فرارو- امیر هاشمی مقدم*؛ دو روز پیش، چند خبرنگار و تصویربردار گروه رسانهای «همشهری»، برای تهیه یک گزارش داغ و مشتریپسند، به سراغ اهالی روستا/ محله «ایستا» در نزدیکی طالقان رفتند؛ آن هم با آگاهی از این نکته که ساکنان این روستا، هیچ علاقهای به حضور و سرک کشیدن غریبهها در زندگیشان ندارند. با این همه، دوربین به دست به سوی آنان راه افتادند و حتی با آنکه یکی از اهالی میگوید: «آنجا نوشتهایم که فیلم نگیرید... مردمآزاری دیگر چگونه است؟»، اما تصویربردار، به دروغ میگوید: «مال آدم عادی است نه خبرنگار»! و باز هم به فیلم گرفتن ادامه میدهند.
حتی یک جا هم دوربین را جوری در دستشان پنهان میکنند تا اهالی را فریب دهند؛ در حالیکه زاویه فیلم نشان میدهد که دارند مخفیانه تصویربرداری میکنند. اسفبار آنکه فریبکاری این اهالی رسانه تا آنجا پیش میرود که یکی از فیلمبرداران [گویا در پاسخ به درخواست اهالی برای فیلم نگرفتن]میگوید: «چشم. چشم. دیگر [اینجا]حریم خودتان است و باید هرچه شما میگویید ما بپذیریم» و در ادامه و گویا در توجیه فیلمبرداریشان میگوید: «نا آگاهانه بود». اهالی هم در لابلای صحبتهایشان، بارها گلایه میکنند از اینکه دیگران با دوربین به سراغشان میآیند و زندگیشان را مختل میکنند.
یکیشان میگوید: «پدرمان را در آوردهاند مثل شماها. بابا بروید دیگر. از زندگی افتادهایم [به خاطر این تجسسهای دیگران]». اما حتی این دست از سخنان که نشانه درماندگی اهالی است هم، مانع از تهیه گزارش و فیلم گرفتن از ایشان توسط خبرنگاران و تصویربرداران همشهری نمیشود.
اهالی روستای ایستا، گروهی از پیروان میرزا مجتهد تبریزی هستند که در سالهای پایانی دوره قاجار، گفته بود کاربرد فناوری حرام است و باید از آن پرهیز کرد. اما با همهگیر شدن فناوری، پیروان او که در تبریز کم کم داشتند در محاصره فناوری قرار میگرفتند، راه هجرت در پیش میگیرند. زمینی بزرگ در نزدیکی طالقان خریداری کرده، دور آن را با درختان تبریزی حصار گرفته و خانههایی درون آن میسازند. فعالیتشان هم کشاورزی و دامداری در زمینهای نزدیک خانهشان است و درآمدشان به جز از کشاورزی، از اجاره بهای زمینهایی است که برخیشان در تبریز داشتهاند و به اجاره دادهاند. از برق و لولهکشی آب و گاز و تلفن، خبری نیست در این روستا. شناسنامه هم ندارند. برای همین هم دیگران نام روستا را «ایستا» گذاشتند؛ یعنی جایی که زمان ایستاده است؛ و البته حکومتها و دولتها، چه پیش و چه پس از انقلاب، با اینان کنار آمده و به درستی، آنها که سرشان به کار خودشان است را به حال خود گذاشتهاند.
اما دریغ از رسانههایی که برای جذب مخاطب بیشتر، همه مرزهای اخلاقی را زیر پا میگذارند و برخی مردمانی که گمان میکنند حس کنجکاویشان درباره زندگی خصوصی دیگران را به هر شیوهای باید ارضا کنند؛ و همین است که آسایش و آرامش اهالی این روستا را بر هم زدهاند.
همشهری، تنها یکی از این رسانههاست. پیش از همشهری هم رسانهها و افراد بسیار دیگری تلاش کردند با در نوردیدن مرزهای اخلاق، آسایش اینان را بر هم بزنند. شوربختانه رسانه و خبرنگاری/روزنامهنگاری، چاقویی دو لبه است که یک لبه آن دفاع از حقوق مردم، آگاهیرسانی، برملا کردن فساد، دفاع از آزادی و...، و دیگر لبه آن، تهیه گزارشهای زرد و غیرحرفهای برای جذب مخاطب بیشتر، تمجید از اشخاص حقیقی و حقوقی که اهالی رسانه را تطمیع کردهاند، و یا تهیه گزارش علیه افراد یا شرکتهایی است که حاضر به پرداخت پول برای تبلیغات در یک رسانه نشدهاند.
اینجاست که مرز روزنامهنگاری با دانش انسانشناسی (که تولیداتش گاه به نوشتههای ژورنالیستی تشبیه شده) آشکار میشود. در انسانشناسی، بحث اخلاق پژوهشی و دفاع از فرهنگ و مردم موضوع پژوهش و احترام به تکثرگرایی فرهنگی (تا آنجا که فرهنگ مورد بررسی، به دیگران آسیب نرساند) بسیار برجسته است.
حتی در انسانشناسی معاصر، با «موضوع بودن» افراد در یک پژوهش نیز مخالفت شده و انسانشناس تلاش میکند رابطهاش با آنان نه یکسویه، بلکه دوسویه باشد و در واقع به جای بررسی کردن ایشان، از آنها درباره موضوع پژوهشش بیاموزد. اما جای چنین بحثهایی به نظر میآید در اخلاق رسانهای ما چندان برجسته نباشد؛ و اینجاست که انسانشناس روزنامهنگار (Journalist Anthropologist) پا به میدان میگذارد تا روشهای پژوهش، دیدگاهها و اخلاق حرفهای انسانشناسی را در تولید محتویات رسانهای به کار بگیرد؛ گرایشی که در ایران ناشناخته است؛ بنابراین شاید وظیفه انسانشناسان و دیگر اصحاب علوم اجتماعی در ایران، فعلا انتقاد از و مبارزه با رسانههای بیاخلاق باشد که در راستای اهداف غیر حرفهایشان، حریم فرهنگها و انسانهای بیآزار را آماج اهداف غیر حرفهایشان میکنند.
* انسانشناس روزنامهنگار