نظام جمهوری اسلامی ایران در مقام نظام سیاسی زنده، مثل هر موجود زنده دیگری، نیازمند بررسی، ارزیابی و بازنگری در عرصههای مختلف است و بیگمان یکی از مهمترین بازنگریها باید در نظام علمی صورت گیرد. نظام علمی اگرچه بیش از هر چیز عموم را به یاد دانشگاه میاندازد، اما نظام علمی موجودیتی بسیار فراتر از دانشگاه است.
محمد فاضلی در روزنامه ایران نوشت: نظام علمی از اولین سالهای آموزش پیشدبستانی تا دورههای تحصیلات تکمیلی را در بر میگیرد و بیسبب نیست که عمده کشورهای جهان یک وزارتخانه مختص آموزش دارند و آن را به دو وزارتخانه آموزش ابتدایی و آموزش عالی منفک نساختهاند. نظام علمی، همه اندیشکدهها، پژوهشکدهها، مراکز تحقیق و توسعه، فرهنگستانها و مشارکتهای جامعه مدنی و بخش خصوصی در علم را هم شامل میشود.
این عرصه گسترده عمدتاً فقط طرف عرضه علم را شامل میشود و طرف تقاضا گستردگی و پیچیدگیهای خود را دارد. دولتها – از اصلیترین - متقاضیان علم هستند و در کنارشان بخش خصوصی، جامعه مدنی و عموم مردم، قرار میگیرند. نظام علمی با دو بال عرضه و تقاضا متوازن میشود و راهی به سوی توسعه ملی خواهد یافت.
یکی از معضلات اساسی نظام علمی در ایران که دانشگاه بیش از همه تجلی آن شده و نقدهای متعدد وارد بر نظام دانشگاهی هم همین را نشان میدهد، تولید علم بیتقاضاست. تولید علم بیتقاضا هم به همان اندازه تولید کالای بیتقاضا هدر دادن منابع و بتدریج ضایع کردن نظام تولید است. تولید علم بیتقاضا بتدریج نظام تولید علمی را به تولید محصولاتی غیرواقعی و مبتنی بر رویههای صوری و بیاثر سوق میدهد و دست آخر در پیدایش موجودیتی بهنام «جزیره تولید علم» خواهد انجامید.
«جزیره تولید علم» جایی است که آنچه علم پنداشته میشود، بدون ارتباط معنادار با سایر عرصهها، تولید و منتشر میشود، اما اثر بیرونی معناداری بر توسعه باقی نمیگذارد و از آنجا که از اثرگذاری بر عرصههای دیگر بازمیماند، بتدریج خودش به هدف بدل میشود.
واقعیت آن است که در همه سالهایی که مقالات مرتبط با مدیریت منابع آب ایرانیان – فارسی و بالاخص انگلیسی – در مجلات علمی رشد کمی میکرده، کسری آبخوانها هم افزایش مییافته و نمودارهای نشاندهنده وضعیت آبهای زیرزمینی (هیدروگرافها) شیب منفی داشتهاند. هر قدر مقالات اقتصاددانان بیشتر شده، رشد اقتصادی کمتر، بیکاری و تورم بیشتر شده است؛ و همینطور الی آخر در عرصههای دیگر نیز ارتباطی میان رشد تعداد مقالات و وضعیت واقعی مشاهده نمیشود.
تعداد مقالات ثبتشده از ایرانیان در پایگاه SciMago نشان میدهد که رتبه ایران از ۱۹۹۶ تا ۲۰۱۷ از ۵۲ به ۱۶ بهبود یافته است، اما دوسوم این دوره متناظر با رشد اقتصادی منفی یا بسیار اندک، بیکاری دورقمی، تورم دورقمی، تخریب گسترده محیط زیست، افزایش آسیبهای اجتماعی و کاهش سرمایه اجتماعی و افزایش یأس و سرخوردگی در اکثریت جامعه بوده است. اینجاست که مفهوم «جزیره تولید علم» خودش را به معنای واقعی نشان میدهد. اگر نوشتن مقاله را بتوان «تولید علم» خواند – که اکنون چنین روایتی بر نظام علمی حاکم است - آنگاه باید درباره نسبت این علم و جامعه پرسش کرد.
افول برخی شاخصهای مهم و بهبود نیافتن مسائل مزمنشده جامعه ایران و در همان حال افزایش تولید علم نشانه چیست؟ دو فرضیه میتوان مطرح کرد که بررسی اولیه هر کدام از آنها ضرورت بازنگری در نظام علمی را آشکار میسازد.
فرضیه اول، علمی که تولید میشود، نسبتی با مسائل جامعه ندارد، لذا بیتقاضا باقی میماند و بخش عمدهای از آن صرفاً بهواسطه تأمین مالی برآمده از اقتصاد نفتی تولید میشود و کارکردی معطوف به بیرون از نظام دانشگاهی ندارد. این بیگمان بخشی از واقعیت نظام علمی در ایران است. عمده دانشگاهها، پژوهشگاهها و سایر اصلیترین نقاط تولید علم صرفنظر از اینکه تقاضایی برای کارشان وجود داشته باشد یا نباشد، به کار خود ادامه میدهند و با نرخ رشد مشخصی نیز رشد کمی پیدا میکنند و به همین سیاق است که در همه سالهایی که اقتصاد ایران بهواسطه رشد اقتصادی منفی کوچک میشده، دانشگاه رشد کمی داشته و بزرگ شده است.
فرضیه دوم، تولید اقتصادی و حتی تولید و ثبات قدرت تابعی از علمی که در دانشگاه تولید میشود نیست. این بدان معناست که قدرت سیاسی بهعنوان اصلیترین نیازمند به علم برای تولید قدرت و ثروت و همچنین بقیه بخشهای اقتصاد، به میزانی که در کشورهای سرآمد اقتصادی جهان به علم نیاز است، در اینجا به علم نیازی ندارند.
سازوکارهای تولید و بازتولید قدرت و ثروت، تابعی از کیفیت عملکرد علمی نظام تولید علم نیست. وابستگی به منابع ثروتی نظیر نفت – که قدرت سیاسی را بازتولید میکند – یا تأمین نیازهای فناورانه از خارج به کمک درآمدهای نفتی و حتی زاویه داشتن ایدئولوژی قدرت سیاسی با رویکردهای علمی، نیاز حکمرانان به علم را کاسته است.
این امر در قبال بخش خصوصی و بخشهای مهمی از اقتصاد ایران نیز به این گونه مطرح میشود که سطح پیچیدگی اقتصاد به اندازهای پایین است که تولید و بازتولید را از نیازمندی به تولید علمی سطح بالا بازداشته است. اقتصاد و حتی سیاستگذاری عمومی درگیر مسائلی آنقدر ابتدایی است که نیازمندی به دانش و علم تولید شده در دانشگاه احساس نمیکند.
هر دو فرضیه به درجاتی صحیح هستند و این امر وضعیت «جزیره تولید علم» را تقویت میکند. علم بالاخص در نظام دانشگاهی برای بازتولید سازمانی خود خیلی نیازمند پاسخگویی به نیازهای محیط اطراف نیست – که البته این وضعیت تحت تأثیر فشارهای اقتصادی تغییر میکند، اما الزاماً تغییرش به سمت بهتر شدن همنوایی دانشگاه با توسعه ملی پایدار نیست – و تقاضای مؤثری نیز برای تولید دانش وجود ندارد. هر دو حالت در نهایت انزوای علم از جامعه و تأثیرگذاری اثربخش و سازنده آن بر توسعه ملی را باعث میشوند.
این بدان معناست که محتمل است سالیان دیگری نیز بگذرد و کماکان شاخصهای ناظر بر سنجش تعداد مقالات منتشرشده دانشگاهیان را شاهد باشیم و در عین حال، شاخصهای توسعه ملی – نظیر رشد اقتصادی، بیکاری و تورم – بهبود نیابند یا حتی بدتر شوند. این وضعیت، اما برای همیشه قابل دوام نیست.
جزیره تولید علم بالاخره باید زمانی به سایر عرصههای حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پیوند بخورد یا خطر اضمحلال را پذیرا باشد. نظام علمی برای برونرفت از این وضعیت نیازمند بازنگری جدی است.