قرار بود صبح همان روز تلخ، در جلسهای شرکت کنند که نتیجه آن میتوانست به تأسیس یک نیروگاه بزرگ برقی در گچساران ختم شود. پروژهای که سهنفری، یکسال روی آن کار کردند و تمام تخصص خود را به کار بردند. آن روز قرار بود روز بزرگی باشد.
به گزارش شهروند، سه متخصص بودند. سه کارمند با سابقه و حرفهای که برای شرکت در یک جلسه کاری به یاسوج میرفتند.
قرار بود صبح همان روز تلخ، در جلسهای شرکت کنند که نتیجه آن میتوانست به تأسیس یک نیروگاه بزرگ برقی در گچساران ختم شود. پروژهای که سهنفری، یکسال روی آن کار کردند و تمام تخصص خود را به کار بردند. آن روز قرار بود روز بزرگی باشد.
قرار بود نتیجه یکسال کار خود را ببینند. هیجان زیادی برای شرکت در این جلسه داشتند. جلسهای که قرار بود تمام مسئولان استان کهگیلویهوبویراحمد در آن شرکت کنند. هادی فهیمی، احمد انواری و مریم عامری آن روز صبح زود سوار هواپیمایی شدند که آنها را برای همیشه به آسمان برد.
از طرف شرکت برق به این ماموریت میرفتند. ماموریتی که برای همه اهمیت زیادی داشت، اما نشد. پروژه، ماموریت و یکسال کار ناتمام ماند و حادثه تلخ سقوط هواپیما همه چیز را در همان قلههای برفی دنا به پایان رساند. حالا دو فرزند خردسال مریم برای همیشه چشمانتظار مادر خود ماندهاند و پدر احمد انواری هم در شوک از دستدادن پسرش به سر میبرد. کارمندان شرکت هم هر روز با دیدن صندلی و میز خالی همکارانشان اشک میریزند.
مهندس منفرد معاونت محیطزیست مهندسان مشاور شرکت برق مشانیر است. کسی که روی پروژه این سهنفر نظارت داشت و آن روز هم آنها را بدرقه کرد به امید اینکه با دستانی پر بازگردند و یکسال انتظار برای اجرای پروژهای بزرگ به پایان برسد، اما چند ساعت بعد از بدرقه خبر تلخی شنید. خبری که هنوز بعد از گذشت یک هفته آن را باور نکرده است.
او درباره این سهنفر از کارمندان با سابقه شرکت به «شهروند» میگوید: «مریم عامری، احمد انواری و هادی فهیمی از بهترین و متخصصترین کارمندان این شرکت بودند. خیلی حرفهای کار میکردند. جدا از اخلاق خوبی که داشتند، در کار خود هم بسیار ماهر بودند. تخصص بالایی داشتند. هنوز هم باورم نمیشود آنها را از دست دادهایم. سهنفری که برای شرکتمان بسیار مهم بودند. آنها یکسال تمام روی این پروژه کار کردند. طرحی برای تأسیس یک نیروگاه ٥٠٠مگابایتی برق در گچساران آماده کرده بودند. مهندس مریم عامری، مدیر زیستمحیطی این طرح بود. مهندس هادی فهیمی هم گزارش زیستمحیطی حیاتوحش را بررسی کرده بود. دکتر احمد انواری هم محیط فیزیکی و هواشناسی و هیدرولوژی و زمینشناسی این طرح را بررسی کرده بود.
آنها زحمت زیادی برای این پروژه کشیده بودند. یکسال تمام ساعتها وقت گذاشتند و روی طرحهایشان کار کردند. گزارشی مفصل آماده کردند و قرار بود برای ارایه این گزارش به یاسوج بروند. همان روز ٢٩بهمن، ساعت ١٠صبح با مسئولان استانی جلسه داشتند. برای تصویب این طرح تمام مسئولان، ازجمله نیروی انتظامی، فرماندار و بخشدار شرکت میکردند. این سهنفر هم در آن جلسه از گزارشهایشان دفاع میکردند و به سوالات مسئولان جواب میدادند.
درنهایت اگر طرحشان مشکلی نداشت، تصویب میشد و طرح تأسیس نیروگاه ٥٠٠مگابایتی در گچساران به اجرا درمیآمد. من خودم آنها را بدرقه کردم. خیلی هیجان داشتند. خود من هم خیلی خوشحال و امیدوار بودم. این پروژه میتوانست کمک زیادی به شرکت و کارمان کند. از آنجایی که به کار این سهنفر اعتماد داشتم، میدانستم که طرحشان تصویب خواهد شد، برای همین آنها را راهی کردم، اما به جای شنیدن خبر خوش از زبان خودشان، خبر تلخ و وحشتناکی را شنیدم.
آنها هرگز به آن جلسه که برایش روزشماری میکردند، نرسیدند. نتوانستند گزارش خود را ارایه دهند. گزارشهایی که زحمت زیادی برایش کشیده بودند. من خودم به چشمم شاهد این زحمات بودم، اما حالا این پروژه عقب افتاد. باید سهنفر دیگر را پیدا کنیم و آنها گزارشهای خود را تهیه کنند. لطمه زیادی به پروژه وارد شد، اما اینها اصلا مهم نیست. مهم نیروها و کارمندان حرفهای شرکت بودند که از دستشان دادیم».
منفرد در ادامه صحبتهایش میگوید: «مریم عامری متولد سال ٥٦ بود. او دو دختر ٣ساله و ١٣ساله دارد. با خانوادهاش در تماس هستم و به دیدارشان هم رفتهام. دو دخترش بشدت بیتابی میکنند. وابستگی زیادی به مادرشان داشتند. با اینکه مادرشان شاغل بود و به کار خود اهمیت زیادی میداد، اما تمام کارهای بچهها را هم خودش انجام میداد.
حالا همسرش مانده با این دو دختر که مرتب سراغ مادرشان را میگیرند. احمد انواری هم متولد سال ٦٠ بود، او ازدواج نکرده بود و با پدر و مادرش زندگی میکرد. پدرش استاد انواری بزرگ است. او رئیس دانشکده صنعتی شریف و جزو ٣ استاد بزرگ فیزیک ایران است. پدری که حالا مرگ پسر مهربان و خوشاخلاقش او را شوکه کرده است. هادی فهیمی هم متولد ٥٩ بود، او هم ازدواج کرده بود، ولی فرزندی نداشت. حال همسرش از همه بدتر است و هنوز مرگ شوهرش را باور ندارد. مریم عامری در این شرکت از همه باسابقهتر است.
او ١٣سال در این شرکت کار کرده بود، ولی هادی و احمد هرکدام یکسال بود که به این شرکت آمده بودند، اما هر سهنفرشان کارنامه درخشانی دارند. مریم عامری فارغالتحصیل مهندسی شیمی از دانشگاه دولتی در تهران و در سال ٧٩ است. او همچنین کارشناسی ارشد رشته برنامهریزی، مدیریت محیطزیست از دانشکده محیطزیست دانشگاه تهران را داشت. او دوسال سابقه کار در سازمان انرژی اتمی، کارخانه پاکسان داشت.
از سال ٨٣ نیز با شرکت مشانیر در پروژههای مختلف زیستمحیطی، منابع آب همکاری داشت و این اواخر نیز مدیر پروژه مطالعات زیستمحیطی و پیوست سلامت نیروگاه سیکل ترکیبی گچساران و مسئول پروژه مطالعات زیستمحیطی طرح سد و نیروگاه جریانی دز بود. عضویت در مجامع مختلف علمی ازجمله انجمن مهندسی شیمی آمریکا، فارغالتحصیلان دانشگاه تهران، انجمن مهندسی شیمی ایران و غیره از دیگر افتخارات او بود.
احمد انواری نیز دانشجوی دکترای مهندسی محیطزیست در دانشگاه تهران، فارغالتحصیل کارشناسی مهندسی عمران از دانشگاه صنعتی شریف و کارشناسی ارشد مهندسی محیطزیست از دانشگاه تهران بود. او در مقطع کارشناسی ارشد با رتبه اول قبول شد. هادی فهیمی نیز در رشته مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست ادامه تحصیل داد. او از سال ٨٩ مدرس دورههای تور لیدری و طبیعتگردی در استانهای تهران، کرمان، هرمزگان و سمنان بود. کتاب اطلس خزندگان ایران را با همکاری چند نفر از دوستانش نوشت و در سال ٩٤ به چاپ رسید. او دانشجوی دکترای محیطزیست و عضو کارگروه تخصصی خرسها در اتحادیه بینالمللی حفاظت از طبیعت بود که در این حادثه جان خود را از دست داد.»
٧روز است که آرامش نداریم
طاهره نوروزی مادرشوهر مریم عامری است. زن میانسالی که بلافاصله پس از شنیدن نام عروسش اشک میریزد. داغش هنوز تازه است. غمی که در چهره پسرش است، او را از پا انداخته؛ بیتابی نوههایش داغ دلش را تازهتر میکند. شوهرش هم بیمار است و روی تخت خوابیده و او باید به تنهایی تمام این بار را به دوش بکشد.
این زن در اینباره به «شهروند» میگوید: «از وقتی که آن خبر تلخ و وحشتناک را شنیدیم تا همین الان روزگارمان سیاه شده؛ ماتم در خانهمان موج میزند. پسرم شوکه شده و با هیچکس صحبت نمیکند. اشک میریزد. نمیداند باید با غم بیمادری دیانا و پرنیا چه کند. به تنهایی باید این دو دختر را بزرگ کند. از آیندهای که پیشرو دارد، میترسد. این غمهایی که در دل پسرم است، مرا نابود کرده؛ ٧روز است که آرامش نداریم. دیانای ٣ساله مرتب بهانه مادرش را میگیرد. پرنیا هم هنوز نتوانسته این فاجعه را درک کند. نمیتوانیم آنها را آرام کنیم. از طرفی شوهرم هم خیلی وقت است که در بستر بیماری به سر میبرد. فراموشی دارد و مرتب میخوابد. من باید به تنهایی این همه بار را به دوش بکشم. دیدن ناراحتی پسرم حالم را بد میکند. ای کاش این اتفاق نمیافتاد. کاش عروسم زنده بود.»