آیدین سیارسریع در شرق نوشت: یکی از تفریحات ما نخبگان، اندیشمندان و برگزیدگان عالم امکان این است که بعد از فروش فیلمهای عامهپسند و به اصطلاح گیشه ازمیزان گرایش عوامالناس به این فیلمهای سطحی و مبتذل تعجب میکنیم و البته تحلیلهای متفاوتی دراین زمینه داریم.
دریک تحلیل ما با ریش پروفسوری یا سبیل استالینی به صندلی کافه تکیه زدهایم و درحال دودکردن مظاهر روشنفکری اظهار میداریم که «نئولیبرالیسم اساسا همین را میخواهد» و درتحلیل دیگر، با معرفیکردن کشور سوییس بهعنوان خاستگاه فکری و ژنتیکی خود از مردم عقبمانده ایران گلایه میکنیم و البته این سلایق نازل را طبیعی میدانیم، چون مردمی که به فلانی رأی دهند، معلوم است که چه فیلمهایی به مذاقشان خوش میآید! بعد هم بهعنوان تکمله میافزاییم: تو سوییس که اینجوری نیست! شما ندیدین.
یه فیلمی دارن به اسم امریکن پای، ساخته روبرتو روسلینی، هرسال رکوردهای فروش رو جابهجا میکنه. در تازهترین ابراز شگفتی از وضع فروش سینمای ایران، دغدغهمندان هنر و فرهنگ کشور با تجمع درشبکههای اجتماعی و برخی کافههای معتبر تهران اقدام به تعجب از فروش بالای فیلم سلام بمبئی کردند. البته من هرچه فکر کردم، نتوانستم بفهمم از این یک رقم دیگر چرا تعجب کردند. فیلم از مجموعه عناصر به فروش رساننده فیلم فقط کیم کارداشیان را ندارد. نخستین عنصر، محمدرضا گلزار که اگر درفیلم عروسی بنده هم حضور پیدا کند، فیلم حداقل ٥٠٠میلیون تومان میفروشد. دومین عنصر بنیامین بهادری و همسرش، سومین عنصر دورزدن ممنوعیتها و محدودیتها که این آخری خیلی جواب میدهد. این روزها فیلمهایی که میخواهند بفروشند از تکنیک تیترزنی «بازیگر معروف زن در استخر» استفاده میکنند.
برای سایتهای اینترنتی تنها چیزی که اهمیت دارد، بازدید است و کلیک و کشاندن مخاطب به سایت. همین میشود که مثلا عکس خانم بازیگر را که در استخر خشک و خالی بدون آب با حجاب کامل ایستاده، منتشر میکنند و چنین تیتری میزنند و با روح و روان و اعصاب جوان مردم بازی میکنند. درسینما هم شاهد چنین روندی هستیم. مثلا مخاطب تیزر فیلم را میبیند و میگوید: اوه اوه! این خانم متشخص برزیلی داره تو ساحل دنبال رضا عطاران میدوه! بریم ببینیم بالاخره بهش میرسه یا نه. یا درهمین سلام بمبئی هم شاهد چنین تبلیغاتی بودیم. آنوقت یکسری مغرض معاند و مخالف اعتلای سینمای ایران میگویند؛ سانسور چیز بدی است.
به ضرس قاطع عرض میکنم سانسور نهتنها بد نیست بلکه یک تعامل مثبت بین مسئولین و هنرمندان است. به این ترتیب که دوستان هر روز خطوط قرمز را پررنگتر میکنند، هنرمند اینها را دور میزند و کارش هم میفروشد. هر دوطرف هم راضی، دندان لق ناراضی! خب اگر این سانسور و محدودیت نباشد، این جنس ناجور را چه جوری بدهد دست مخاطب؟ به هرحال باید بپذیریم همه جای دنیا، سینما برای سرگرمی است. مخاطب با پف فیل و چیپس و پفک نمیرود که جستاری درباب نقد عقل محض و گفتاری درباب پدیدارشناسی روح بشنود و ببینند.
مسأله اینجاست که ما برای سرگرمی هم ارزش قایل نیستیم و فکر میکنیم سرگرمیسازی همان آبگوشتیسازی است و کلا اینگونه مقولات را ساده میشماریم. امیدوارم با این نطق کوتاه بنده تمام مشکلات سینما، سلیقه مخاطب، گیشه، کارگردانی، امپکس، نودال، سینه موبیل و خانواده محترم رجبی به مسیر درست هدایت شوند و دیگر شاهد فروش هیچ فیلمی درکشور نباشیم!