خسرو معتضد، تاریخدان در یک برنامه تلویزیونی به سئوالات مجری جوابهای جالبی دارد!
به گزارش خبرآنلاین، خسرو معتضد که این روزها به عنوان مورخ در تلویزیون برنامه دارد، در یک نشست تلویزیونی به نام اختیاریه در مقابل یک مجری نشست و به سئوالات او جواب داد.
اهم سخنان خسرو معتضد:
-من کی به اصغر فرهادی نامه نوشتم؟ یک نفر گفت معتضد به جنیفر لوپز نامه نوشت، من کی به جنیفر لوپز نامه نوشتم؟ مگه اینقدر بیکارم؟ مزخرف می گویند. بی ادب نباید باشید. یه آدم تازه به دوران رسیده طنر نمی داند؟ ما در این مملکت که روزنامه فکاهی نداریم، چه کسی فکاهی حرف می زند؟ من نامه به کسی ننوشتم. من در روزنامه قدس ۸ سال یک ستون داشتم، من ایرانی ام به عنوان یک ایرانی می نویسم.
-یک آدمی رفته است ترکیه و می گوید اینها به من نظر بد دارند. من یک مقاله نوشتم. شما نوشتم بروید زبان انگلیسی یاد بگیرید، بعد بروید دوره سینما ببینید. این که اشتباه نیست.
-درباره شهاب مرادی مگر دروغ می گویم؟ خیلی از مسایلی که او در سریال داشت، مگر در تاریخ است؟
-بله ما در دوران مشروطه آزاد شدیم. چرا نشدیم؟ آزادی را تمرین نکرده بودیم. آزادی این نیست که بگوییم نان سنگک به در پا می رسد. ما قدر آزادی را نمی دانستیم.
-ما آمادگی آزادی را نداشتیم. کسی به لندن رفته بود. گفتند لندن چطور جایی است؟ گفت جان می دهد برای غارت!
-گاندی در سال ۳۹ به ایران آمد. لباسش به ایرانی ۳۵ تومن بود. این فایده دموکراسی است که برای جامعه خیلی لازم و واجب است!
-من از نزدیک مرحوم تختی را دیدم. خانه من عشرت آباد بود. دوست مشترکی به نام سرهنگ منوچهر ذوالقدر شجاعی داشتیم که با آقای تختی آشنایی داشت. تختی در یک گل فروشی در چهارراه پهلوی یا انقلاب امروزی بود. آقای تختی چون مغضوب واقع شده بود و یک دفعه دنیای ورزش را از او گرفته بودند، به عمد کنار گذاشته بودنش، افسرده بود.
-خانم سرشار در کتاب آقای شعبان جعفری درباره مرحوم تختی حرفهای درستی زده است. کتاب دیگری وزارت اطلاعات منتشر کرده است به نام تختی در آیینه اسناد که درباره تختی توضیح داده شده است. کتاب دیگری به نام ۴۰ خاطره و ۴۰ سال از تختی. در یکی از کتابها نوشته شده مرحوم تختی وقتی از عرصه ورزش رانده شد، سرلشکر ضرغام که وزیر دارایی بود در سال ۴۲ بازداشت شد. منشی سرلشکر ضرغام هر ماهه پولی حدود ۲ تا ۳ هزار تومان به تختی تقدیم می کرد. زندگی اش لنگ بود. خوب نمی گذشت.
-کتاب شعبان جعفری در صفحه ۲۵۰ تا ۲۵۴ و ۲۸۴ گفته است همسر آقای تختی تحصیلات بالا داشت و گاهی او را تحقیر می کرد.یک خبرنگار مراجعه می کند پس از مرگ تختی و با خانواده اش مصاحبه دارد. نوشته بود درآمدهای تختی همگی قطع شده بود. برخی افسانه های خاله زنکی می گویند درباره تختی و شاپور غلامرضا. آقای تختی خودکشی کرد چون کاری نمی کرد.
-اگر کسی بخواهد تختی را بکشد ۳ روز او را می برد هتل ماجستیک؟ بهروز افخمی هم می خواست درباره اش فیلمی بسازد ولی به جایی نرسید. تختی هیچ کاری نمی کرد. به خانه آیت الله طالقانی می رفت ولی هیچ کاری نمی کرد. تختی مغضوب بود. شاه به مصدق حساسیت داشت که اشتباه هم بود. هر کسی وابسته به مصدق بود مورد غضب بی خود شاه قرار می گرفت. آقای تختی در سال 40 می رود در یکی از مسابقات و برنده می شود. وقتی مردم استقبال می کنند، فضای آزاد تهران بود. جبهه ملی اعلام کرد تختی از ماست و بروید استقبالش. این باعث شد شاه از او کینه به دل گرفت و گفت او را از عرصه ورزش دور کنید. یک قهرمان بزرگ چرا باید گلفروشی کند؟
-درباره تختی به نظرم حق با جمشید مشایخی است. او درست گفته تختی خودکشی کرده است. لزومی ندارد او بحثی ایجاد کند. تختی خودکشی کرد. مشکلاتی هم در منزل داشت.
-خسرو معتضد چاکر و نوکر مردم ایران است. پیش از آن، چاکر و نوکر ایران است و نوکری می کند تاریخ ایران را می نویسد. درآمد من از نویسندگی است و در 4 هفته اخیر 17 تا سخنرانی داشتم و وضعیتم مشخص است.