bato-adv

کار کار خدا بود

تاریخ انتشار: ۲۰:۳۰ - ۰۷ شهريور ۱۳۹۷
 

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی‏ جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین‏ سَیَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الأطْیَبِینَ الأَنْجَبین‏ سَیَّمَا بَقِیَّةَ اللَّه فِی الْعالَمِین بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

عید سعید و عظیم و پُر برکت غدیر را به پیشگاه ولیّ عصر (أَرْوَاحَنَا فِداه) و عموم علاقه‌مندان قرآن و عترت و به شما برادران و خواهران ایمانی تهنیت عرض می‌کنیم!

دعایی که در هجدهم ذیحجّه وارد است همین است که قبلاً قرائت شد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلام) وَ الْأَئِمَّةِ (عَلَیْهِمُ السَّلام)»، [۱]صدبار هم در روز عید غدیر شایسته است که این دعا را بخوانیم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ کَمَالَ دِینِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلام) ‏» [۲]این دعای دوم که صد بار در روز عید غدیر مستحب است، برگرفته از همان آیات اوایل سوره مبارکه «مائده» است که خدا فرمود: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏﴾. [۳]یک وقت است که خدا دستور می‌دهد فلان کار را انجام بدهید و مکلّف‌ها آن کار را انجام می‌دهند، آنچه کار خداست خدا به خود اِسناد می‌دهد. یک وقت است مجموعه این کار‌ها را خدا به خود اسناد می‌دهد، نمی‌فرماید من دستور دادم به پیغمبر و پیغمبر عمل کرد، کارِ پیغمبر را کار خود می‌داند، این مجموعه می‌گوید کار خداست، من این کار را کردم.

در سوره مبارکه «انفال» وقتی سخن از پیروزی پیامبر است که حضرت یک مُشت سنگریزه یا شن یا خاک را به روی دشمن ریخت و کسی در آن جبهه پیروز نشد، مگر مسلمان‌ها، خدای سبحان می‌فرماید: ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی﴾؛ [۴]کار، کار ماست نه کار تو، تو ابزاری.

در جریان نصب علی بن ابیطالب وجود مبارک پیامبر (عَلَیْهِما صَلَاة وَ عَلَیْهِما السَّلام) که آن سخنرانی را کرد، بعد دست نورانی خود را بلند کرد، دست نورانی علی بن ابیطالب را گرفت و صریحاً فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه‏»، [۵]این مجموعه را خدا به خود نسبت می‌دهد، می‌گوید من این کار را کردم، اگر کسی عبد محض باشد، بر اساس قُرب نوافل، حرفِ او را خدا امضا می‌کند و به خود اسناد می‌دهد، فعل او را خدا امضا می‌کند و به خود اسناد می‌دهد، نه تنها می‌فرماید: ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی﴾؛ بلکه به آن مجاهدان و صف‌شکنان نظیر حججی و امثال حججی می‌فرماید: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ﴾؛ کار، کار من است. اصلاً به این‌ها اِسناد نمی‌دهد، این قدرت الهی بود که با دست شما ظهور کرده است، ما اگر این سه فصل را کاملاً در بحث‌های کلامی از هم جدا کنیم، آن وقت آیات قرآنی برای ما روشن می‌شود.

فصل اول که مربوط به ذات أقدس الهی است، منطقه ممنوعه است، أحدی نمی‌فهمد، فقط می‌فهمیم خدایی هست؛ زیرا او هم بسیط است، تجزیه بردار نیست؛ هم نامتناهی است و اگر احیاناً از باب تشبیه معقول به محسوس، گاهی گفته می‌شود.

آب دریا را اگر نتوان کشید ٭٭٭ هم به قدر تشنگی باید چشید [۶]این یک تشبیه ناقص است، آبِ دریا مرکّب است، دریا سطحی دارد، ساحلی دارد، عمقی دارد، شرقی دارد، غربی دارد، آدم اگر از همه آن ناامید هست، یک گوشه آن را می‌گیرد؛ اما خدا شرق و غرب و بالا و پایین و سطح و ظاهر ندارد، بسیط محض است، یک شیئی که بسیط محض است و نامتناهی است، این یا هیچ چیز یا همه، همه آن مستحیل است، پس هیچ، أحدی خدا را نمی‌شناسد، ما مکلّف به برهانیم نه عرفان، یعنی این الفاظ و مفاهیم را بشر می‌تواند کاملاً بفهمد؛ اما این‌ها مفاهیم ذهنیه است. ما می‌گوییم خدا آن است که این مفاهیم بر او منطبق است؛ اما خود او که مفهوم نیست تا به ذهن بیاید، حقیقت او هم که با شهود حل نمی‌شود. اینکه سیدناالاستاد امام (رِضْوَانِ اللَّهِ عَلَیْه) در آن کتاب عرفانی خود فرمود: هیچ پیامبری خدا را نشناخت، هیچ امامی خدا را نشناخت، [۷]برای همین است. آن منطقه، منطقه ممنوعه است، نه از ما خواستند او را بشناسیم، نه شدنی است، این مثل دریا نیست که یک گوشه‌اش را آدم بگیرد، چون دریا مرکّب است، اجزا دارد؛ اما او جزء ندارد، او بسیط است، یک و نامتناهی است، دو؛ این فصل اول منطقه ممنوعه است، صفات ذات هم که عین ذات است، این هم مثل منطقه اول، منطقه ممنوعه است، أحدی به کُنه علم، به کُنه قدرت راه ندارد. ما به برهان معتقدیم، برهان هم خیلی قوی به ما می‌رساند؛ اما به عرفان و شهود و یافتن مقدور ما نیست.

اما فصل سوم، مسئله فعل خداست، فعل خدا خارج از ذات خداست، یک؛ ممکن است، دو؛ لذا اینکه در قُرب نوافل و امثال آن می‌فرماید؛ شما نبودید، ما بودیم: ﴿یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ﴾، [۸]این‌ها فعل خداست، ظهور خداست، تجلّی خداست. یک بیان نورانی از حضرت امیر صاحب این روز وجود مبارک علی بن ابیطالب در نهج‌البلاغه است که «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه‏»، [۹]در نهج‌البلاغه فرمود؛ خدا برای بندگانش جلوه کرده است، سراسر عالَم آینه است، فیض خدا، فوز خدا، ظهور خدا در این آینه متجلّی است، ما با این آینه که أسمای حسنای او به نام جوشن کبیر است، روبهرو هستیم. ما آن أسما را در این آینه خلقت می‌بینیم. فرمود: کار پیغمبر کار من است، دست پیغمبر دست من است، تو دین را کامل نکردی، علی دین را کامل نکرد، من دین را کامل کردم، من به ولایت علی نعمت خودم را تکمیل کردم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ کَمَالَ دِینِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلام) ‏»، این را در حرکت‌ها تا غروب ـ. إِنشَاءَاللَّه ‏ـ این صد بار را می‌گویید.

مطلب دیگر آن است که وجود مبارک حضرت امیر فرمود، اسلام را، خاتمیت را، امامت و ولایت را در خطبه‌های نورانی خود، در خطابه‌های نورانی خود، در نامه‌های نورانی خود، در کلمات قصار خود بیان کرده است. در یکی از خطبه‌ها وجود مبارک حضرت فرمود؛ درست است پیامبر خاتِم و خاتَم است؛ خاتَم یعنی مُهر، خاتِم که اسم فاعل یا صفت مشبهه بر وزن اسم فاعل است؛ یعنی پایان‌بخش، وجود مبارک هم خاتِم است، دیگر پیامبری نمی‌آید، هم خاتَم است، خاتَم یعنی مُهر، وقتی نامه را مُهر می‌کنند که همه حرف‌ها گفته باشد. بخشی از حرف‌ها مانده که امضا نمی‌کنند، اگر گفتند حضرت خاتَم است؛ یعنی مُهر است، مُهر الهی است؛ یعنی نبوّت را مُهر کرد، سلسله انبیا به پایان رسید، دیگر پیامبری نمی‌آید؛ لذا حضرت مُهر کرده است. وجود مبارک پیامبر به منزله مُهر سلسله نبوّت است، او هم خاتِم است، هم خاتَم، خاتَم یعنی مُهر.

بیان نورانی حضرت امیر (سَلامُ الله عَلَیْه) این است که دیگر بعد از پیامبر، پیامبری نیست، چون به کمال رسید؛ اما هزار‌ها مشکل در پیش است، آن مشکلات را باید با چه چیزی حل کرد؟ فرمود: «الحمد لله الذی. الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَق‏»؛ [۱۰]فرمود: او تمام در‌ها را باز کرد، هیچ دری نیست که بسته باشد کسی بگوید ما این مطلب را نمی‌فهمیم. یک وقت است کسی نمی‌خواهد به طرف حوزه و دانشگاه و علوم اسلامی برود، بعضی از مسایل برای او مشکل است، آن مشکل خود او است. اگر وارد حوزه علمیه شد، اگر وارد دانشگاه شد، اگر در قلمرو علم قرآنی و روایی حرکت کرد، فرمود: هیچ مشکلی نیست که اسلام حل نکرده باشد: «الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَق‏»؛ هر بسته‌ای را باز کرد، هر مشکلی را او حل کرد، روشن کرد، با خود آیات قرآن، با خود روایات، با خود سیره، با خود سنّت، با سریره، تمام مشکلات را حل کرد؛ منتها بشر باید بداند که کَف سواد همین علوم تجربی است که از این پایین‌تر دیگر ما سوادی نداریم، بعد از علوم تجربی، یعنی فیزیک و شیمی و امثال آن که علوم حسّی و تجربی هستند، علم ریاضی است که نیمه‌تجربی است و نیمه‌تجریدی، بالاتر از آن علم کلام است علم تجریدی، بالاتر از آن فلسفه است تجریدیِ تام، بالاتر از آن عرفان نظری است تجریدی اتم، و عرفان شهودی هم سرجایش محفوظ است. آنکه الآن در دست بشر است، کف سواد است، از این پایین‌تر ما دیگر علمی نداریم، برای اینکه با چشم و گوش می‌خواهند ببینند؛ اما آنکه با عقل می‌بیند، از ریاضیات به بالاتر شروع می‌شود. آنها، چون حداکثر درک و ادراکشان ریاضی بود، علم ریاضی را ملکه علوم تلقّی می‌کردند، این صف دوم است؛ اما بحث‌های دقیق‌تر فوق مسئله ریاضی است. وجود مبارک حضرت امیر دارد که «الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَق‏»؛ هیچ مطلب بسته‌ای در اسلام نیست که قابل درک نباشد. حالا اگر کسی نابینا بود، ناشنوا بود: ﴿صُمٌّ بُکْم‏﴾ [۱۱]بود و نرفت به سراغ تحقیقات، مطلب دیگری است، وگرنه طبق بیان نورانی حضرت امیر در خطبه نهج‌البلاغه فرمود: پیامبر آمد تمام در‌های بسته را باز کرد، همه علوم را، قوانین کلی را آورد. بیانات حضرت مثل خطبه‌های نهج‌البلاغه نیست که مثلاً آدم بتواند حفظ بکند؛ مثل قانون اساسی است. اصول کلی که وجود مبارک حضرت از طرف خدا آورد، به منزله قانون اساسی است که با آن می‌شود هزار‌ها مشکل را حل کرد و بخشی از مشکلات هم به عهده خود ماست که اگر نخواستیم ببینیم یا نخواستیم بفهمیم و نخواستیم از سطح حس ترقّی کنیم و مثل اسرائیلی‌ها نباشیم که گفت: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً﴾ [۱۲]یا ﴿أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً﴾ [۱۳]که به موسای کلیم گفتند ـ. مَعَاذَالله ـ. خدا را به ما نشان بده تا ایمان بیاوریم، اگر گرفتار این دام‌ها نباشیم، راه برای همه ما باز است.


[۱]. إقبال الأعمال (ط ـ. القدیمة)، ج‏۱، ص. ۴۶۴.

[۲]. بحار الأنوار (ط ـ. بیروت)، ج‏۹۵، ص. ۳۲۱.

[۳]. سوره مائده، آیه ۳.

[۴]. سوره انفال، آیه ۱۷.

[۵]. تفسیر القمی، ج‏۱، ص. ۱۷۴.

[۶]. مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش ۱.

[۷]. مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص. ۱۳؛ «أنّ الهویة الغیبیة‏‎ ‎‏الأحدیة و العنقاء المغرب المستکنّ فی غیب الهویة و الحقیقة الکامنة‏‎ ‎‏تحت السرادقات النوریة و الحجب الظلمانیة فی «عماء» و بطون و غیب و کمون لا‏‎ ‎‏اسم لها فی عوالم الذکر الحکیم، و لا رسم، و لا أثر لحقیقت‌ها المقدّسة فی الملک‏‎ ‎‏و الملکوت، و لاوسم؛ منقطع عن‌ها آمال العارفین، تزلّ لدی سرادقات جلال‌ها أقدام‏‎ ‎‏السالکین، محجوب عن ساحة قدس‌ها قلوب الأولیاء الکاملین، غیر معروفة لأحد‏‎ ‎‏من الأنبیاء و المرسلین و لا معبودة لأحد من العابدین و السالکین الراشدین، و لا‏‎ ‎‏مقصودة لأصحاب المعرفة من المکاشفین، حتّی قال أشرف الخلیقة أجمعین: ‏‎ ‎‏ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِکَ، و ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ» ‏‎.

[۸]. سوره فتح، آیه ۱۰.

[۹]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، خطبه ۱۰۸.

[۱۰]. الغارات (ط ـ. القدیمة)، ج‏۱، ص. ۹۵.

[۱۱]. سوره بقره، آیه ۱۸.

[۱۲]. سوره بقره، آیه ۵۵.

[۱۳]. سوره نساء، آیه ۱۵۳.