عبدالله گنجی، مدیرمسئول «جوان» در سرمقاله این روزنامه نوشت: «خبرهای متواتر حاکی از آن است که سران سه قوه در سه جلسه پیدرپی مجمع تشخیص مصلحت نظام حضور نیافتهاند. پیشینه حضور نشان میدهد که رئیسجمهور بعضاً حضور نمییافته است اما رؤسای مجلس و دستگاه قضا منظمتر بودهاند. هم از تحلیلها و هم از اخبار چنین برمیآید که عدم حضور آنان در جلسات مجمع در اعتراض به حضور احمدینژاد است.
اگر علت غیر از این باشد حتما پاسخ و بهانه آنان مشکلات و حجم کار و مأموریتهای دستگاه تحت مدیریت است اما اگر علت عدم حضور منظم و هماهنگ آنان در اعتراض به چرایی حضور احمدینژاد در این جلسات است باید گفت شما عیناً از منطق احمدینژاد بهره بردهاید یا منطق وی را توجیه و قابل پذیرش کردهاید. احمدینژاد با شخصیسازی مسائل با رؤسای قوا و خصوصاً دستگاه قضا به آنان هجمه میکند و حتی برایش مهم نیست که منصوبکننده رئیس دستگاه قضا (رهبری) درباره سخنان وی چه نظری دارد.
او حرف خود را میزند و منتظر هم نمیماند که رهبری چه میگوید و پس از این که رهبری از مفاهیمی مانند «دین سیاسی»، «بیتقوایی»، «ملاک حال افراد است»، «قاضی خوب داریم قاضی بد هم داریم هر دو را با هم ببینید»، استفاده کردند نه تنها اندکی بر مواضع احمدینژاد اثری نداشت که چند گام جلوتر هم آمد و خواستار عزل سران سه قوه شد. در این عزلخواهی نیز برایش فرق نمیکند که سران قوا منتخب مردمند یا منصوب رهبری.
اگر سران سه قوه معترضند که چرا رهبری احمدینژاد را در مجمع منصوب نموده یا چرا اخراج نمیکند و به همین دلیل از حضور و تأثیر خود در مجمع صرفنظر میکنند. آنان نیز مانند احمدینژاد فکر میکنند. یعنی همانگونه که احمدینژاد آنان را غاصب میداند، سران قوا هم احمدینژاد را غاصب یک کرسی مجمع میدانند؟
با عرض پوزش شما بر همان منطق احمدینژاد استوار شدهاید و برایتان مهم نیست مصلحت نظام در حفظ و استمرار حضور احمدینژاد در مجمع چیست و حتماً برایتان مهم نیست که رهبری با عدم حضور شما در جلسات مجمع مخالف است. شما بر ریلی به موازات ریل احمدینژاد سوار شدهاید و مسیر مشترکی را طی میکنید. دو خط موازی که البته همدیگر را قطع نمیکنند اما به یک ایستگاه مشترک میرسند و آن اصرار بر نظر شخصی در مقابل انتصابات و تدابیر حاکمیت است.
از قضا مقام معظم رهبری بر حضور ریاست محترم قوه قضائیه در جلسات مجمع و شورای عالی انقلاب فرهنگی تأکید ویژه کردهاند و مهم دانستهاند لذا اگر به خاطر عملکرد غیر قابل دفاع یک نفر آن اصل مهم را نادیده بگیریم، ظلم مضاعف به حاکمیت است. اگر احمدینژاد بر اساس سیره خود مسائل کشور و حاکمیت را شخصی میکند تا برای عدهای توجیه تاختن بیابد، شماها هم که معترض وی هستید نباید به روش مشابه تلافی نمایید. وقت سران قوا فراتر از اوقات شخصی است و ارزش ملی آن را نباید در جدالهای انرژیسوز تلف نمود.
سران قوا باید با اثبات رشدیافتگی و عظمت روحی و کار و تلاش همهجانبه از داستان غمانگیز احمدینژاد عبور نمایند نه این که همانند او در مقابل چشم رهبری و ملت به مقابله به مثل بپردازند و دوقطبی کاذب موجود را به دوقطبی واقعی تبدیل نمایند. امید است اگر علل عدم حضور به این مسئله برمیگردد از آن عدول و مسئلهشان را از روش و راه دیگری دنبال نمایند تا جایگاههای حقوقی آنان آسیب نبیند و به ولایتپذیری خویش نیز خدشه وارد نکنند.
حتماً رهبری فراموش نکردهاند که شخصی به نام محمود احمدینژاد را در مجمع منصوب کردهاند که با اعتراض شما برایش یادآوری شود و تصمیم مجددی بگیرند. سیره رهبری مشخص است؛ او عضویت کروبی و موسوی را نیز تا پایان دورهشان لغو نکرد لذا توقع غیر عرف نیز به صلاح شما و کشور نیست. شما با رهبری کار میکنید که در پروندهاش کار با نخستوزیری است که با او اختلاف داشت اما وقتی تکلیف و مصلحت حکم کرد هشت سال با او کار کرد و خم به ابرو نیاورد و بعد از فتنه ۱۳۸۸ نیز در خطبه نماز جمعه او را «برادر قدیمی» خواند اما او هم بسان احمدینژاد عمل کرد و راه دیگری را برگزید. شما این مسیر را اصلاح بفرمایید. این که احمدینژاد فریاد میزند اما شما در سکوت کار خود را میکنید نمیتواند شاخص تمایز باشد. سران قوا جایگاه حقوقی دارند و ملت نیز قطعاً راضی به این امر نیست.»