«همه چیزمان به همه چیزمان میآید» میگویند این جمله منصوب به مظفرالدین شاه است، حالا مال شاه باشد یا گدا فرقی نمیکند، اما محض یادآوری است برای اینکه بگوییم صنعت خودرو در کشور بهتر از بقیه امور نباشد بدتر از آنها نیست! اما جل الخالق از منتقدان مسئولی که آدرس غلط میدهند.
محسن مرادی؛ صنعت خودرو در کشور ما کتک خور معرکه است. نه اینکه حالا همه آنهایی که ملامتش میکنند و بر این افتاده لگد میزنند، کار خودشان درست باشد، نه! اما عادت است. یادم میاید یکی از بازیهای بچگی ما سنگبازی بود و گاهی برای اینکه تمرین نشانهگیری کنیم، یک قوطی را سر تپه میگذاشتیم و آن را میزنیم، از عمرو و زید هم دعوت میکردیم که بخت خود را بیازمایند. خیلی هدفی هم نداشتیم ول دست کم وقتمان پر میشد.
اما در این فقره فحش به صنعت خودرو، برخلاف آن سنگبازی و خوب شدن نشانهگیری، شاید منفعتی هم باشد. یکی اینکه مثلا برای برخی زدن بر سر صنعتگران خودرو، کلاس میشود، از آنها دلسوز ملت میسازد. گاهی مایه اشتهار است، شاید هم دلالتی باشد برای اینکه سواد و دانش روزمان را به رخ بکشیم یا خط و نشانی است برای اینکه ما را هم بازی بدهند. خلاصه از آنجایی که ملتی پیچیده هستیم، بسته به حجم و میزان این پیچیدگی در این سنگاندازی دنبال منفعتیم.
آقای پارسایی در گفت: وگو با یک سایتی گفته است تعدادی خودرو در پارکینگ خودرو ساز احتکار شده این در حالی است آقای نماینده در بازدیداخیر خود از کارخانه خودرو سازی شاهد تولید خودروهای ناقص در پارکینگ بوده است خلاصه با دیو و دلبر کردن داستان خودروسازی در کشور و ساختن هیولا از صنعت و ناجی از خودمان، قهرمان قصهای باشیم که برساختهایم. این شیوه نقد غیرمسئولانه در حال بدل شدن به سنت غلط برخی سیاسیون است.
بیشک منظورم این نیست که صنعت خودرو بیعیب و عور است و کار دستاندرکاران آن درست! اما خدایی آیا شایسته نیست آن طاعنان و منتقدان صاحب منصبی که خود در کار مدیریت بخشی از امور جامعه کارنامهای نهچندان درخشان دارند و هنوز هم بر سبیل عادت ما را بر مدار غلط میگردانند، یک سوزن به خود بزنند و بعد با تیغ و درفش به جان دیگران بیفتند؟!
«همه چیزمان به همه چیزمان میآید» میگویند این جمله منصوب به مظفرالدین شاه است، حالا مال شاه باشد یا گدا فرقی نمیکند، اما محض یادآوری است برای اینکه بگوییم صنعت خودرو در کشور بهتر از بقیه امور نباشد بدتر از آنها نیست! اما جل الخالق از منتقدان مسئولی که آدرس غلط میدهند.
و، اما خواهش آخر: بگذارید عرصه واقعی نقد، متعلق به منتقدان شناسنامهداری باشد که در تئوری نقشها آن را به حیث حرفهای پذیرفتهاند. تا نباشد که شائبه کلاه از این نمد ساختن ایجاد شود بویژه در خصوص عملکرد آنهایی که خود مسند نشینند و صاحب کر و فر!