علي ربيعي در یادداشتی در روزنامه شرق از تجربه كار مشترك با دكتر قانعيراد نوشته است: دکتر قانعيراد، دوست ديرينم و يکي از محورهاي علمي اجتماع جامعهشناسي ايران، در آخرين روز ماه مبارک رمضان از دنيا رفت. او که تعامل را مهمترين خصيصه اجتماع علمي ميدانست، در ضلع شرقي طبقه اول دانشکده علوم اجتماعي که همه انجمنها در آن گرد آمده بوديم، هم تعامل علمي و هم دوستيهاي عاطفي را شکل ميداد.
روزي که دوست دوران نوجوانيام، دکتر ميرطاهر موسوي، بازداشت شده بود، به ياد دارم که در آن شرايط سخت و تلخ با همراهي قانعيراد نامهاي در دفاع از ميرطاهر سامان گرفت. فارغ از تأثير آن نامه بر روند پرونده، گردآمدن 120 جامعهشناس از مشربهاي مختلف برايم جالب بود.
قانعيراد سال گذشته در جشنواره دهخدا در کنار ما بود و بهخاطر کتاب «پيمايش علم و جامعه: تجربه جهاني و اجراي نسخه ايراني» نشان دهخدا را گرفت. او بيادعا انديشهورزي کرد، نوشت، براي عرصه عمومي انتقادي انديشيد و فعاليت کرد و يکي از فعالترين و منسجمترين انجمنهاي علمي ايران را دو دوره مديريت کرد، اما فروتنياش را از دست نداد و بيآنکه در پي برپاکردن هياهو و جنجال به اسم جامعهشناسي باشد، با چشم و دلي نگران، عزمي راسخ و روحيهاي اميدوار به بهبود وضعيت ايران انديشيد و گام برداشت. در همه کارها جدي بود...
در کارهاي مشترکي که با هم بوديم، شاهد بودم که کارهاي کوچک را هم به طور جدي دنبال ميکرد. سالهاست که جامعهشناسي به مذاقها تلخ ميآيد؛ مثل تعبير يکي از دوستان که گفته بود قانعيراد تلخ و دوستداشتني است. مطالب انتقادي درخصوص لايههاي زيرين اجتماعي، آژير خطر آسيبها و با دادههاي کوچک نگرانيهاي بزرگ را تحليلکردن، جامعهشناسي صريح و انتقادي را به غربت رانده است، تا جايي که حتي از تعطيلي علوم انساني هم سخن به ميان ميآمد. بخشی از غربت جامعهشناسي را در خاطرهاي مشترک با قانعيراد بيان ميکنم.
او رئيس انجمن جامعهشناسي ايران بود و من در آن سالها مسئوليتي در انجمن ايراني فرهنگ و ارتباطات داشتم و در شوراي سياستگذاري همايش ملي آسيبهاي اجتماعي با اينجامعهشناس زبده، کنار هم بوديم. قرار بود با همکاري انجمن جامعهشناسي اين همايش برگزار شود. طي شش ماه چه مرارتها که تحمل نکرديم تا اين همايش برگزار شود و دستآخر هم نشد.
با ميرطاهر موسوي و قانعيراد با مسئولان مربوطه مذاکراتي داشتيم، ولي ديدگاه امنيتي آن روزها بيان آسيبهاي اجتماعي را به نحو توهمآميزي به نفع دشمنان و برخلاف مصلحت تلقي ميکرد. در نهايت هرچه تلاش کرديم نشد که همايش برگزار شود. چند سال بعد در سال 1394 رهبر معظم انقلاب جلسهاي براي بررسي مسئله آسيبهاي اجتماعي برگزار کردند و همانجا فرمودند که 20 سال براي طرح اين موضوع دير شده است! درست در همان لحظه ياد همايش ملي آسيبهاي اجتماعي افتادم که برخي مانع برگزارشدنش شده بودند. اگر 20 سال براي بررسي جديد آسيبهاي اجتماعي دير شده بود، پس آن همايش چند سال پيش نيز ديرهنگام بود، غربت جامعهشناسي اين است که کسي آن روز دلسوزي و تعهد محمدامين قانعيراد را جدي نگرفت و کسي به انديشه جامعهشناختي او وقعي ننهاد. کمک که نکردند هيچ، مانع برگزاري همايش شدند.
حوادث تلخ اجتماعي که امروز شاهد آن هستيم و کام همه را تلخ کرده است؛ از حادثه دانشآموزان مدرسه بگيريد تا تعرض به دختران خردسال، همهوهمه نوک کوهيخ آسيبهاي اجتماعي است که امروزه مشاهده ميشود و عده بسياري که با سازوکار نظام اجتماعي آشنا نيستند، آن را يک اتفاق ناگوار تلقي ميکنند.
آن روز قانعيراد متولي شده بود تا به نمايندگي از جامعهشناسي، آژير خطر را – اگرچه ديرهنگام – به صدا درآورد و هشدار دهد که توجه به نظام اجتماعي و عدم پنهانکاري در مسائل آن مهمترين مسئله براي هر نظام سياسي است؛ اما، کردارش سياسي تعبير و به پاي کار سياسي گذاشته شد. اگر درست نگاه کنيم، در بسياري از مسائل، اين جامعهشناسان بودهاند که بدون جنجال و فروتنانه مسائل اجتماعي را مطرح کرده و هشدارهاي لازم را دادهاند، اما کسي به آنها توجه نکرده است.
قانعيراد، جامعهشناسي استوار، عاشق جامعهشناسي و پيگير مسائل آن بود. او در گفتوگوهاي علمي صادق و صريح بود و پنهانکاري نميکرد. او که از نسل انقلابيون همهچيزخوانده انقلاب بود، دانشي وسيع و قلمي خوش داشت. او سخت کوشيد تا اجتماع علمي جامعهشناسي را استحکام بخشد تا بتواند مسائل جامعه را تحليل کرده و راهکار ارائه کند.
راهکار برخي از مسائل عمده کشور در عرصههاي مختلف نيز از درون همان اجتماع علمي بيرون ميآيد که قانعيراد در پي تحکيم آن بود. بايسته امروز ما نيز از غربت خارجکردن همان اجتماع علمي و جامعهشناسي است که قانعيراد سختکوشانه يک عمر به دنبال آن بود.