فرارو- امیر هاشمی مقدم؛ در هفته پیش، نخستین «همایش گفت و گوهای ایران و جهان عرب» در کشورمان برگزار شد. در کنار ارزش و اهمیت چنین همایش هایی که میتواند مایه هماندیشی و نزدیکی کشورمان با کشورهای دیگر شود، در جهتی دیگر نیز درخور توجه است.
جهان اسلام بهطور تاریخی دارای سه زبان برجسته بود: عربی که زبان دین و دانش بود؛ فارسی که زبان فرهنگ و ادب به شمار میرفت و ترکی که زبان نظامی بود. از این میان، زبان فارسی که هم از نظر اهمیت و هم از نظر بالندگی و تعداد آثار تولیدشده، دومین زبان دنیای اسلام بود، بیش از دیگر زبانها مورد بیتوجهی قرار گرفته است. همچنین در دهههای اخیر، نقش این زبان در هویت ملی و یکپارچگی سرزمینی کمتر دیدگاههای رسمی را به خود جلب کرد. این را میتوان با جایگاه دو زبان دیگر سنحید تا بحث، روشنتر شود.
جهان عرب (کشورهایی که زبان عربی در آنجا رسمی است)، 23 کشور را در بر میگیرند. این کشورها اگرچه درون خود ناسازگاری های بسیاری دارند، اما در برابر کشورهای دیگر، از یکدیگر دفاع میکنند. بر همین پایه، بیش از هفتاد سال است که «اتحادیه کشورهای عرب» را بنیاد نهادهاند؛ در پارلمان برخیشان، کمیسیون «امور عربی» دارند؛ مدام نامی ساختگی برای خلیج همیشه فارس به کار میبرند؛ خواهان پیوستن جزایر ایرانی خلیج فارس به امارات متحده عربیاند؛ خواهان جداسازی خوزستان (یا آنچه خودشان «دولت العربی الاحواز» مینامند) از ایراناند و همین دو هفته پیش در قاهره برای همین کار گرد هم آمده بودند؛ در جنگ میان ایران و عراق، به جز سوریه، بقیهشان با همه توان پشت سر عراق صفآرایی کردند؛ از حضور ایران در کشورهایی همچون عراق، سوریه، لبنان و یمن بسیار ناخرسندند؛ وزیر امور خارجه مصر میگوید: «به خاطر حفظ امنیت ملی عربی، همکاری با ایران را نمیپذیریم» و... . این کشورها عموما خود را با نام «جهان عرب» شناسانده و شناخته میشوند و به جز برخی، بقیهشان میانه خوبی با ایران ندارند.
از سوی دیگر، کشورهایی که زبان بیشتر مردمانش از خانواده زبان های ترکی است نیز شورای همکاری کشورهای ترک (Türk Kenseyi/Şurası) را در سال 2009 برپا کردند که تاکنون چهار کشور ترکیه، جمهوری آذربایجان، قزاقستان و قرقیزستان به آن پیوستهاند و از دو کشور ترکمنستان و ازبکستان نیز بهعنوان کشورهایی یاد میشود که شاید در آینده به آن بپیوندند.
«ملت ترک» (Türk milleti) اصطلاحی است که بسیاری از شهروندان این کشورها و حتی شهروندان ترک کشورهای دیگر نیز، برای اشاره به خود به کار میبرند که بیشتر انگیزهشان از کاربرد این اصطلاح، تاکید بر همریشه و یکی بودنشان است. همین است که رسانههای ترکیه و جمهوری آذربایجان مدام به بزرگنمایی مسائل آذری/ترکهای ایران میپردازند؛ ترکیهایها بهخاطر فشاری که دولت چین به ترکهای اویغور چین وارد میکند، به سفارت چین و گردشگران چینی حمله میکنند؛ وارد جنگ با یونان میشوند تا از حقوق ترکهای قبرس دفاع کنند؛ با روسیه به دلیل درگیری با چچنیها مجادله میکنند و... .
اما در این میان، ایران بیش از سایر کشورها بر مفهوم «امت اسلامی» تاکید دارد و بسیاری از مسئولین، ملیگرایی ایرانی را مغایر آموزههای اسلام میدانند.
بیگمان یکی از درخشانترین دورههای تاریخی ایران، دورهای بود که هویت دینی و اسلامی بر سراسر سرزمینهای اسلامی چیرگی داشت. همان زمان که ابن بطوطه، ناصرخسرو، مولانا و بسیاری دیگری از شرق تا غرب همین سرزمینها را در مینوردیدند و آنچه در این میان اهمیت داشت، همان هویت دینیشان بود. اگر چیرگی این هویت دینی همچنان دنباله مییافت، اکنون بسیاری از این چالشها فراروی جهان اسلام و سرزمینمان ایران نبود.
این در حالی است که در همان زمان که بیشتر کشورهای مسلمان کنونی وجود نداشتند و حتی نام کنونیشان در هیچ کجا یک بار هم به کار نرفته بود، ایرانیان هویت ملیشان را حفظ کرده بودند. اما از سده نوزدهم که مفهوم ملیگرایی در اروپا و سپس دیگر کشورها رواج یافت، مفهوم امت اسلامی کم کم کنار گذاشته شد. تا آنجا که عثمانیها بهعنوان آخرین خلافت اسلامی هم جایشان را به یکی از ملیگراترین جنبشها در جهان دادند.
همین است که در برابر نام تاریخی و دو هزار و پانصد ساله «خلیج فارس»، در حالی که اعراب حدود پنجاه سال است به تحریک انگلستان از نام دروغین دیگری استفاده میکنند، برخی از مسئولین ما پیشنهاد نام «خلیج اسلامی» را میدهند و عدهای هم بدون در نظر گرفتن واقعیات و شرایط کنونی، همچنان تنها به بهانه «امتگرایی» بدون مولفههای هویت ملی، بر آن پافشاری میکنند.
در حالیکه این پیشنهاد از سوی هیچیک از کشورهای عربی پذیرفته نشده و آنان همچنان نه بهواسطه واقعیات تاریخی، بلکه بر پایه دلارهای نفتیشان تلاش دارند تا واقعیات تاریخی را دگرگون و تجریف سازند. شگفتانگیز است ما از کسانی انتظار داریم نام میانهای برای این خلیج همیشه فارس بپذیرند که حتی نام تاریخی دریای بین هندوستان و شبه جزیره عربستان که پیامبر اسلام نیز آنرا «بحرالاخضر» نامیده بود، دگرگون کرده و «دریای عرب» نهادهاند و هر اندیشمند ایرانی –منظور همان ایران بزرگ فرهنگی است- که به زبان عربی کتابی نوشته را، دانشمند عرب مینامند. باید پذیرفت که این نام های تاریخی، میراث چندهزار ساله ما است و کسی نمیتواند آنها را بر اساس ایدئولوژیهایش حاتمبخشی کرده و با دشمنان به مذاکره بنشیند.
در برابر هویتسازی دیگران، ما مفهومی داریم به نام «ایران بزرگ فرهنگی». ویژگی برجسته این نام و مفهوم این است که نه قومگرایانه است، نه در پی تحریف وافعیت های تاریخی است؛ ایران بزرگ فرهنگی پهنه ای پهناور از غرب چین تا حوزه بالکان که اقوام، زبان ها، ادیان و مذاهب گوناگونی در آن نقش آفرینی کرده، خود را به آن و آنرا به خود متعلق می دانسته اند. هرچند زبان فارسی روزگاری عامل پیوند مردمان و اقوام این سرزمین ها بود.
شعرا و چکامهسرایان از بالکان (همچون نعیم فراشری آلبانیایی)، عثمانی (که به جز بسیاری از شعرا و ادیبان و مورخان درباری، بسیاری سلاطین عثمانی یا دیوان شعر فارسی داشتند و یا به فارسی شعر میسرودند)، جمهوری آذربایجان (همچون نظامی و خاقانی)، ایران کنونی، افغانستان (که ناصر خسرو، رابعه بلخی، مسعود سعد سلمان و... قطرهای از دریای چکامهسرایان فارسیاش هستند)، پاکستان (همچون اقبال لاهوری)، هندوستان (که چندین سده زبان ادب و دربار بود)، بنگلادش (که به قول حافظ: «شکرشکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله میرود»، آنگونه که پروفسور وانگ ایدن میگوید، بر اساس سفرنامهای چینی متعلق به سده پانزدهم میلادی، همه بنگلادشیها در آن دوره به فارسی سخن میگفتند، آنگونه که دکتر شهیدالله، بزرگترین زبانشناس بنگلادش میگوید، حدود ده هزار واژه فارسی در زبان بنگلادشی امروزین یافت میشود و آنگونه که دکتر محمد ابوهاشم بنگلادشی میگوید، بسیاری از کتابهای تاریخ و ادبیات بنگلادش به زبان فارسی است و برای همین، این زبان تا پایه دکترا در بسیاری از دانشگاههای این کشور آموزش داده میشود)، سریلانکا (که ابن بطوطه عرب، در سفرنامهاش میگوید تنها زبان فارسی بود که توانست ارتباط وی با پادشاه این کشور را برقرار سازد)، مالزی (برای نمونه بر سنگ گور حسامالدین در روستای سامودرا، اشعاری از سعدی به فارسی نوشته شده است)، اندونزی (حدود 350 واژه فارسی در زبان اندونزیایی شناسایی شده است)، چین (که ابن بطوطه از ملوانان چینی یاد میکند که اشعار سعدی را به فارسی میخواندند. شهرهای ختن و کاشغر در شرق این کشور در ادبیات ما بیشتر شناخته شدهاند.
در طول تاریخ هم با وجودی که بیشتر ساکنان این شهرها که در استان سینکیانگ در شرق چین قرار گرفتهاند، همین ترکهای اویغور امروزی بودند، اما بسیاری منابع تاریخی و ادبیشان به فارسی بود. اکنون نیز یکی از شهرستانهای همان استان سینکیانگ، به نام «تاشکورگان تاجیک»، باشندگانش همچنان تاجیک هستند)، قزاقستان (مردمان تاجیک چمکت و طراز در جنوب این کشور)، قرقیزستان (که دره فرغانهاش از مراکز شعر و ادب فارسی بود و همچنان، مردمان تاجیک این کشور اکنون تنها در همین دره زندگی میکنند و بر اساس دانشنامه حسین کراسایف، چهل درصد واژگان کنونی قرقیزستان ریشه فارسی دارند)، ازبکستان (که شعرای فارسیسرای بسیاری از سمرقند، بخارا، خوارزم و تاشکندش میشناختیم و همچنان بیشتر باشندگان این شهرها به فارسی تاجیکی سخن میگویند)، تاجیکستان (که اکنون دولتمردان و مردمانش بیشترین تعصب را روی زبان فارسی/تاجیکی، تمدن کهن ایران و خاندانهایی همچون هخامنشیان و ساسانیان دارند) و... .
همین است که برخلاف آنچه بسیاری از مردم دنیا و حتی خود ایرانیان میپندارند، بر پایه نتایج پژوهشی که دو سال پیش در روزنامه واشنگتن پست (لینک مطلب در پایان همین نوشتار است) منتشر شد، اکنون زبان فارسی در 29 کشور دنیا گویشور دارد و از این جهت، جایگاه ششم را در بین زبانهای سراسر دنیا به خود اختصاص داده است (هرچند بخش عمدهای از این کشورها، اروپایی و امریکاییاند که زبان فارسی در آنها پیشینهای ندارد و تنها بهواسطه مهاجرتهای گسترده چند دهه اخیر، شمارشان بسیار فزونی یافته است).
به هر روی سخن بر سر جداییطلبی از هویت اسلامی در ایران نیست؛ چرا که بر پایه پندار برخی از امتگرایان، هر کسی سخن از هویت ایرانی بزند یعنی مخالف هویت اسلامی است. این مغلطه تنها یک ابزار است برای ترساندن و در تنگنا قرار دادن هویت ملی کشورمان. اما در جهانی که هویتهای ملیگرایانه و حتی قومگرایانه روز به روز برجستهتر میشود، نمیتوان خلاف جهت آب شنا کرد و آب را به آسیاب دشمن ریخت. این راه حقیقتا به ناکجا آباد میرود.
پاکستان آموزش زبان فارسی را چند دهه است به کناری نهاده و عربستان با گشودن مدارس دینی به زبان عربی، متحد اصلی پاکستان شده است؛ دولت افغانستان به عربستان برای ساخت دانشگاه و مرکز آموزش علوم دینی و... چراغ سبز نشان میدهد؛ گروهها و دپارتمان های آموزش زبان فارسی در بنگلادش، پس از اینکه بارها از بنیاد سعدی و... درخواست فرستادن کتاب های آموزش زبان فارسی میکنند و نتیجه نمیگیرند، یکی یکی جایشان را به گروهها و دپارتمان های زبان عربی میدهند که از سوی کشورهای عرب به شدت پشتیبانی میشوند؛ فارسزبانان آسیای میانه پس از ناامیدی از ایران، چشم امیدشان به سوی تاجیکستان گرویده؛ اما خود تاجیکستان پس از سالها تلاش برای برقراری پیوندش با هویت ایرانی و نهایتاً ناامیدی از ایران کنونی، به دامان عربستان در غلتید و... .
البته آگاهی درباره ایران بزرگ فرهنگی روز به روز دارد بیشتر میشود. تا آنچه که اکنون بسیاری از اندیشمندان افغانستان به درستی به این نکته اشاره میکنند که ایران کنونی، تنها بخشی از ایران بزرگ فرهنگی بوده است. تاجیکستان هم مدام نقش مردمان تاجیک در شکوفایی و باروری ایران بزرگ فرهنگی را یادآوری میکند. سخنرانی رئیسجمهور کشورمان در جشن نوروز 1393 در تاجیکستان که به «ایران بزرگ فرهنگی» و تفاوتش با ایران سیاسی کنونی پرداخت، نقطه عطف ارزشمندی در این زمینه به شمار میآید.
شگفتانگیز است که برخی از مخالفان برجسته شدن هویت ایرانی، رد پای استعمارگران را در همه جا و از جمله هویتگرایی ایرانی و تاریخ ایران باستان مییابند، اما حذف زبان فارسی که در شبه قاره هند (هندوستان، پاکستان، بنگلادش و...) به دست انگلیس انجام شد و در تنگنا قرار دادن زبان فارسی در آسیای میانه که روسیه/شوروی بنیانش را نهاد، نمیبینند و واکنشی به آن ندارند. شگفتانگیزتر آنکه مدام دم از عمق استراتژیک میزنیم، در حالیکه کافی است به عمق استراتژیک طبیعی و تاریخیمان نیمنگاهی داشته باشیم.
بیگمان اکنون که غربیها و بهویژه دولت تازه امریکا، تلاش هرچه بیشتری میکنند برای فشار وارد کردن بر ایران، تقویت شبکههای تاریخی و هویتیمان در منطقه میتواند خوابی که برای منزوی کردنمان دیدهاند را آشفته کند. شاید برای تقویت ایران بزرگ فرهنگی، به کار گرفتن چند راهکار توسط مسئولین فرهنگی و مردم کشورمان، کارساز باشد:
مسئولین فرهنگی ایران، بایسته است بازاندیشی و بازبینیای در برنامههای فرهنگی داخلی و خارجیشان داشته و نیمنگاهی به مفهوم ایران بزرگ فرهنگی داشته باشند. همچنین بپذیرند تقویت هویت ملی به معنای تضعیف هویت دینی ایرانیان نیست.
همچنین ایرانیان امروزی (یعنی کسانی که در جغرافیای امروزی ایران میزیند) با مطالعه تاریخ و افزایش دانستههایشان درباره ایران بزرگ فرهنگی، دریابند ایران کنونی، بخشی از ایران بزرگ فرهنگی گذشته بوده که مرکز آن اگرچه عمدتاً در ایران کنونی قرار داشته، اما بسیاری اوقات در عراق (همچون در دوره ساسانیان)، افغانستان (همچون غزنویان و تیموریان)، ترکمنستان (همچون دورههایی از اشکانیان و سلجوقیان)، ازبکستان (همچون دوره سامانیان) و... قرار داشته است. بر همین اساس محدوده نگاهشان را به مفهوم ایران و ایرانی، کمی گستردهتر کنند. در همین زمینه بایسته است نگاه تحقیرآمیزی که بسیاری از ایرانیان به اعراب، افغانستانیها، پاکستانیها و... دارند، بازنگری و اصلاخ گردد.
همچنین بپذیریم همه اقوام و مذاهب در شکوفایی ایران بزرگ فرهنگی نقش داشتهاند و ایران، به همه آنها تعلق دارد نه یک گروه خاص. همانگونه که اکنون همه اقوام و مذاهب باید دوباره تلاش کنند برای زنده نگاه داشتن ایران بزرگ فرهنگی.