سرخ پوست
کارگردان: نیما جاویدی، تهیه کننده: مجید مطلبی
بازیگران: نوید محمدزاده، پریناز ایزدیار، ستاره پسیانی، آتیلا پسیانی، مانی حقیقی و حبیب رضایی
خلاصه داستان: سال ۱۳۴۷ زندانی قدیمی در جنوب ایران بهدلیل مجاورت با فرودگاه تازه تأسیس شهر در حال تخلیه است. رئیس زندان سرگرد نعمت جاهد به همراه مأمورانش مشغول انتقال زندانیان به زندان جدید هستند تا اینکه...
نقد فیلم سرخپوست ساخته نیما جاویدی توسط مسعود فراستی، سعید قطبی زاده و ...
نقد فیلم سرخ پوست
مائده کاشیان
فیلم سرخ پوست دومین ساخته نیما جاویدی است. جاویدی پنج سال بعد از ساخت فیلم ملبورن موفق شده است نظر تماشاگران را به جدیدترین ساختهاش جلب کند. داستان «سرخپوست» ماجرای یک زندان را در حدود سال ۱۳۴۶ روایت میکند که قرار است تخریب شود و زندانیان به زندان دیگری منتقل شوند. در این بین، مشخص میشود که یک زندانی گم شده است.
فیلم نامه خوب
یکی از نقاط قوت فیلم، فیلم نامه بسیار خوب آن است که نیما جاویدی خود نوشته است. او با طرح گره اصلی فیلم در همان لحظات ابتدایی قصه، مخاطب را با داستان همراه میکند و در ادامه با پرداخت خوب داستان باعث میشود تماشاگر دو شخصیت اصلی و ماجرای قصه را کنجکاوانه دنبال کند. اگرچه در نیمه اول، فیلم برای لحظاتی از ریتم میافتد، اما طولی نمیکشد که اتفاقات هیجانانگیزی که با فاصله مناسبی در طول قصه رخ میدهد، یکی پس از دیگری تماشاگر را غافلگیر میکند و این غافلگیری تا پایان فیلم هم ادامه دارد.
آن روی دیگر نوید
هر چند که نوید محمدزاده در نقشهایی که تا پیش از «سرخپوست» بازی کرده، خودش را تکرار نکرده و نقش یک شخصیت عصبی و برون گرا، نمود متفاوتی در هر کدام از کاراکترهای او داشته است، اما کاراکتر «نعمت جاهد» به طور کلی با همه کاراکترهایی که تا به حال بازی کرده متفاوت است. شخصیت «نعمت جاهد» مثل همه افراد نظامی، یک فرد آرام، خونسرد و البته بسیار جدی است که در لایههای درونی شخصیت اش نشانی از عاطفه و مهربانی پیدا میشود و با آن شخصیت به اصطلاح کلهخرابی که از کاراکترهای او سراغ داریم، هیچ نسبتی ندارد. هرچه بازی پریناز ایزدیار در این فیلم تماشاگر را غافلگیر نمیکند، در عوض نوید محمدزاده آن روی دیگر تواناییاش در بازیگری را به مخاطب ثابت میکند.
قابهای کارت پستالی
فیلم نورپردازی بسیار خوبی دارد و در هجوم رنگهای تیره زندان، رنگ زرد و آبی نقش مهمی در بعضی از سکانسهای مهم فیلم ایفا میکند. یکی از مشکلاتی که درباره بسیاری از فیلمهای سینمای ایران و به ویژه فیلمهای حاضر در جشنواره وجود دارد، تلویزیونی بودن آنهاست و اگر تماشاگر آن فیلمها را در قاب تلویزیون ببیند هیچ چیزی را از دست نخواهد داد. اما «سرخپوست» جزو فیلمهایی است که نباید لذت تماشای آن ها را روی پرده سینما از دست داد. هومن بهمنش با قابهایی دقیق و درست، صحنههای کارتپستالی و زیبایی از صحنههای مختلف فیلم در زندان و محیط خارج از آن، به تصویر کشیده است.
موسیقی به موقع و اثرگذار
به طور کلی در فیلم «سرخپوست» زیاد صدای موسیقی شنیده نمیشود، اما در همان چند سکانس معدود، درست به موقع از راه میرسد و کاملاً حس دلهره و هیجان سکانسهای پرتعلیق فیلم را به تماشاگر منتقل میکند. در لحظات احساسی پایان فیلم، تم موسیقی مرموزی که از ابتدا شنیدهایم، تغییر میکند و باعث میشود نقش مهمی در تاثیرگذاری سکانس درخشان پایان فیلم داشته باشد. جالب است بدانید موسیقی «سرخپوست» را رامین کوشا آهنگ ساز ایرانیتباری که در آمریکا زندگی میکند و سابقه ساخت موسیقی برای فیلمهای هالیوود را دارد، خلق کرده است.
منبع: خراسان
فیلم سرخپوست؛ فیلمی هوشمندانه و ظریف
سام بهشتی
ژان لوک گدار معتقد است که «سینما چیزی است بین هنر و زندگی» بر خلاف ادبیات و نقاشی، این جمله از یک فیلمساز بزرگ بسیار تعیین کننده است و خط مشی تعیین میکند، اما گاهی با یک اثری مواجه میشویم که تمام قواعد سینمایی را دارد و میتوان از آن را ستایش کرد، اما در زیبایی شناسی آن میتوان گفت که خالقش، درک عمیقی نسبت به هنرهای دیگر دارد و در ساخت فیلم اش از آنها بهره گرفته است.
«سرخپوست» تازهترین فیلم نیما جاویدی از همین قاعده تبعیت میکند و پر از زیبایی و خلاقیت است، سرخپوست فیلم کارگردان است، هوشمندانه و از روی تعقل پیش رفته، شخصیت پردازی کرده و با ظرافت تمام کاراکتری خلق کرده است که روی کاغذ، روح دارد، اما برای باورپذیر شدن و جان بخشیدن باید به سراغ بازیگری میرفت که بتواند آن را بارور کند و مبتنی بر اتمسفر قصه کار را پیش ببرد.
نوید محمدزاده در «سرخپوست» فقط متفاوت نیست بلکه وجه دیگری از بازی تکنیکال خود را به رخ میکشد و جادو میکند. محمدزاده در سرخپوست خود را میشکند و از نو خلق میکند، در تمامی لحظات بازی اش در این فیلم مخاطبش را گرفتار توانایی منحصر به فردش میکند و در نقش شخصیتی آرام و درونگرا، اما مقتدر و با صلابت ایفای نقش میکند و استثناییترین حضورش در کارنامه بازیگری اش محسوب میشود.
«سرخپوست» فیلم بازی با رنگ و نور است و هر پلانش شبیه یک تابلو نقاشی است، به شدت سینما است و با یک فیلنامه منطبق بر انسجام روایی در آرامش مطلق، با خلق میزانسنها و حضور اصولی کارگردانش، حرف اش را میزند و قصه میگوید.
این که یک کارگردان در دومین فیلمش بداند که چه کار میخواهد انجام دهد در جا نزند، اتفاق مهمی است، فیلمساز زیبایی شناسی را بلد است و نمیخواهد که با فُرم کارهای عجیب و غریب کند، در اینجا محتوا در خدمت فرم است و ساده و بی آلایش بدون ادا و اطوار و اضافه کاریهای بیهوده با زبان سینما از مبدا به مقصد حرکت میکند و با خلق موقعیتهای پرفراز و نشیب در دل قصه اش و شخصیت پردازیهای مناسب، همه چیز به طرز شگفت انگیزی پیش میرود.
طراحی صحنه همانند یک شخصیت در این فیلم کارکرد دارد و مبتنی بر فضاهای حاکم بر فیلمنامه پیش میرود.
نیما جاویدی ثابت کرد که کارگردانی توانا است و اگر شرایط برای او فراهم شود، میتواند فیلمی را بسازد که شاعرانگی نهفته در آن مخاطبش را مدهوش کند. «سرخپوست» ساده و بی ادعا است، اما پر از لحظاتی است که به معنای واقعی میتوان گفت: جای همچنین اثر درخشانی در سینمای ایران خالی بود، فیلمی که سرشار از نبوغ و خلاقیت و تکنیک است.
منبع: ایرنا
فیلم را دیدم...فیلم خوبی است...آفرین.. آفرین
نکته مثبت: نمایش پلیس شهربانی دوره پیش از انقلاب بصورت واقع نمایایه و بدون سیاه نمایی مبتذل رایج فیلمها بویژه آثار صداوسیمایی، پلیس فیلم چه رئیس زندان و چه زیرداستانش بصورت متعارف از هوش و جوانمردی و جنبه های انسانی بهره برده و اگر در بخش هایی تندی به خرج می دهند، پس زمینه وظیفه نظامی و توبیخ از سوی مقام مافوق آن تندخویی را توجیه میکند و رخت زیبای بر تن پلیس آن دوران حس نوستالوژیک به ما که در کودکی آن پلیسها را از نزدیک دیده ایم زنده میکند.. ضمن آن که به دلیل محدود بودن فضا و لوکیشن بسته، جاویدی بدرستی پی به اهمیت پویایی و سیال بودن دوربین برده است تا حس خستگی به دیدگان تماشاگر ننشیند.
نکته منفی: سینمای ایران بر خلاف هالیوود از نداشتن متخصص صحنه آرایی و آشنا با ابزار و فضای تاریخی معاصر رنج می برد که شوند (دلیل) اصلی آن شاید کمبود امکانات است ولی دلم می خواست نیما جاویدی و تیم سازنده با توجه به این اثر خوش ساخت، وسواس بیشتری به خرج داده و مشاوران آگاه تری برای بازبینی و آفرینش فضای دهه 1340 خورشیدی را به یاری می گرفتند، بعنوان نمونه، خودروهای بکارگیری شده در فیلم بجز کامیون های کاماز و لیلاند و با چشمپوشی بولدوزر نماهای پایانی، متناسب با سال رخداد فیلم (1346 خورشیدی) نیستند، در بیان مصداق، خودروهای شهربانی شاهنشاهی، از نوع شاسی بلند روسی زیل با رنگ مشکی، درب سپید و نشان زرد شهربانی برروی درب و سقف برزنت بودند و هم اینک تعدادی از آنها پس از مزایده در کشتزارهای خاوری گیلان در حال خدمت رسانی اند، در حالی که در این فیلم از نوع جیپ کره ای با رنگ خاکی به تصویر کشیده شدند که در دهه 40 در کشورمان وجود نداشته و با جیپ آمریکایی ویلیز تفاوت داشتند.ژیان (سیتروئن دایان) از سال 1347 یعنی یک سال پس از زمان داستان فیلم در ایران مونتاژ شد، اتوموبیل پیمانکار تخریب (آتیلا پسیانی) شورولت کاپریس مدل 1973 است در حالی که سال رخداد داستان به میلادی 1967 میباشد. اینها را عرض کردم چون به توانمندی دوست نادیده ام نیما جاویدی ایمان دارم و دلم میخواست فیلمش را با دقت بیشتری بر جزئیات می ساخت وگرنه اگر به سبک بسیاری از فیلمسازان تلویزیون و سینما در چارچوب کارش شلختگی می داشت، بنده هم این کم دقتی در صحنه پردازی را به حساب دانش اندک سازندگانش می گذاشتم. در یک کلام دست مریزاد به سازندگان اندیشمند و باسواد فیلم میگویم و از بازی زیبای نوید محمدزاده لذت بردم و خرسندم که از کلیشه جوان عاصی و بدقلق با ظاهر نامناسب بیرون آمده و امیدوارم از این پس حضورش در جشنواره ها هم به زیور جامه های متعارف و زیبا آراسته شود.
من سه روز پیش این فیلم را دیدم ولی هنوز دارم صحنه ها را مرور میکنم واقعا خوش ساخت و به یاد ماندنی بود. چه بازی جذابی کرد این نوید محمدزاده.
به نظرم علاقه سرگرد به مددکار مربوط به اون روز نبود از صحنه ورود مددکار به زندانريال براش مهم بود که به نظر این خانم چطوریه پس معلومه این علاقه سابقه داشته
صحنه آخر را دوست نداشتم چون زندگی سرگرد داغون شد به نظرم لازم نبود خودشا بدبخت کنه