نتیجه انتخابات ریاست جمهوری گویی تلنگری سنگین به راستگرایان بوده است؛ تلنگری که آنها را به صرافت انداخته که تا فاصله باقیمانده تا انتخابات مجلس یازدهم و ریاست جمهوری سیزدهم تمام انرژی خود را صرف جذب کردن آرای خاکستری به سمت خود کند.
خبرآنلاین نوشت: چرا اصولگرایان شکست می خورند؟ این مهمترین پرسشی است که این روزها روی میز تحلیلگران سیاسی و البته تصمیم سازان جناح راست قرار گرفته است. آنها سه شکست پی در پی را در کارنامه خود ثبت کردهاند که جنسشان تقریبا شبیه هم بوده است؛ وجه اشتراک هر سه انتخابات را باید در یک چیز جستجو کرد؛« تاثیر آرای خاکستری»
از آرای ساکت تا خاکستریهای صندوق رایاین خاکستریها کدام طیف از رای دهندگان هستند، چه گرایشی دارند و اساسا به کدام جناح نزدیکترند؟ کندوکاو در آرای این طیف در ادوار مختلف انتخابات حکایت از آن دارد که این طیف اگر چه همیشه تعیین کننده نهایی نتیجه انتخابات بوده اما هرگز یک دست نبوده است. آنها گاه شبیه هم فکر و عمل میکنند و گاه هم هر کدامشان به سمتی میروند.
در هر انتخابات آنچه رخ میدهد این است که دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا هر کدامشان طرفداران و بدنهای دارند که به صورت سنتی به آنها رای میدهند. این رای قابل مقایسه است اما نکته این است که این میزان از رای نمیتواند موجب پیروزی مطلق هیچ کدام از دو جناح شود. دقیقا همین جاست که «خاکستریها» رخ نمایی میکنند؛ طیفی که کار را برای تحلیگران سیاسی بسیار سخت میکنند و این رقابتهای مهم و بزرگ سیاسی را با صفت «پیش بینی ناپذیری» مواجه میسازند.
برای تحلیل و برداشت درستتر که میتواند پیش گوییها را نزدیک به واقعیت کند باید رفتارشناسی دقیقی مبتنی بر فکتهای بر جای مانده از ادوار انتخابات داشت.
ضدسیستمها؛ این طیف از رای خاکستریها خیلی سخت راضی به رای دادن میشوند مگراینکه احساس خطر کرده و نسبت به حضور فرد یا گروهی در قدرت نگران باشد. در این صورت این طیف هم خود در انتخابات شرکت میکند و هم اینکه دیگران را تشویق به رای دادن میکند. این وضعیت به خوبی در انتخابات سالهای ۹۲ -۹۴-۹۶ دیده شد. در همین انتخاباتی که گذشت خیابانهای تهران و برخی استانها در ساعات پایانی شاهد حضور این طیف از مردم بود که دیگران را مجاب به رای دادن میکردند.
جهنمیها؛ این طیف از رای دهندگان چندان گرایش سیاسی خاصی ندارد. آنها ذاتا تمایل دارند که با طرف برنده بازی در یک سمت قرار گیرند. رفتار شناسی آنها نشان داده است که تا آخرین لحظه تصمیم نمیگیرند یا تصمیمشان را علنی نمیکنند تا در نهایت ببینند اکثریت با کدام فرد یا گروه است. به همین خاطر است که محمدرضا باهنر از لیدرهای جریان اصولگرا پیشتر اصطلاح جهنمی را برای این طیف از رای دهندگان به کار برده و عنوان کرده بود این طیف در نهایت میگویند:«به جهنم به فلان گروه یا فرد رای میدهم.»
روشنفکرها؛ این گروه شباهتهایی با ضد سیستمها در مخالفت با وضع موجود دارند اما نکته آنها این است که بنا را بر حضور در انتخابات گذاشتهاند نه عدم مشارکت. در این طیف شرایطی برای رای دادن وجود دارد.
بازی اصلاحطلبان با آرای خاکستریحالا باید دید که کدام یک از دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب توانستهاند بهره بیشتری از این خاکستریها ببرند. دقت در نتایج انتخابات در ادوار اخیر نشان میدهد اصلاح طلبان قاعده بازی با رقیب اصولگرا را خوب یاد گرفتهاند، گویی همان روزهایی که در انزوای سیاسی بودند، برای بازگشت به قدرت نگاهشان را به یک طیف آرا دوخته بودند؛ «خاکستریها». به صحنه آمدن همان خاکستریها در سال ۹۲ بود که به آنها کمک کرد که بازگشتی شیرین به قدرت داشته باشند، هم در انتخابات شورای شهر هم ریاست جمهوری.
اصلاح طلبان فهمیده بودند چگونه سر آرای خاکستری را به سمت خود بچرخانند و از همین نقطه به رقیب راست گرایشان ضربه بزنند. در نقطه مقابل اصولگرایان همیشه با تکیه به درصد آرای قطعیشان چندان توجهی به این سبد رای آور نداشتهاند؛ غفلتی که شکست چندین باره را برای آنها طی چند سال اخیر رقم زد از سال ۹۲ تا ۹۶.
حتی در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم که آرای خاکستری به تحلیلهای اصولگرایانه راه یافت و مردان راستگرای سیاست نیم نگاهشان را به سمت این طیف از رای دهندگان چرخاندند اما باز هم تلاششان برای جذب رای به سرانجام نرسید و نتوانستند رگ خواب خاکستریهای انتخابات را بدست بگیرند.
نتیجه انتخابات ریاست جمهوری اما گویی تلنگری سنگین به راست گرایان بوده است؛ تلنگری که آنها را به صرافت انداخته که تا فاصله باقیمانده تا انتخابات مجلس یازدهم و ریاست جمهوری سیزدهم تمام انرژی خود را صرف جذب کردن آرای خاکستری به سمت خود کند. گویی اصولگرایان این بار قرار است خودشیفتگی سیاسی خود را کنار گذاشته مردم را در متن تحلیلها و برنامههای انتخاباتی خود قرار دهند.
معمای پیوند خوردن اصولگرایان به کلاه مخملیها و تتلیتیهاموسم انتخابات مجلس دهم که رسید علم همایشهای انتخاباتی اصولگرایان یکی بعد از دیگری بالا رفت؛ همایشی با جمعیت زیاد که اصولگرایان را دلخوش به کسب حداکثری کرسیهای بهارستان دهم میکرد اما پرحاشیهترین همایش آن روزی برگزار شد که در مجلسی که غلامعلی حدادعادل، سخنرانی میکرد عکسهایی از لوتیها و کلاه مخملیها منتشر شد که نشان میداد برای اصولگرایان تبلیغ میکنند. انعکاس آن در برخی رسانههای اصولگرا و تحلیلهایی که مطرح میکردند به نوعی درصدد پیوند زدن طبقه عامی با جریان اصولگرا داشت.
ماجرا هرآنچه بود کسی چندان به دنبال کشف راز پیوند خوردن آن روز اصولگرایان با کلاه مخملیها نرفت. حرکت آن روز اصولگرایان در حد یک اتفاق و شوخی سیاسی چند صباحی نقل محافل شد و تمام.
در زمان انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم اصولگرایان همپای اصلاح طلبان زمزمههایشان درباره رای خاکستریها به گوش میرسید، گویی آنکه این بار تلاششان را بر آن قرار داده بودند که حتما سبد رای خود را مزین به این قسم آرا هم بکنند. یک بار زمزمه معرفی کاندیدای زن از سوی راست گرایان شنیده میشد؛ یک تابوشکنی تمام عیار که میتوانست ولولهای در بین نیمی از جمعیت رای دهندگان یعنی زنان به راه بیندازد. کمی که گذشت سازوکاری را روی میز گذاشتند که بنا به گفته خودشان از پایین به بالا طراحی شده بود. دیگر قرار نبود راس اصولگرا تصمیم بگیرد و بدنه به آن تن بدهند. روش دموکراتیک رایگیری را در پیش گرفتند تا از این طریق به کاندیدای نهایی برسند. بگذریم از شائبههایی که روایت میکرد آرا در همان مدل جابجا شده است.
بمب خبری اما آن زمانی منفجر شد که یکباره کاندیدای نهایی اصولگرایان رودروی یک خواننده زیرزمینی نشست و با او خوش و بش دوستانه کرد. هنوز معمای پیوند کلاه مخملیها با اصولگرایان حل نشده بود که معمای پیوند اصولگرایان با تتلو و تتلیتیها همه را شوکه کرد؛ اتفاقی که به فاصله چند ساعت تا انتخابات ریاست جمهوری رخ داد تا شوک انتخاباتی این بار از سوی اصولگرایان به صندوق آرا وارد شود.
یک سو تحلیلهای سیاسی شوکه از این اقدام اصولگرایان آن را خطای استراتژیک تیم رئیسی میدانستند و سوی دیگر با طنز میگفتند تعداد فالورهای تتلو (در اینستاگرام) قرار است به کمک رئیسی بیاید؛ طنزی که یک واقعیت را در خود نهفته کرده بود. اصولگرایان به دنبال کسب رای بودند، نه رای قطعی که همیشه همراهشان بود. نگاهشان به ساکتین آرا و خاکستریها بود. به صحنه آوردن این آرا به نفع خودشان را نیازمند یک شوک لحظه آخری دیده بودند؛ شوکی که تلاش کردند به وسیله تتلو آن را به این بدنه رای وارد کنند.
نگاه متفاوت اصولگرایان و اصلاح طلبان به آرای خاکستریاگر رقیب اصلاح طلب اصولگرایان در جذب خاکستریهای انتخابات در اکثر مواقع نگاهش را به طیف روشنفکر دوخته و از دریچه مباحث مربوط به آزادی بیان و حقوق شهروندی و ...تلاش کرده تا آرای خفته را به سمت خود بکشاند این بار اما اصولگرایان گویی مسیری دیگر را در پیش گرفتهاند. نزدیکی معنادار به طیفی از آرا که گویا قرار بود تتلو نماد آن باشد. هرچند استراتژی لحظه آخری یاران رئیسی بازهم کارگر نیفتاد و رئیسی با فاصله از روحانی شکست خورد.
شاید همان روزها تصور میشد این پیوند دیگر به تاریخ سپرده شود و در لیست خطاهای انتخاباتی اصولگرایان به ثبت برسد. اما گویا آن دیدار یکباره در فرودگاه و آن خوش و بشهای بین رئیسی و تتلو یک اتفاق لحظهای نبوده است. اصولگرایان گویا هنوز هم سرخورده از آن دیدار نیستند که همایش برپا میکنند و تتلو نه تنها مهمان ویژه آنها میشود که حتی تقدیر هم میشود.
جلسهای که آه از نهاد بزرگان و سنتیهای اصولگرا بلند کرد اما تندروهای این جریان عزمشان را بر نزدیک کردن چنین چهرههایی به جریان اصولگرا جزم کردهاند. گویی تلاشها برای انتخابات ۹۸ یا حتی ۱۴۰۰ در این مسیر هدف گذاری شده است.
این خاکستریها اکنون در ایران مهمترین عامل پیروزی در انتخابات هستند. اصولگرایان تلاششان را شدت بخشیدهاند نکته اما این است که اصلاح طلبان جامعهشناسان بهتری هستند. آنها مدتهاست که کار بر روی افکارعمومی را پیشآهنگ تحرکات سیاسی خود قرار دادهاند و پیوندی بین جامعه شناسی و علوم سیاسی برقرار کردهاند. همین هست که تغییر را از پایین به بالا دنبال کردهاند و نتیجه هم گرفتهاند
چون اینها کسانی هستند که از شرایط ناراضی هستند و موقع اجبار به انتخاب بین گزینه ها سمت بدترین گزینه نمیروند