فرارو- سمیه علمزاده؛ «عید شما مبارک،استاد» جملهای بود که دکتر قانعی راد را دست به جیب کرد. یک هزار تومانی نو، رسید به یکی از همکلاسیهای باهوش دوره دکتری که تبریک عید غدیر را پیش دستی کرده بود. آن روز عید با خودم گفته بودم کاش من اول تبریک میگفتم و حالا که عید فطر است حسرت کل روزهایی را میخورم که با دکتر سید محمد امین قانعیراد سرکلاس جامعهشناسی علم، درس و بحث داشتیم. امروز که یک روز است که استاد در جمع ما نیست!
جدی بودن دکتر قانعیراد اولین چیزی بود که با دیدن ایشان به ذهن میآمد؛ جدیتی توأم با احترام اما بیمسامحه. در کلاس میشد حرف زد، انتقاد کرد، خندید، اعتراف کرد که نمیدانم! و هیچکدام از اینها باعث نمیشد کسی احساس بدی داشته باشد به شرط اینکه اصول اخلاق و احترام حفظ میشد.
دکتر قانعیراد برخلاف بسیاری از استادان، اعتقادی به نوشتن مقالات «چسب و قیچی» نداشتند و هر کدام از دانشجویان کتابی را انتخاب و ارائه میدادند. کتابهایی که بعضاً از ابتداییترین کتابهای جامعهشناسی اما به قول دکتر پایههای فکری این رشته بودند.
در کلاس ایشان میشد دغدغه نمره نداشت، چون به علم پنهان افراد توجه داشت نه آنچه طوطیوار حفظ میکردند یا از روی اظهار فضل میگفتند. ایشان معتقد بود «هر دانشجو علم پنهانی دارد و هنر استاد این است که علم دانشجو را از لابلای نوشتههای ورقه امتحان تشخیص دهد و به آن نمره دهد».
در کلاس استاد، بچهها میتوانستند از دغدغهها و بی اخلاقیهای علمی بگویند، بدون اینکه کسی بگوید: وقت کلاس را نگیرید! دکتر قانعیراد هم از بی سامانی وضعیت علمی دانشگاه ها ناراحت بودند، از تقلبهای علمی گلایه داشتند، از مقالات و پایان نامههایی که خرید و فروش میشد، از کتابهایی که ترجمه دانشجویان بود اما به نام استادان منتشر میشد و ...ما هم میگفتیم با حرارت و جدی و ایشان همراهی میکرد با دردمندی و عاطفه تا خنک شویم، تا سبک شود.
کلاس را تا آنجا ادامه می داد که بچههای خوابگاهی بتوانند برسند به آخرین سرویس شامگاهی دانشگاه روی تپه های واحد علوم و تحقیقات. دیر که میشد و هوا رو به تاریکی میرفت با مهربانی می گفت «چون حق تقدم با خانمها است، من خانمها را به ایستگاه اتوبوس میرسانم، آقایان خودشان بروند». و ما خوشحال بودیم که همراه استاد میشدیم با ماشین سفید یخچالیاش تا در خروجی دانشگاه و دیگر حس شاگرد و استادی در دل من رنگ پدرانه میگرفت و چقدر هم میآمد به آن قامت و چهره استخوانی و موهای جوگندمی که هر جلسه سفیدی اش بیشتر میشد.
دکتر قانعی راد به ما یاد دادند علم ارزشمند است و علوم انسانی نجات بخش و اگر بعضیها می گویند «جامعه شناسان زیاد حرف میزنند»، خودمان و علممان را سبک نشماریم، کتاب بخوانیم، مرعوب افراد و ساختارها نشویم، مسائل جامعه را با دید باز رصد کنیم، منتقد و مطالبه گر باشیم و برای ساختن جامعهای بهتر تلاش کنیم. و همه اینها را با صدایی میگفت که در ذهن میماند، با صورتی که گاهی به تبسم باز میشد و با طنزی که جدی بود و تلخ.
زمان شاگردی ما در کلاس ایشان کوتاه بود اما این زمان کافی بود تا یاد بگیریم جدیت با مهربانی، دانایی با پرسیدن، صمیمیت با احترام و بزرگ بودن با توجه کردن به دیگران، منافاتی ندارند.
*نویسنده و پژوهشگر حوزه علوم اجتماعی