روزنامه خراسان نوشت: زن ۲۴ ساله ای که مدعی بود همسر معتادش به دلیل بیکاری سربار پدر و مادرش است و توجهی به مشکلات او و نوزادش ندارد سرگذشت خود را برای مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد بازگو کرد.
وی گفت: بعد از آن که تحصیل در مقطع راهنمایی را به پایان رساندم دیگر به مدرسه نرفتم و مشغول امور خانه داری شدم چرا که علاقه زیادی به درس و مشق نداشتم و می خواستم در خانه به مادرم کمک کنم تا این که خودم زندگی مستقلی را تشکیل بدهم.
در حالی که ۲۱ ساله بودم یکی از همسایگانمان مرا برای پسرش خواستگاری کرد. اگرچه آن خانواده را از سال ها قبل می شناختیم اما هیچ اطلاعی از وضعیت درون خانواده آن ها نداشتیم و تحقیقی هم در این باره نکردیم چرا که به دلیل وضعیت جسمی پدرم خواستگار زیادی نداشتم. از سوی دیگر نیز «بهادر» هم مانند پدر من از نظر مالی بسیار ضعیف بود و نمی توانست ضعف اقتصادی خانواده ام را بهانه ای برای تحقیر من قرار بدهد.
در نهایت من و بهادر تنها ظرف چند روز و بدون برگزاری مراسمی ازدواج کردیم ولی هنوز دو ماه بیشتر از آغاز دوران نامزدی مان نگذشته بود که من به طور ناخواسته باردار شدم به همین دلیل خانواده ام برای حفظ آبرویشان به تکاپو افتادند و پدرم مجبور شد با قرض و وام جهیزیه ای برایم فراهم کند تا قبل از آن که اطرافیان و بستگانمان از این موضوع مطلع شوند زندگی مشترکمان را آغاز کنیم، اما باز هم بهادر بیکار بود و حتی نمی توانست هزینه خورد و خوراک خودش را تامین کند .
به ناچار مادرشوهرم مبلغ یک میلیون تومان برای ما فراهم کرد تا بتوانیم خانه ای رهن کنیم. با آن که نمی توانستیم با این مبلغ و اجاره اندک منزلی را در حاشیه شهر پیدا کنیم اما در نهایت اتاقی کلنگی را اجاره کردیم و بدین ترتیب زندگی مشترکمان آغاز شد ولی باز هم همسرم که معتاد به مواد مخدر بود تا ظهر می خوابید و به دنبال کار نمی رفت.
یکی دو ماه اول من با هدیه هایی که هنگام عقد گرفته بودم اجاره خانه را پرداختم اما از آن به بعد صاحبخانه مدام برای گرفتن اجاره به در منزلمان می آمد اما همسرم کرایه اش را نمی داد و حتی به او توهین می کرد! وقتی به بهادر اعتراض می کردم که سر کار برود و کرایه را بپردازد او با بی شرمی مقابلم ایستاد و گفت: صاحبخانه مردی مجرد است و تو می توانی با کمی ناز و کرشمه کاری کنی که از خیر کرایه اش بگذرد! از شدت ناراحتی سرم درد گرفت مگر یک مرد چه قدر می تواند بی غیرت باشد که چنین حرفی بزند! او حتی پا را از حرف فراتر گذاشت و نه تنها جهیزیه ام را فروخت و صرف اعتیادش کرد بلکه می گوید اگر هزینه زندگی می خواهی باید اجازه بدهی تا نوزادمان را به مبلغ پنج میلیون تومان بفروشم و ...
وقتی نزد مادرشوهرم رفتم و گلایه کردم در پاسخم گفت: ناراحت نشو می توانی در مکان های شلوغ و چهارراه ها گدایی کنی تا درآمدی برای خودت داشته باشی! به هر کسی نوزاد گرسنه ات را نشان بدهی مبلغ زیادی به تو کمک می کند. تازه بعد از این ماجرا بود که فهمیدم همه خانواده همسرم نه تنها در شهر گدایی می کنند بلکه پدرشوهرم نیز به شیشه اعتیاد دارد و چیزی برایش مهم نیست.
این گونه بود که صاحبخانه وسایل مان را بیرون ریخت و من در حالی سربار خانواده ام شدم که پدرم نمی تواند هزینه های فرزندم را پرداخت کند. از سوی دیگر می ترسم پسر ۱۸ ماهه ام را به پدرش واگذار کنم چرا که او هم در خانه پدرش زندگی می کند و احتمال دارد پسرم را بفروشد و ...