روزنامه شرق در مصاحبه خود با عباس ملکی مینویسد:
عباس ملکی در دو سرشاخه مهم تبحر دارد؛ هم دیپلماسی میداند و هم حوزه انرژی را خوب میشناسد. مثل خاورمیانه که هم سرشار از انرژی است و هم عمده حوادث دیپلماتیک بزرگ جهان به نوعی به این منطقه مربوط میشود. این دو تبحر برای تحلیل آنچه در منطقه خاورمیانه میگذرد و آنچه با آمدن دونالد ترامپ انتظار میرود، بسیار کارآمد است.
از همین رو با این دیپلمات اهل انرژی، به بررسی آنچه در خاورمیانه بعد از ترامپ خواهد گذشت، پرداختیم. ملکی که از «امآیتی» و مرکز تحقیقات استراتژیک گذشته و اکنون در اتاق کوچک دانشکده انرژی دانشگاه صنعتی شریف مشغول تحقیق و تدریس است، معتقد است اهمیت خاورمیانه در دوره ترامپ هم به اندازه گذشته خواهد بود اما او بیش از همه نگران راهبرد ما در مواجهه با ترامپ است.
ملکی تأکید دارد که نباید موضوع ایران را به ردههای بالای اولویت کابینه ترامپ برسانیم چون گذشت زمان و باتجربهشدن او و همراهانش به ما کمک خواهد کرد. او در همین زمینه پیشنهاد میکند که مسئولان جمهوری اسلامی ایران، ترامپ و همکارانش را با واقعیتهای ایران و برجام آشنا کنند. عباس ملکی در سالهای دولت سازندگی و دوران وزارت علیاکبر ولایتی، مدیرکل و معاون وزیر خارجه، همچنین عضو هیئت مذاکرهکننده ایران برای پایان جنگ بود.
دورهای هم بهعنوان معاون بینالملل مرکز تحقیقات استراتژیک فعالیت کرده است. او عضو پیوسته «رابرت ویلهلم» مرکز مطالعات بینالمللی مؤسسه تکنولوژی ماساچوست (امآیتی) است و همین موجب آشنایی بیشتر او با جان کری وزیر خارجه فعلی آمریکا نیز هست که در این گفتوگو از او هم روایت میکند.
به نظر شما دیپلماسی خاورمیانهای ترامپ چگونه خواهد بود؟
همه پیشبینیهایی که تاکنون درباره سیاست خارجه ترامپ شده است، با احتمال و عدم قطعیت روبهروست. دلیل آن هم این است که ما سابقهای از کار سیاست خارجی ترامپ نداریم. ولی میشود حدسهایی زد؛ اولین حدسی که زده میشود این است که با توجه به وجود برخی از وزرای یهودی در کابینه و نکاتی که قبل از انتخابات درباره اسرائیل گفته است، ارجحیت اول ترامپ، مسئله حفظ امنیت اسرائیل است.
اگر چنین شود، ما در خاورمیانه شاهد وضعیت هرجومرجگونهای خواهیم بود که از سال ۱۹۴۸ بوده و تاکنون هم ادامه دارد. این روند به احتمال زیاد به انتفاضههای متعددی منتهی خواهد شد و منازعات بین فلسطینیها و کسانی که سرزمینهای آنها را اشغال کردند، همچنان رو به گسترش خواهد بود. به این دلیل که جمعیت فلسطینی در حال رشد است و این رشد بسیار بالاتر از متوسط جهانی و یهودیان در اسرائیل است.
دوم اینکه یک گروه از جوانان فلسطینی با وجود همه مشکلات در این دورهها مشغول به تحصیل و روشنفکر و دانشگاهی و برخی مفسر و دانشمند شدند و هر لحظه احتمال دارد آنها به جای اینکه در ساختارهای دولتی کشورهای غربی یا کشورهای عربی مثل مصر یا کشورهای خلیجفارس یا در شرکتهای بزرگ و دانشگاهها کار کنند، به صورت منسجم و مستقیم به یاری فلسطین بروند. بهخصوص اگر وضعیت در آینده بدون آقای محمود عباس پیش برود.
میزان همکاری ترامپ با رژیم اسرائیل چقدر خواهد بود؟
در ایالات متحده آمریکا گرچه احزاب دموکرات و جمهوریخواه درباره اشتیاق نشاندادن از خود در رابطه با کمک به اسرائیل، گوی سبقت را میربایند، ولی تجربه نشان میدهد دموکراتها بیش از جمهوریخواهان در این زمینه پیشقدم بودهاند. کلا به نظر من جریان چپ، چپ نه به معنای فقط مارکسیستی بلکه چپ در هر کشوری مثلا در کشورهای اروپایی و آمریکایی، با جریان صهیونیسم همریشه هستند.
اینها هر دو از جریانات روشنفکری قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نشئت میگیرند. بنابراین به نظر من دموکراتها به صورت ریشهای و مبنایی با فعالیتهای رژیم اسرائیل مشکلی ندارند. این البته یک موضوع قدیمی است. اگر این احتمال را در نظر بگیریم، به آن معناست که ترامپ لزوما همکاری بیشتری نسبت به اوباما با اسرائیل نخواهد داشت.
به نظر من نزد آقای ترامپ موضوع یک رهیافت بازرگانی دارد. باید دید چقدر هزینه و چقدر بازده دارد. پس به نظر میرسد اگر تجارت و بازرگانی مدنظر باشد، مجموعه اقتصادی و بازرگانی کشورهای اسلامی خاورمیانه برای ایالات متحده آمریکا چند١٠ برابر اسرائیل جذابیت دارد؛ پس باید دید کجا برای کار آقای ترامپ توازن دارد.
نفت و گاز خاورمیانه در کجای این معادله قرار میگیرد؟
گرچه ایالات متحده نفت و گازی از خاورمیانه به صورت گذشته وارد نمیکند و حتی به کشورهایی نظیر کویت گاز مایع میفروشد -که این خیلی عجیب است- ولی بههرحال بازار خاورمیانه، بازار بسیار جذاب و گسترشیابندهای است. هر کشوری که به نوعی در حال تبدیل فرایند سیاسی خود به یک شکل جدید است، باید اقتصادش شکوفا شود.
این روند بعد از بهار عربی شروع شد و با وجود همه مشکلات در حال پیشرفت است و در آینده هم ادامه خواهد داشت. شکوفایی اقتصاد به معنای درخواست و تقاضای تکنولوژیهای جدید است و به نظر میرسد در دنیا هیچ کشوری مانند آمریکا به فناوریهای نوین صنایع انرژی دسترسی ندارد. با توجه به گرایش کابینه ترامپ به افزایش فعالیت در صنایع انرژیهای تجدیدناپذیر، به نظر میرسد همکاری بخش نفت و گاز خاورمیانه با بخشهای مشابه در آمریکا بیشتر خواهد شد.
خاورمیانه با جنگ و درگیری و بحرانی به نام تروریسم و داعش مواجه است. ترامپ با این شرایط چه خواهد کرد؟
بدون آنکه در این مورد صحبت کنیم که در آینده سوریه همین دولت بر سر کار است یا دولت دیگری براساس یک فرایند دموکراتیک انتخاب خواهد شد، به نظر میرسد اگر حاکمیت در سوریه همراه با تمامیت ارضی به دولت مرکزی بازگردد و اگر یمن به جایی برسد که دخالت خارجی در آن به حداقل برسد و نوع حکومت را مردم انتخاب کنند و اگر در عراق حکومت مرکزی و کردستان تنها حاکمان بر کشور عراق باشند، آنگاه به نظر میرسد سیاست خارجه آقای ترامپ به سمت بهترشدن روابط با کشورهای اسلامی پیش خواهد رفت.
مجموعه کشورهای اسلامی سهم عظیمی در تجارت و اقتصاد جهان دارند و اکنون این موضوع فقط اقتصادی نیست بلکه سیاسی و امنیتی هم هست. گفته آقای ترامپ که کشورهایی مانند سوریه، ایران و روسیه با داعش میجنگند و ما هم مایل هستیم که با داعش بجنگیم، نشان از این تفکر دارد که برای مبارزه با افراطگرایی بینالمللی یا تروریسم بینالمللی نیاز به همکاری با نیروها و کشورهای میانهرو هست.
اگر چنین باشد آقای ترامپ و وزیر خارجه دولتش سعی خواهند کرد با چنین کشورهایی روابط خوبی داشته باشند.
نکته مهم دیگر این است که داعش و نیروهای افراطی چه خواهند شد. به نظر من اشتباه بزرگی که قطر، ترکیه و عربستان سعودی پس از ژوئن ۲۰۱۴ و تصرف موصل و رقه در کمکهای مادی، معنوی و تسلیحاتی به نیروهای ضدحکومت سوریه کردند، به اینجا رسید که به اصطلاح غول را از شیشه بیرون آورد. دوباره محبوسکردن این غول کار سختی است و بدون همکاری همه کشورها بهویژه کشورهایی نظیر ایران، روسیه و کشورهای منطقه امکانپذیر نخواهد بود. بنابراین نگاه کلی آقای ترامپ در یک حالت عمومی این خواهد بود که به بیشترشدن تنشها با ایران نپردازد، چون کمترشدن تنش بین ایران و ایالات متحده به معنای باثباتترشدن منطقه است.
به هر حال همه میدانیم جمهوری اسلامی ایران در سوریه، عراق، یمن و برخی دیگر از کشورها نقش دارد و به نظر من این نقش، مثبت است. پس چرا ترامپ از چنین اهرمی استفاده نکند؟ نمیخواهم بگویم روابط ایالات متحده با ایران توسعه پیدا خواهد کرد ولی به نظر نمیرسد روابط با ایران بدتر از دوره آقای اوباما باشد.
به نظر شما دوره ترامپ شبیه دوره کدامیک از رؤسای جمهور پیشین آمریکا خواهد بود؟
من خیلی امیدوار هستم که دوره آقای ترامپ به دوره آقای ریگان نزدیک شود. ریگان یک هنرپیشه دست دوم بود و رأیآوردن او هم به دلیل تمایل مردم به تغییر رخ داد. مردم در هر جای دنیا خواهان تغییر هستند. در آن دوره مردم آمریکا نیازمند تغییر بودند چون به نظرشان میرسید آقای کارتر دستاوردهای چندانی برای ایالات متحده نداشته است.
البته دوباره رأینیاوردن کارتر تحت تأثیر ماجرای سفارت آمریکا در ایران هم بود.
بله، موضوع سفارت یکی از دلایل بود. به نظر مردم آمریکا سرنگونشدن شاه یکی از شکستهای فاحش آقای کارتر بود. نکته دوم این بود که کارتر نمیتوانست با اتحاد شوروی به نتیجه چندانی برسد. درعینحال که مذاکرات متعددی انجام دادند. البته یکی از مهمترین مسائل آن دوره، بالارفتن قیمت نفت بود که به ۴۵ دلار رسید. این قیمت برای صنعت آمریکا به معنای رکود وحشتناکی بود که رخ داد.
ریگان به عنوان فردی که هنرپیشه دست دوم هالیوود بود، در سال ۱۹۸۶ قیمت نفت را از ۴۵ دلار به ١٠ دلار رساند و به دو پیمان استراتژیک با اتحاد شوروی دست پیدا کرد. به نظر من راز موفقیت آقای ریگان این بود که میگفت من به همهچیز آگاهی ندارم، پس نیازمند مشاورانی هستم. او مشاوران و وزرایی انتخاب کرد و میگفت هرچه شما بگویید.
حتی نقل شده که برخی از متنهایی که برای او مینوشتند،نمیتوانست درست از روی کاغذ بخواند، ولی چون به مشاورانش اعتماد کرد، توانست موفق شود. این روش در مقابل رؤسایجمهوری است که خیلی باهوش هستند و میگویند ما خودمان باید به نتیجه برسیم. ما رئیسجمهوری داشتیم که بهعنوان مثال درباره پروژههای عمرانی استانها کار میکردند و پیشنهادی ارائه میدادند و سازمان برنامه و بودجه روی آن موضوع محاسبات انجام میداد، بعد رئیسجمهور دوباره در هیئتدولت میگفت یک ماشین حساب بیاورید، دوباره من حساب کنم.
طبیعی است که ذهن انسان قادر نیست همهچیز را به یاد آورد و پیچیدگیها را بیابد، تقسیم کار برای رفع همین مشکل است. اگر آقای ترامپ به مسائل جزئی نپردازد و به افرادی که انتخاب میکند اعتماد کند، بعید نیست موفق شود.
ترامپی که در یک ماه گذشته تا به حال دیدید، چنین نشانههایی را دارد؟
بله، کاملا، ببینید مثلا در جریان انتخابات خانوادهاش بسیار جلو بودند تا وقتی که رأی آورد و الان دیگر نیستند.
حتی الان نمیخواهند به کاخ سفید بروند.
بله، معلوم است این هماهنگ شده است. این یعنی من به عنصر خانواده برای کسب رأی نیاز داشتم، ولی برای یک کار جدی نیازمند کسانی هستم که به من کمک کنند و این کار با جریان انتخابات متفاوت است. نکته دوم اینکه به نظر میرسد برمبنای نظریاتش عمل میکند؛ مثلا بین کسانی که انتخاب کرده گزینه منتخب برای نهاد حفاظت از محیطزیست آمریکا، شخصی است که کاملا موافق استفاده از سوختهای فسیلی و موافق کشیدن خط لوله از کانادا به داکوتاست.
در نگاه اول به نظر میرسد چنین شخصی با محیط زیست مخالف است، اما مسئله سیاسی است. او میگوید من کسی را میخواهم آنجا بگذارم که نظرات من را اعمال کند و این آدم آن کار را میکند. آقای اوباما کسی را در این پست گذاشته بود که گرایش سبز داشت و در هاروارد تدریس میکرد. اما سیاستگذاری فراتر از دانش است، سیاستگذاری عناصر امنیتی، اجتماعی و سیاسی دارد. مثلا برای سمت وزیر کشور، آقای لوکاس را پیشنهاد داده که او هم از افرادی است که یک کمپانی خیلی بزرگ دارد و طرفدار استفاده از خطوط لوله برای شکوفایی اقتصاد نفت و گاز است.
انتخاب چنین فردی در وزارت کشور به این معناست که بتوانند در موضوع خطوط لوله، چاهها و بنادر با نظرات اجتماعی مردم نوعی مصالحه برقرار کنند. درباره وزیر دفاع هم همچنین. خود ترامپ گفت ماتیس ژنرالِ ژنرالهاست. در نگاه اول هیچکدام اینها شاید در مقام مقایسه با میراث بشری و منافع ملی ایران درست نباشد. اما برای کسی که رئیسجمهور آمریکاست، مناقع آمریکا مهم است و این طبیعی است. همچنین آقای ترامپ ریک پری، فرماندار سابق تگزاس را به عنوان وزیر انرژی معرفی کرده است. او نیز طرفدار استفاده از ظرفیت آمریکا به عنوان یک کشور تولیدکننده نفت و گاز متعارف، است. همچنین او موافق حفاریهای بیشتر برای استفاده از نفت و گاز لایههای رسوبی یا شیل است.
گرچه استخراج منابع طبیعی غیرمتعارف مانند نفت و گاز شیل همراه با استفاده وسیع از منابع آب است که این خود نیز به آلودهکردن بیشتر محیطزیست میانجامد، به نظر میرسد ترامپ و کابینه او به تکیهکردن بر ظرفیتها و تواناییهای آمریکا بیشتر گرایش دارند تا حفاظت از لایه اوزن و تغییرات اقلیمی. در این صورت محدودیتهای اعمالشده بر فعالیتهای نفت و گاز در دوره آقای اوباما کمتر خواهد شد. باید گفت اگر بخواهید گازهای آلودهکننده منتشر نکنید، اگر همه صنایع بخوابد و همه سیستم حملونقل خاموش شود، دیگر هیچ گاز آلایندهای نخواهیم داشت، ولی این راهحل نیست؛ چون دیگر هیچ انسانی زنده نخواهد بود. سیاستگذاری، یعنی مصالحه بین محیطزیست، اقتصاد، اجتماع و خواستهای افراد مختلف. اینکه در روزهای آخر دولت آقای اوباما، ارتش میرود مسئله خط لوله را برای سرخپوستان حل میکند، یعنی موضوع خیلی مهمتر از این است که ما فقط نگاه محیط زیستی داشته باشیم. سرخپوستان بخشی از جامعه هستند و باید به تقاضای آنها هم توجه شود.
در مجموع به نظر میرسد رسانههای آمریکایی با آقای ترامپ خوب نیستند. در اکثر رسانهها علیه ایشان کار میکنند. صنعت ژورنالیسم آمریکا یک صنعت پیشرو بود و معلوم بود از خانم کلینتون حمایت میکند. در ایران ما باید ببینیم چه چیزی به منافع ملی ایران بیشتر نزدیک است.
شما معتقدید دوره ترامپ بدتر از دوره اوباما برای ایران نخواهد بود. اما وزرایی که تا به حال پیشنهاد شدهاند، بهویژه آنهایی که به گونهای با موضوع ایران مرتبط هستند، تقریبا همه مواضع منفی علیه ایران دارند. با وجود این پارامترها چگونه میشود نتیجه گرفت دوره ترامپ بدتر از دوره اوباما نخواهد بود؟
ما نمیتوانیم نظرات وزرای آقای ترامپ را عوض کنیم، ولی هر موضوع سیاسی حداقل دو طرف دارد. ما باید کارهایی انجام دهیم. نظارهگربودن و گفتن این جمله که ترامپ ضدایرانی است، مشکلی از ما حل نمیکند. من اگر جای سیاستمداران داخلی بودم، موضوع ایران را به بالای فهرست آقای ترامپ منتقل نمیکردم؛ یعنی کارهای حساسیتزا انجام نمیدادم.
این فرد الان فهرستی از موضوعات خودش با مشاوران و بهویژه معاونش دارد؛ برای مثال موضوع روابط با اروپا، مسئله چین، همین اکتشافات نقاط جدید نفت و گاز در آمریکا، مسئله بیکاری، مهاجران و... . از اینها یک فهرست دارد و در ذهن او این وجود دارد که به اینها فکر کند.
به نظرم موضوع ایران الان شاید در رده بیستم باشد. پس گام اول این است که ما کاری نکنیم که این موضوع از رتبه بیستم به رتبه دوم یا سوم بیاید؛ چون دراینباره خاص هرچه آقای ترامپ و مشاوران او پختهتر شوند، به نفع ماست. یعنی با واقعیات آشنا شوند. اگر به خاطر داشته باشید آقای اوباما هم در سخنرانی اولیه خودش مستقیما ایران را محکوم کرد؛ ولی او بهتدریج متوجه شد مسئله ایران آن چیزی نیست که در گذشته به او گفته بودند؛ بلکه جلوه دیگری دارد.
چه چیزهایی ایران را از رده بیستم به ردههای اول نزدیکتر میکند یا این موضوع را سرعت میبخشد؟
یکی همین اظهارنظرهای رادیکال است؛ مثلا چرا ما بگوییم ترامپ ضد ایران است. ما مثل بقیه کشورها صبر کنیم. من معتقدم درست است که ما نباید انتخاب ترامپ را تبریک میگفتیم؛ چون ما رابطه سیاسی نداریم؛ ولی به نظر من، ما میتوانیم یک نامه بنویسیم و بگوییم که وضعیت به چه صورت است. این بخش از تاریخ صدر اسلام خیلی آموزنده است.
حضرت رسول یک نامه برای خسرو پرویز فرستادند و یک نامه برای قیصر، امپراطور روم. بدیهی است که پیامبر میدانستند هر دو اینها به این مطالب و مفاهیم توجه نمیکنند؛ اما کسی که سخنی دارد، باید سخن خود را بیان کند. به نظر من ایرادی ندارد آقای روحانی یک نامه مستدل برای آقای ترامپ بنویسند و در این نامه از وضعیت ژئوپلیتیک ایران صحبت کنند، بعد درباره انقلاب اسلامی و سپس درباره برجام مطالبی را بیان کنند.
دیدگاهی که از تهران میرود، با دیدگاهی که اندیشکدههای طرفدار اسرائیل مانند «سابان سنتر» میدهند، خیلی متفاوت است. اینهمه پژوهشگران اینگونه اندیشکدهها در کانالهای مختلف و رسانههای متعدد درباره ایران صحبت میکنند؛ اما همه آنها در مجموع در یک موضوع شریک هستند و آن اینکه هیچکدام از اینها ایران را ندیدهاند.
روحانی به ترامپ نامه بنویسد
این یکی از نقاط ضعف ماست؛ چون ما با رسانههای بزرگ دنیا تعامل نمیکنیم. ما پیرو پیامبر هستیم و باید مثل ایشان حرف بزنیم. به نظر من یک نامه مستدل میتواند مواضع ایران را روشن کند. اگر نگران هستند که با این نامه برخورد بدی شود، باید به یاد بیاوریم که با نامه پیامبر هم برخورد مناسبی نشد؛ ولی از شأن پیامبر نکاست؛ چون به نظر من اگر کسی حرفی دارد، باید بزند.
نکته دوم اینکه چند مقاله در روزنامههای مهم آمریکا بنویسیم. سوم انجام چند مصاحبه با این رسانههاست. واقعیت این است که رسانههای آمریکایی در جهان دارای نفوذ هستند و رسانههای محلی در دیگر نقاط جهان از اینها محتوا میگیرند. خوشبختانه آن تصویر تاریکی که در گذشته از ایران وجود داشت، خیلی بهتر و روشنتر شده. حال باید از این فرصت استفاده کنیم و حرف خود را بزنیم. نکته آخر اینکه بهزودی آقای ترامپ به کاخ سفید خواهد رفت و همراه با کسانی که اسمشان مطرح است، کابینه تشکیل خواهد داد. چه ایرادی دارد که ما ذهن آنها را هم روشن کنیم. تردیدی وجود ندارد که وقتی آقای جان کری درباره ایران، تاریخ و وضعیت اجتماعی ما بیشتر آشنا شد، ما به تفاهم نزدیکتر شدیم.
در گذشته آقای جک استراو هم درباره ایران چیز زیادی نمیدانست. یکی از دیپلماتهای ایرانی به او توصیه کرد درباره ایران بیشتر مطالعه کند و او شروع کرد به مطالعه درباره ایران. آقای استراو بعد از آن خیلی متحول شد. هرکس درباره ایران بداند، به منافع ایران نزدیکتر خواهد شد.
اما جان کری ویژگیهای متفاوتی داشت. خواهرش سالها در ایران زندگی کرده بود، دامادش یک ایرانی است و او به این فضا آشنا بود.
آقای کری، رئیس هیئت امنای امآیتی است. پیش از وزارت خارجه و وقتی رئیس کمیته خارجی سنای آمریکا بود، من که به امآیتی رفتم، یک ضیافت تدارک دیدند. او بلند شد و ایستاد، گفت «من از افغانستان برگشتهام. از پاکستان که وارد افغانستان شدم، قندهار، جلالآباد و کابل بهشدت ناامن بود، بعد به سمت هرات رفتم و هرچه به مرز ایران نزدیک شدم، ثبات در افغانستان هم بیشتر بود. میخواهم نتیجه بگیرم که ایران عامل بیثباتی در افغانستان نیست». ببینید این نگاه چقدر برای منافع ما خوب است.
کسانی که بیرون از سیاست خارجه هستند، فکر میکنند سیاست خارجه مثل خط تولید خودرو است. بهاینصورت که از یک طرف مواد اولیه وارد میشود، بعد نوبت روباتها و دستگاههاست و در نهایت کارگران فرایند تولید را انجام میدهند و از طرف دیگر خودرو بیرون میآید. در واقع این یک سیستم کاملا ماشینی است؛ اما در سیاست خارجه انسانها تصمیم میگیرند که خیلی تحت تأثیر احساسات خود هستند. ما باید ایران را نشان بدهیم و هرجا که ایران درست نشان داده میشود، میبینید که چقدر تأثیر مثبت دارد.
شما در مصاحبه قبلی با «شرق» احتمال چرخش آمریکا به سمت شرق را خیلی کم ارزیابی کردید. البته به نظر میرسد ترامپ نسبت به اوباما به این سیاست بیشتر متمایل است. فکر میکنید سیاست pivot در دوره آقای ترامپ چقدر اجرائی خواهد شد؟ یا هنوز آن را جدی نمیگیرد و معتقدید خاورمیانه همان اهمیت پیشین را خواهد داشت؟
سیاست انتقال توجه آمریکا از خاورمیانه به شرق آسیا به نظر من ادامه خواهد داشت. چین در دریای چین جنوبی فعال و مشغول ساخت جزایر مصنوعی است. طبیعی است که ایالات متحده با آن مخالفت کند و نیروهای خودش را بیشتر کند و کشورهای طرفدار خودش را حمایت کند؛ ولی اصلیترین هدف اوباما سیاست مشارکت ماورای اقیانوس آرام یا تیپیپی بود.
این ابتکار آقای اوباما مبنی بر این بود که همه کشورها به جز چین با هم همکاری کنند. به نظر من این یک کار نشدنی است؛ مثل اینکه در خلیج فارس همه همکاری کنند به جز ایران. خب این نشدنی است و به نظر من خیلی پیش نخواهد رفت؛ ولی به نظر من موضوع انتقال تمرکز به شرق آسیا در دوره آقای ترامپ ادامه خواهد داشت؛ ولی باز هم عرض میکنم که هیچ جای دنیا خاورمیانه نمیشود. خاورمیانه فقط به خاطر نفت مهم نیست.
خاورمیانه از ابتدای تاریخ بشریت مهم بوده و خواهد بود؛ چون اینجاست که اقوام و قبایل، نژادها و تیرههای گوناگونی هستند و اینجاست که مذاهب مختلف جهان، مرزهای خودشان را میسازند و اینجاست که تمدنساز است و در آینده هم بدون هیچ تردیدی خواهد بود. از سوی دیگر بیثباتی در دنیا به دلیل نیروهای واگرا و غیرحکومتی مثل داعش و القاعده و چیزهایی که از این به بعد خواهد بود، به خاورمیانه مربوط است. ازهمینرو اهمیت خاورمیانه کم نخواهد شد و شاید بیشتر هم بشود.