاده نکرده است. با این تفاسیر من از ابتدا واقعا نمیدانستم باید چطور زندگی کنم تا به این حرف و حدیثها نرسد. چون گرایش سیاسیام اصلاحطلبانه است اما نزدیکترین فرد به رهبری انقلاب بودم. من باید چه میکردم که اثبات کنم اصلاحطلب هستم؟ در دوران اصلاحات بیشترین مدیریت سیاست خارجی با من بود. طبق گفته آقایان موفقترین سفیر تاریخ ایران در فرانسه بودم. تاریخ به خوبی قضاوت میکند. این حرفها ادعا نیست. آمار و ارقام وجود دارد.
وقتی آقای خاتمی از ریاستجمهوری رفت آیا من رفتم با احمدینژاد کارکنم؟ تنها سفیری که در این مملکت شهر به شهر به نفع آقای هاشمی سخنرانی کرد من بودم. مقالات و سخنرانیهای آن روز من وجود دارد. به مردم ایران گفتم اگر احمدینژاد رای بیاورد و این تفکر حاکم شود ایران بدتر از بنگلادش میشود و امروز شد. امروز بنگلادش از ما جلوتر است. اینها را من انجام دادم و گفتم. من دیگر باید چه میکردم؟ در سال ۸۴ اولین سفیری که عزل کرد من بودم. با کینه هم عزل کرد. شنیدم که رهبری هم گفتهاند ناراحت شدم.
بعد از آن چه شد؟
به من چندین مسئولیت مهم ملی پیشنهاد شد که من نپذیرفتم. من با تمام این اتهامات کنار آقای خاتمی ایستادم و شهر به شهر و کشور به کشور با او رفتم. چه کسی برای گفتوگوی تمدنها از جیب خودش خرج کرد؟ من بخش عمدهای از زندگیام را در این راه فروختم. نتیجهاش را دیدیم.
چه کسی دست آقای خاتمی را برای انتخابات ۹۰ گرفت؟
سال ۹۰ چه کسی دست آقای خاتمی را برای انتخابات مجلس گرفت؟ اگر آقای خاتمی در انتخابات مجلس شرکت نمیکرد ممکن بود جریان اصلاحات برای همیشه به حاشیه رانده شود. من شبانه چندین مرتبه با آقای خاتمی تماس گرفتم و ایشان هم فردا در روستایی در دماوند رای دادند. سال ۸۸ آقای خاتمی وقتی اعلام کاندیداتوری کرد من را سخنگوی ستاد اعلام کرد. آقای عارف رئیس ستاد و من هم سخنگو شدم. ما یک تفکر بودیم و هستیم. من رانتی در نظام نداشتم. این حرفی که میزنند صحیح نیست.
آقای خرازی صحبتهای اخیر شما در خصوص بیانیه ۷۷ نفره با واکنشهایی روبهرو شد و ....
مواضع من در خصوص بیانیه معروف به ۷۷ نفر، فاقد هرگونه توهینی و صرفاً یک نقد بود، هرکسی آزاد است نقد کند و حرف خودش را بزند، ولی حداقل ظرفیت پذیرش نقد خودمان را داشته باشیم. پاسخ نقد، هتاکی و اهانت و تهمت و فحاشی نیست. من به دلایل متعددی به ادبیات آن نامه نقد داشته و دارم، ادبیات نامه را اصلاحطلبانه نمیدانم و صحبتهای من در برنامه تلویزیونی شفاف بود. همینطور به آزادی بیان معتقدم و از آن دفاع میکنم و به هیچوجه معتقد به برخورد حقوقی و قضایی با نویسندگان نامه نیستم. نه مشی و مرام اخلاقی و سیاسی صادق خرازی، نه وجدان اعضای حزب ندای ایرانیان و نه مرامنامه حزب و از آن بالاتر قانون اساسی کشور اجازه تهدید آزادی بیان را نمیدهد. تمامی سیاسیونی که صادق خرازی را میشناسند به خوبی میدانند که تمامی این سالها اگر ارتباطی و آبرویی در نظام سیاسی داشتهام، برای حل مسائل و مشکلات دوستان با افتخار انجام وظیفه دینی و ملی کردهام و به انجام این کار هم افتخار میکنم.
آقای خرازی! حالا که به انتخابات نزدیک میشویم رد صلاحیتهای شورای نگهبان دردسر اصلی اصلاحطلبان است. خیلی هم بر موضوع رایزنی با شورای نگهبان تأکید میشود. شما موافق هستید که اصلاحطلبان با نهادهای حاکمیتی وارد گفتوگو و تعامل شوند؟ و این که فکر میکنید شما یا آقای عارف و کسانی که موردقبول هستید میتوانید واسطهای شوید بین شورای نگهبان و جریان اصلاحات که هزینه رد صلاحیتها کمتر شود؟
منطق این حرف دقیقا اعتقاد حزب ندای ایرانیان است. اگر این سؤال را تبدیل به یک مانیفست کنیم تفکر ندا همین است.
یعنی ارتباط با حاکمیت؟
ارتباط و تعامل با حاکمیت و رایزنی با حاکمیت. ما با افتخار در روز روشن رایزنی میکنیم و سرمان را هم بالا میگیریم. ما میخواهیم در این نظام کار و زندگی کنیم. نمیخواهیم اپوزیسیون باشیم. اگر میخواهیم اپوزیسیون باشیم اصلا نباید در این نظام کار کنیم. ما به نظام اعتقاد داریم. معتقدیم برخی از برداشتها، عملکردها یا اطلاعات اشتباه است و باید رفت و تلاش کرد و اصلاح کرد. دعوا هم نمیکنیم. مذاکره و رایزنی میکنیم و معتقدیم با رایزنی و مذاکره میتوانیم گامی مثبت برداریم.
بسیاری از دوستان اصلاحطلبان نیز چراغ خاموش به این کار اعتقاد دارند. من کسی را از رهبران و سران اصلاحطلب نمیشناسم که به این موضوع معتقد نباشد اما گاها جلوی تلویزیون و مطبوعات و روزنامهنگاران به گونهای دیگر صحبت میکنند. در صورتی که باید فرهنگ درست را منتقل کرد. مشکل اینجاست که ما حاضریم با دبیر کل سازمان ملل هرچه بگوییم و بشنویم اما حاضر نیستیم با چهار نفر از مسئولان خودمان همچون اعضای شورای نگهبان صحبت کنیم. این تناقض است. این دوگانگی است و اسمش نفاق سیاسی است. این ریاکاری سیاسی است. شما دورویی را به جای دموکراسی القا کنید. دیدار ما با شورای نگهبان در راستای همین گفتوگو و تعامل بود.
پس شما به دنبال رایزنی با اعضای شورای نگهبان هستید؟
بله. من حتما برای بچههای ندا رایزنی میکنم. نوکرشان هم هستم. برای هرکسی از سیاسیون که کمکی از دستم بر بیاید و بشناسم کوتاهی نمیکنم. نشناسم کاری نمیکنم چون نمیتوانم عواقب آن را بر عهده بگیرم.
با این تفاسیر لیست جداگانه می دهید یا در قالب طرح سرا شرکت میکنید؟
هنوز تصمیم نگرفتیم. مجموعه حزب ندا تصمیم میگیرد. من به تنهایی تصمیم نمیگیرم.
فکر میکنید با توجه به اعتراضهایی که در آبان ما شکل گرفت، میزان مشارکت در انتخابات آنقدری برای مجموعه نظام دغدغه شده باشد که از شورای نگهبان بخواهد فضا را بازتر کرده و رد صلاحیتها را کمتر کند؟ این پیشبینی را میکنید که شورای نگهبان به سمت باز کردن فضا پیش برود؟
نمیدانم. چیزی که میبینم این است که این کار انجام نمیشود اما خرد و عقل میگوید این کار را بکنند.
خبر دارم رهبری دلشان می خواهد فضای رقابت فراهم شود
آقای خرازی! در انتخابات قبل رهبر انقلاب جمله مهمی فرمودند به این مضمون که هرکس نظام را هم قبول ندارد بیاید و رای بدهد. شما با شناختی که از ایشان دارید فکر میکنید وارد این فضا بشوند و بخواهند معادلات انتخاباتی را تغییر دهند و توصیهای به شورای نگهبان داشته باشند؟
خبر دارم که ایشان دلشان میخواهد همه شرکت کنند و فضای رقابت فراهم باشد، منتها فضای شورای نگهبان فضای دیگری است. امیدوارم این خردمندی بر آنها حاکم شود.
فکر میکنید انصراف آقای لاریجانی از کاندیداتوری مجلس چقدر در جریان اصلاحطلب و اصولگرا تأثیرگذار خواهد بود؟ فکر میکنید امیدی هست که ریاست مجلس به دست اصلاحطلبان بیفتد؟
بعید میدانم که انتخابات مجلس به گونهای باشد که ریاست مجلس به اصلاحطلبان برسد. مگر اتفاقی غیرمترقبه بیفتد. هرچند خیلی بعید میدانم. امروز نمیتوانم چیزی بگویم. من معتقدم اکثریت مجلس آینده در اختیار غیر اصلاحطلبان خواهد بود. در رابطه با آقای لاریجانی هم باید بگویم که ایشان طی این سالها خیلی ضربه خورد. فکر میکنم میخواهد دوره گذاری داشته باشد و تصمیمش هم عاقلانه است.
تصور میکنید آقای لاریجانی برای ۱۴۰۰ وارد کارزار انتخابات ریاست جمهوری میشود؟
فکر میکنم ایشان برای ۱۴۰۰ توافق ناگفته و ننوشتهای با آقای روحانی و بخشی از اصلاحات دارد.
یعنی شخص آقای لاریجانی؟
بله. احساس میکنم بخشی از اصلاحات به دنبال آقای لاریجانی باشد.
مثل حزب کارگزاران سازندگی؟
اسم نمیبرم. خواهش میکنم که اسم نبرید ولی فکر میکنم چنین اتفاقی خواهد افتاد. اما ۱۴۰۰ تعیینکننده مسائل دیگری است.
فراکسیون امید و طیف آقای لاریجانی خیلی وقتها میتوانستند با لابیهایی که داشتند فضای مجلس را منعطف کنند یا جلوی برخی استیضاحها را بگیرند. برخی طرح و لوایح را پیش ببرند و در کل کمک آقای روحانی و دولت باشند. با این تفاسیر اگر در مجلس بعدی جریان تندروتری روی کار بیاید چقدر به دولت ضربه میزند؟ آیا ممکن است موضوع سقوط دولت آقای روحانی در مجلس بعدی رقم بخورد؟
رهبری انقلاب نمیگذارد که دولت سقوط کند. این شرایط در مجلس هفتم و در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی هم رخ داد. اینجا دیگر بحث نقش رهبری است. من احتمال این موضوع را یک در هزار هم نمیبینم که رهبری اجازه دهند مجلس وارد استیضاح رئیسجمهوری شود مگر اینکه شرایط کشور به گونهای شود که آقای روحانی بخواهد در مقابل همهچیز بایستد. آقای روحانی خردمند و عاقل است، بازی میکند و جا نمیزند.
پس به نظر شما این تعادل در مجلس آینده برقرار میشود؟
بله.
آقای خرازی شما با افرادی همچون سردار سلیمانی هم در ارتباط هستید. این روزها بار دیگر بحث رئیسجمهور نظامی مطرح است. به نظر شما این موضوع صرفاً در فضای رسانهای مطرح است یا میتواند واقعی شود؟
این مسائل در فضای رسانهای است.
یعنی با شناختی که از سردار سلیمانی دارید فکر نمیکنید بخواهند چنین ریسکی بکنند؟ در نظرسنجیهایی که اصولگرایان منتشر میکنند مدعی هستند که محبوبیت اول با سردار سلیمانی است.
سردار سلیمانی در ایران و منطقه محبوب است. خیلیها را دیدهام که هیچ نسبتی با انقلاب ندارند اما عاشق حاج قاسم سلیمانی هستند. آخرین باری که آقای سلیمانی را دیدم ۷ یا ۸ روز پیش در همین خانه و در همین اتاق بود. ایشان اصلاً مایل به این کار نیست. چرا باید برای ریاست جمهوری بیاید؟ ماموریت های مهمتری دارند که به آنها رسیدگی میکنند.
مردم از چهره های تکراری خسته شدهاند
با توجه به اینکه آقای عارف کاندیدای نمایندگی مجلس نشد و چهرههای شاخص اصلاحطلب هم در انتخابات حضور نداشتند، اولا این عدم استقبال میتواند به خاطر ترس از رد صلاحیت یا عدم رای آوری (به خاطر انتقادات بدنه رای) باشد؟ دوم اینکه اصلاحطلبان با این افراد کاندیدا شده چقدر میتوانند یک لیست پروپیمان برای انتخابات ببندند؟
اگر عدم حضور به دلیل ترس از شکست باشد؛ قطعاً پذیرفتنی نیست، مردم دوره قبل به ما اعتماد کردند و حال نیازمند پاسخ مناسب از طرف ما هستند. ما از روز اول معتقد بودیم باید به سمت لیست جوان؛ متعهد؛ متخصص و کارآمد حرکت کنیم؛ تعریف ما از لیست ایده آل با سایر دوستان اصلاح طلب متفاوت هست. مردم از چهرههای تکراری خسته شدهاند بنابراین به هوای تازه و معرفی چهره های جدید در سیاست نیاز داریم.
ارزیابیتان از چهرههای اصولگرایی که کاندیدا شدند چیست؟ فکر میکنید دست برتر را در انتخابات بیاورند؟ مشخصا در تهران میتوانند با این چهرهها بازی را به نفع خود تمام کنند؟
رقیب اصلی اصلاحطلبان، جریان و چهرههای اصولگرایی نیست؛ بلکه مشارکت پایین در انتخابات مجلس هست. مردم همانقدر که از جریان اصلاحات ناراضی هستند؛ از جریان اصولگرایی نیز ناراضیاند. نتیجه عملکرد این دوستان در زمانی که ۸ سال کشور را در اختیار داشتند در خاطر مردم هست. به همین دلیل نگرانی از چهرههای اصولگرایی وجود ندارد.