ساعت هفت صبح روز ۲۴ مهر رهگذری که در حال عبور از نزدیکی کانون اصلاح و تربیت در منطقه شهر زیبای تهران بود، متوجه سوختگی بخشی از کاجهای مسیر شد و از روی کنجکاوی به سمت آنجا رفت.
به گزارش شرق، مرد رهگذر در بررسی اولیه متوجه پتویی سوخته و شیئی غیرمعمول شد و با بررسی دقیقتر فهمید جسد سوختهای در مقابل او قرار دارد؛ بنابراین موضوع را به مرکز فوریتهای پلیس ۱۱۰ اعلام کرد و دقایقی بعد گروهی از مأموران واحد گشت کلانتری ۱۴۲ کن در محل حاضر شدند تا علاوه بر حفظ صحنه جرم مقدمات را برای حضور بازپرس کشیک قتل و تیم جنایی پلیس آگاهی و پزشکیقانونی تهران آماده کنند.
در بررسیهای تخصصی مشخص شد جسد نیمسوخته که در پتو پیچیده شده، متعلق به مرد جوانی است که در محل دیگری به قتل رسیده است و پس از قتل به محوطه کاجهای حاشیه کانون اصلاح و تربیت انتقال یافته و در آنجا به آتش کشیده شده است.
کفشی به پای جسد نبود و این موضوع احتمال این را که او در خانهای به قتل رسیده باشد، افزایش میداد. تحقیقات با دستور بازپرس جنایی برای شناسایی هویت مقتول ادامه پیدا کرد.
این در حالی بود که آثار متعدد چاقو روی بدن مقتول وجود داشت. در نهایت مشخص شد مقتول ساعت ۱۱ شب قبل از کشف جسد از سوپرمارکتی در منطقه فرحزاد خرید کرده است. فروشنده مغازه گفت: این مرد را نمیشناسد؛ اما به یاد دارد ساعت ۱۱ شب به مغازهاش رفته و شیر، پفک و چیپس خریده است.
در ادامه رمزگشایی از این جنایت، تحقیقات پلیس پایتخت برای کشف راز قتل مرد جوان حکایت از آن داشت که او احتمالا فردی است که مدتی قبل مفقود شده است؛ بنابراین تحقیقات وارد مرحلهای تازه شد.
همچنین قاضی مدیرروستا، بازپرس ویژه قتل، دستور تحقیقات دقیقتری درباره علت مرگ و تشخیص هویت مقتول صادر کرد و جسد به پزشکیقانونی انتقال یافت و در جریان تحقیقات خانواده مقتول نیز بعد از حضور در پزشکیقانونی هویت جسد را شناسایی کردند.
در شاخه دیگری از تحقیقات کارآگاهان با بررسی تماسهای مقتول متوجه شدند او آخرین بار با زنی افغان تماس داشته است. مأموران از زن جوان تحقیق کردند و او در جریان بازجوییهای اولیه به نقشداشتن در این ماجرا اعتراف کرد و گفت: پسران برادر شوهرم قتل را انجام دادهاند و من کاری نکردهام.
زن ۳۵ساله در توضیح ماجرا ادامه داد: چند سال قبل شوهرم فوت شد و من همراه پنج فرزندم زندگی میکردم؛ اما برادرم هم به من کمک میکرد تا اینکه مدتی قبل برادرم تصادف کرد و در بیمارستان بستری شد. یک روز کنار خیابان منتظر تاکسی بودم که به ملاقات برادرم بروم. خودرویی توقف کرد و بهعنوان مسافرکش من را به مقصد رساند.
در طول مسیر با راننده حرف زدم و وضعیت زندگیام را توضیح دادم. گفتم که پسر جوانی دارم که بیکار است و دنبال کاری برای او هستم. راننده گفت: شغل اصلیاش فنی است و پیشنهاد داد پسرم نزد او برود تا کار او را یاد بگیرد. خوشحال شدم و قبول کردم.
شماره تماس او را گرفتم و به پسرم دادم و از روز بعد پسرم به مغازه او رفت و مشغول کار شد؛ اما پسرم میگفت: آن فرد، مردی بداخلاق است و هر چیز کوچکی را بهانه میکند و او را کتک میزند. هرچند از رفتار آن فرد ناراحت شدم؛ اما چارهای هم نداشتم و از پسرم خواستم تا زمانی که کار یاد بگیرد، سختیها را تحمل کند.
زن جوان در شرح وقایع شب حادثه هم گفت: یک روز آن مرد به خانه ما آمد تا پسرم را با خودش به مغازه ببرد. از آن روز به بعد پایش به خانه مان باز شد. او در یکی از همین رفتوآمدها به زور با من رابطه برقرار کرد و بعد هم از روی کلید خانه ما یدکی ساخت و شبانه به خانه ما میآمد. مدتی بعد همسایهها رفتوآمد او را به پسران برادر شوهرم خبر دادند.
آنها وقتی سؤال کردند من ماجرا را تعریف کردم. آنها هم عصبانی شدند و گفتند که انتقام میگیرند. آن شب آنها در یکی از اتاقها کمین کردند. وقتی آن مرد وارد شد، به او حمله کردند و من به اتاق رفتم. لحظاتی بعد بیرون آمدم و از جسد خبری نبود و فقط خون روی زمین ریخته بود.
بعد از اعترافهای زن جوان تحقیقات کارآگاهان پلیس برای بازداشت پسران برادر شوهر متهم به جریان افتاد؛ اما معلوم شد آنها به احتمال زیاد از مرزهای کشور فرار کردهاند. درحالحاضر تحقیقات برای بررسی صحت ادعاهای این زن ادامه دارد؛ چون این اظهارات فقط ادعای او است و لازم است دقیق بررسی شود.