دنیای اقتصاد نوشت:
برخي وعدههاي انتخاباتي آدم را ياد تجربه عبرتآموز كورههاي خانگي فولاد در چين مياندازد. ماجرای اين کورهها از آنجا آغاز شد که «مائوتسه تونگ» از مردم كشورش خواست تا در يك بسیج ملی، كمك كنند تا چين در زمینه تولید فولاد، بر كشورهاي صنعتي پیشی بگیرد. احتمالا او بهدنبال خلق يك انقلاب صنعتي در كشورش بود. هنوز هم کسی نمیداند که فکر اولیه ایجاد کوره، از کجا سرچشمه گرفته بود و چه كسي آن را به مائو پيشنهاد كرده بود، اما اين ايده به ظاهر ساده و شدني بود.
کورههایی که با آجر و ساروج ساخته میشدند و چهار تا پنج متر ارتفاع داشتند و آتش درون کوره ميتوانست فلزات دورريختني مردم را ذوب و تبدیل به شمش فولاد كند. فکر ایجاد کورهها حتی به کاخ محل سکونت مائو هم رسوخ کرد و نگهبانان او هم در محل زندگي مائو کوره ساختند و وسايل فولادي خود را در آن انداختند. با ادامه اين وضع، مردم مجبور شدند ظروف و حتی ادوات کشاورزی خود را در کورهها بریزند.
پس از مدتی بحران سوخت نیز به مشکلات قبلی اضافه شد و حتی تلاش مردم برای سوزاندن میز و صندلی و سازههای چوبی منازل هم نتوانست کورههای فولادی را روشن نگه دارد. گذشته از آن، فولاد تهیه شده در کورههای خانگی آن قدر بی کیفیت و نازل بود که به درد هیچ کاری نمیخورد.
زمان زيادي لازم نبود تا بيارزش بودن اين ايده بر مائو و حزب كمونيست چين ثابت شود، اما هزينه سنگين آن را مردمي پرداختند كه دوست داشتند به كشور و رهبر خود كمك كنند. بگذريم از اينكه در اثر سياستهاي مائو حداقل 20 ميليون نفر از همين مردم از گرسنگي مردند. نظير آنچه مائو در چين بر سر مردم و اقتصاد كشورش آورد، رابرت موگابه در زيمبابوه، فيدل كاسترو در كوبا، هوگو چاوز در ونزوئلا و... بر سر اقتصادشان آوردند.
جهان پر است از تجربه سياستمداراني كه ابتدا قصد داشتند براي مردم، دنياي بهتري بسازند؛ اما در نهايت با سادهانگاري مسائل و ناديده گرفتن تجربه ديگران و بيتوجهي به يافتههاي علمي، زندگي را بر خود و ديگران سخت كردند. با اين حال منصفانه نيست اگر فكر كنيم سياستمداراني كه نام برديم، نيت خير نداشتند و براي تخريب آمده بودند. آنها آمدند تا در اقتصاد كشورشان انقلاب ايجاد كنند. شغل بيافرينند. سرمايهگذاري را رونق ببخشند و فقر را كاهش دهند، اما در عالم واقعيت ايدههايي كه داشتند به سرانجام نرسيد و جز فقر و بدبختي بيشتر مردم نتيجهاي بهدنبال نداشت.
روي كاغذ خيلي كارها شدني است. ميشود براي حل همزمان بيكاري و مسكن مردم، دستور داد تا در تمام بيابانهاي كشور، شهرهاي جديد احداث كنند. ميشود دستور داد كه بيابانهاي اطراف تهران بهطور كامل به واحدهاي كشاورزي مدرن تبديل شود. ميشود آب خليج فارس را به بيابانهاي خراسان و كرمان برد و كشاورزي را رونق داد. ميشود وعده توزيع عادلانه منابع داد. ميشود به همه وعده شغل و زندگي بهتر داد.
همه اين ايدهها مانند ايده مائو براي ايجاد كورههاي خانگي فولاد شدني هستند. شدني از اين جهت كه دولتها ميتوانند منابع مالي و توان اجرايي كشور را بسيج كنند تا چنين ايدههايي را عملي كنند، اما نتيجه چه خواهد شد؟
ايدههاي كاغذي و روياهاي بعضا خيرخواهانه سياستمداران كم نيستند، اما راهحلهاي اقتصادي بسيار اندكند. آن قدر اندك كه معدود راههاي موجود حوصله سياستمدار را سر ميآورد. آن گونه كه در برابر عقلانيت علم اقتصاد قيام ميكنند. تجربه به حاشيه راندن منطق اقتصادي و جايگزيني رفتارهاي احساسي و عوامپسندانه تا امروز هزينههاي گزافي به كشور تحميل كرده است.
بايد اميدوار باشيم و اين مساله را مطالبه كنيم كه در تداوم رقابتهاي انتخاباتي، نامزدها نسبت به طرح شعارهاي خيالي حساسيت بيشتري داشته باشند. اقتصاد ايران پيش از اين چند بار در آتش كوره پوپوليسم سوخته و قطعا بيش از اين تحمل شوكهاي ناشي از عوامگرايي در سياستگذاري را ندارد.