bato-adv
کد خبر: ۲۹۸۹۴۳
غلامرضا ظریفیان

دانشگاه تفاوت روسای جمهوری را می فهمد

تاریخ انتشار: ۱۰:۴۹ - ۲۳ آذر ۱۳۹۵
روزنامه شرق در مصاحبه‌ای مفصل به کوشش حامد طیبی با غلامرضا ظریفیان به مسائل دانشگاه پرداخته است. این روزنامه آورده است:

امسال هم روزهای منتهی به روز دانشجو با ترافیک برنامه‌های سیاسی در دانشگاه‌ها مواجه بود؛ موضوعی که در سه سال دولت یازدهم، هر سال شرایط بهتری پیدا کرده است. بماند که سخنان رئیس‌جمهور در روز دانشجو با تأویل‌های مختلفی همراه شد، اما فضا به گونه‌ای بود که هرچند چهره‌های اصلی جریان اصلاحات باز هم از تریبون‌ها دور ماندند، اما مخالفان دولت به‌ویژه در تهران هرچه دل تنگشان خواست گفتند و کسی برنامه آنان را به هم نزد. 

فضای کلی دانشگاه در شرایط امروز و شرایط آرمانی نهاد دانشگاه و فعالیت‌های دانشجویی، موضوع گفت‌وگوی «شرق» با غلامرضا ظریفیان است. معاون وزیر علوم دولت اصلاحات، از جمله فعالان سیاسی است که سال‌ها کرسی استادی تاریخ دانشگاه تهران را در اختیار داشته و به‌خوبی فرازوفرودهای جریانات دانشجویی را در این سال‌ها رصد کرده است.

هر سال در ماه آذر، معمولا فضای سیاسی کشور تحت‌تأثیر روز دانشجو و مراسم آن قرار می‌گیرد. امسال هم از دو روز مانده به این روز تا یک روز پس از آن، برنامه‌هایی در سراسر کشور برگزار شد و به‌جز چند مورد، چهره‌های شاخص طیف‌های سیاسی با حضور در میان دانشجویان با آنها سخن گفتند. به نظر شما، این معدود اتفاقات را می‌توان عامل تأیید نشاط سیاسی در دانشگاه‌ها دانست؟

نفس اینکه در این ایام روی موضوع دانشجو و فعالیت‌های دانشگاه، تمرکز صورت می‌گیرد و شاهد تراکم گفت‌وگوها، صحبت‌ها و برنامه‌ها هستیم، از یک زاویه اهمیت این روز را می‌رساند که بعد از ٦٣ سال، روز دانشجو شکل نمادین خود را از دست نداده و جریانات دانشجویی توانسته‌اند تبار خود را حفظ کنند. 

البته جنبش دانشجویی در ایران قدمتی فراتر از سال ٣٢ دارد، اما به‌هرحال میراث ١٦ آذر ٣٢ و عزیمتگاه این میراث، موضوعی است که دانشجویان در این بیش از نیم‌قرن، همواره به آن توجه کرده‌اند. آنان چه پیش از انقلاب که به تغییر ساختار قدرت اهتمام داشتند و چه پس از انقلاب که اصلاح‌گری را دنبال کرده‌اند، همواره به ذات خود توجهي ویژه داشته‌اند و این از داشته‌های جریان دانشجویی در ایران است. 

اما پاسخ به سؤال شما از زاویه دیگر، حکایت از یک ضعف اساسی در فضای اجتماعی دانشگاه‌ها دارد. به‌نظر می‌رسد تراکم برنامه‌های دانشجویی در حوالی روز دانشجو، نوعی جبران کم‌توجهی است که مدیریت‌های این حوزه در دانشگاه‌ها در ارتباط با فعالیت‌های سیاسی دانشجویان دارند. جریانات دانشجویی نیز به‌ناچار، فعالیت‌های خود را در این روز متمرکز می‌کنند. این حاکی از ضعف برنامه‌ریزی و نوع نگاه و توجه به فعالیت سیاسی دانشجویی است.

اما برخی جریانات سیاسی و حتی مدیرانی که خودشان هم روزگاری دانشجوی فعال در دوران رژیم گذشته بوده‌اند، دانشگاه را تولید‌کننده علم به شکل صرف آن می‌خواهند و فعالیت‌های دیگر دانشجویان را بی‌دلیل ارزیابی می‌کنند.

فعالیت و مأموریت‌های علمی در نهاد دانشگاه تغییراتی کرده و دانشجویان نیز تا حدود زیادی با گذشته متفاوت شده‌اند. تأویل آنان به گذشته تاریخی از یک‌سو و فضای گفتمانی گذشته را در دانشگاه کنونی تأویل و تفسیرکردن، از سوی دیگر، ظرافت‌های خاصی را می‌طلبد. هم دانشگاه فعلی در مأموریت و در اندازه و قالب، از یک دانشگاه نخبگان به دانشگاه توده‌ای تبدیل وضعیت داده و هم نوع کنش دانشگاه و دانشجو با گذشته متفاوت شده است. 

دانشجویان امروز با منطق جامعه بسیار نزدیک شده‌اند درحالی‌که در گذشته بیشتر جنبه‌های آرمان‌گرایانه را دنبال می‌کردند. منطق جامعه صرفا معطوف به سیاست نیست. دانشگاه امروز شامل فضای کاملا موزاییکی متنوع و متکثر می‌شود که نیازها در آن به‌شدت متنوع است و دانشجو فقط هویت خود را در سیاست جست‌وجو نمی‌کند. هرچند دانشجویان و جامعه در بزنگاه‌هایی وارد حوزه سیاست می‌شوند یا گروه‌هایی در جامعه به نام احزاب هستند که کار سیاسی می‌کنند، اما نیاز انسان امروز، متنوع‌تر از عرصه سیاست است و جامعه و جنبش دانشجویی از رفتارهای معطوف به سیاست، به رفتار معطوف به نیازهای اجتماعی تغییر وضعیت داده‌اند. 

انواع و اقسام علاقه‌مندی‌ها برای ورود به فعالیت‌های صنفی، فرهنگی، اقتصادی-درآمدی و به‌ویژه زیست‌محیطی نشان از این تکثر داشته و تحول و تغییر نگرش در ابعاد و انواع فعالیت‌های دانشجویی دیده می‌شود. البته بخشی نیز معطوف به سیاست است که در ١٦ آذر این بخش را پررنگ‌تر می‌بینیم هرچند گفتمان آن با گفتمان سال‌هاي قبل یعنی از سال ٣٢ تا ٨٢ متفاوت است. در آن نیم‌قرن، گفتمان مسلط دانشجویی، عدالت‌خواهی، توزیع عادلانه ثروت، دستگیری از محرومان و امپریالیسم‌ستیزی بوده که دانشجویان چهره استبداد را نیز ذیل امپریالیسم می‌دیدند. این روند بعد از وقایع سال ٧٨ در لایه‌هایی از جریان دانشجویی همچنان حفظ شد، اما در جریان مسلط دانشجویان، تغییراتی ایجاد شده است.

این تغییر رفتار را بیشتر در چه حوزه‌هایی مي‌توان مشاهده كرد؟

رفتار آنان دیگر صفر و یکی نیست و درواقع به دنبال نوعی زیست مدنی و تعامل و مدارا هستند. دانشجوی امروز از شکل هویت‌های جمع‌گرایی به سمت هویت‌های فردگرایی تغییر جهت داده و مضامین آن، اجتماعی و فرهنگی‌تر است تا سیاسی. مطالبات هم مثل گذشته نیست. 

اگرچه نوعی فضای آزادی عمل بیشتر و دموکراسی‌خواهی را در خواسته‌ها می‌بینیم، اما اینها را در رهگذر بیانیه‌ها و مشت گره‌کردن‌ها و... جست‌وجو نمی‌کند. بنابراین نوع سیاست‌ورزی هم تا حدودی با گذشته متفاوت شده اما به‌هرحال ١٦ آذر همچنان برای همه دانشجویان یک نماد به شمار می‌رود و برای همین هم امسال در اکثر دانشگاه‌های کشور، دانشجویان تازه‌وارد هم به دنبال نشان‌دادن رویکردهای سیاسی خود بودند اما درعین‌حال، بسیاری از آنان در بقیه ایام سال به دنبال سایر علاقه‌های خود می‌روند. آنها می‌دانند این روز، روز بروز هویت دانشجویی است و باید از این هویت خود دفاع کنند، صدای خود را به گوش شنوندگان برسانند و درخواست کنند آنان را به رسمیت بشناسند.

 این هویت جریان دانشجویی در همه‌جای دنیاست. باید کمک کنیم این صدا خاموش نشود که اگر به هر شکل و دلیلی چنین شود، باید نگران بود. به تعبیر زیبای شفیعی‌کدکنی «آخرین فاجعه این بود که ما هر یک به درون خود تبعید شدیم» چون جریان دانشجویی امروز به جامعه بسیار نزدیک شده و نوعی میزان الحراره است، وقتی به درون برود باید منتظر آسیب‌های ناشی از رفتن آنان به سمت مخدر‌های دیگر، نگرش مالیخولیایی و انواع آسیب‌های اجتماعی بود. اینجاست که این سرمایه ملی در خطر قرار می‌گیرد و همه باید نسبت به آن حساس باشند.

اين مسئله را كه  مسئولان ارشد تقریبا از همه قوا البته با تفاوت‌هایی در شکل برگزاری جلسه دیدار با دانشجویان، خود را موظف به حضور در چنین برنامه‌هایی می‌دانند، چطور باید ارزیابی کرد. این سنت از سوی رئیس‌جمهور دوران اصلاحات پایه‌گذاری شد و بعدها مسئولان دیگر قوا هم آن را تکرار کردند. با وجود فرازوفرودهایی که مواجهه مسئولان با جریانات دانشجویی داشته است، نهادینه‌شدن توجه به دانشگاه را می‌توان نتیجه رشد سیاسی دانست یا باید آن را رفتاری صرفا تشریفاتی بدانیم؟

به نظر من، این یک امر دوگانه است. از یک سو امسال در آستانه انتخابات قرار داریم و اگر حضور سخنرانان امسال با سال گذشته مقایسه شود، نشان‌دهنده آن است كه اگرچه دانشگاه دارای قدرت سیاسی به معنای متعارف نیست، اما براساس نگاه فوکویی، دارای قدرت منتشر است و این قدرت منتشر اگر به سمتی میل کند، این توانایی را دارد تا علاوه بر تحرک خود، جامعه را هم به حرکت درآورد.

در اینجا جریان دانشجویی جنبه جنبشی می‌یابد و چون هنوز مورد اقبال مردم و یک گروه مرجع به شمار می‌رود، می‌تواند خانواده و دوستان را نیز همراه کند. بنابراین قدرت منتشر است. از این جهت طبیعتا همه جریانات سیاسی اگر بخواهند حرفي جدی برای حضور در سیاست داشته باشند، نه نیم‌نگاه که تمام ‌نگاه خود را به دانشگاه معطوف می‌کنند. 

نکته دوم اینکه حتی اگر برخی مسئولان براساس جبر زمانه یا تجربه به نقش دانشگاه پی برده باشند همین که نهاد دانایی را کانون قدرت بدانند، نشانه درک عقلانی است. به‌هرحال حرف‌ها در دانشگاه بهتر شنیده می‌شود یعنی در محافل دیگر طنین کمتری دارد اما در دانشگاه پژواک و اثر عمیق‌تری داشته و انعکاس آن بیشتر است. این نکته‌ای است که کانون دانشگاه را همچنان مورد توجه گروه‌ها و جریانات مختلف قرار مي‌دهد. در سال‌های اخیر دانشگاه گسترش کمی داشته که آثار منفی هم به وجود آورده است. بحث کیفیت آموزش و سرقت‌های علمی واقعا جدی است. 

اما این جامعه حدود پنج میلیون جمعیت سامان‌یافته و متمرکز دارد. این کمیت را کجا می‌توان جست‌وجو کرد؟ طیف سنی دانشجویان باعث می‌شود نوعی عقلانیت و احساس را با هم در اختیار داشته باشند. این مجموعه اگر تکان بخورد، می‌تواند تکانه‌های خوبی داشته باشد و توجه مسئولان رسمی را به این نهاد باید مثبت ارزیابی کرد.

در ١٦ آذر امسال، دفاع از حق پرسشگری دانشجویان و مطالبه‌گری از مسئولان، زیاد شنیده شد. مخالفان دولت که میهمان چند تشکل خاص بودند، از دانشجویان نزدیک به خود می‌خواستند دولت روحانی را مورد پرسش قرار دهند. اصلاح‌طلبان و میهمانان دانشگاهی نیز مانند گذشته،حق پرسشگری دانشجویان از همه نهادها را مورد تأکید قرار دادند. این اتفاق در عمل هم افتاده است؟

البته بیان این موضع در مقام حرف هم جای خوشحالی دارد و حق مدنی ایجاد می‌کند. تا دیروز یک جریان خاص سیاسی، دانشگاه تابع و نه پیشرو می‌خواستند. دانشگاه پیشرو پرسشگر است و این پرسشگری را معطوف به نهاد علم و عقلانیت می‌کند. اگر برخی افراد و جریان‌های خاص، واقعا حق پرسشگری دانشجویان را به رسمیت شناخته‌اند پس باید پاسخ را نیز معطوف به نهاد علم بدانند. اما برای پاسخ به این مطالبه، نیاز به سازوکارهای مناسب داریم که عمده آنها فراهم نیست. قواعد، آیین‌نامه‌ها و منطق البته امر متداولی است اما در دنیای امروز، بسیاری از امور عرفی است و این «عرف ممدوح» می‌پذیرد كه کاراکتر دانشگاه را به رسمیت بشناسد و برای آن مشروعیت قائل باشد.

 اما در شرایط فعلی ایران به دلایل عدیده، برخی نگاه‌ها در بخش‌های خاص، دانشگاه را تهدید می‌داند نه فرصت. اگر دانشگاه را نقطه کانونی بدانیم دیگر موضوعاتی مانند خودگردانی و آزادی آکادمیک را سلب نمی‌کنند و اجازه تنظیم قواعد را به خود آنها می‌دهند. این سازوکارها در دنیا پذیرفته شده چون امر عقلانی بوده و اعتقاد داشتند برای محل تجمع نخبگان، قواعد خاصی نوشته نشود و خودشان در عرصه‌های مدیریت، شاخص‌های علمی و حتی نظارت علمی را به وسیله انجمن‌های علمی و کانون‌های غیردولتی دنبال کنند. 

در ایران چون نگران نهاد دانشگاه بودیم نگاه از بالا به پایین وجود دارد و قواعد هم باید از سوی بخش دولتی تدوین شود. اگر متناسب با این حرف‌ها یعنی به‌رسمیت‌شناختن مطالبه‌گری دانشجویان، فضا تکان بخورد آن‌گاه نگرانی خیلی از دوستان که از سر خیرخواهی دلواپس شرایط هستند، رفع می‌شود.

و این اتفاق چه سودی برای توسعه علمی دانشگاه خواهد داشت؟

تا دانشگاه سرجای خودش قرار نگیرد، آینده را رصد نمی‌کند، نقد مصلحانه صورت نمی‌گیرد و در حاشیه قدم برمی‌دارد. در این شرایط مجبور است دامنه تولید علم را بدون توجه به نیازهای جامعه یا با نگاه به نیازهای جوامع دیگر توسعه دهد و اگر توسعه ملی با توسعه علمی پیوند نخورد، توسعه پایدار رخ نمی‌دهد. مهم‌ترین شاخص جامعه پیشرفته، وجود اعتماد جدی است که بین آحاد ملت شکل می‌گیرد و این اعتماد زمانی که با دانش پیوند بخورد آثار خود را نشان می‌دهد. اعتماد به حرف‌ها و سیاست‌ها رویه‌ها را جدی‌تر می‌کند و این حاصل نمی‌شود مگر آنکه بپذیریم دانشگاه با دینامیسم و مکانیسم خود و جوهر ذاتی خود مدیریت شود و این دانشگاه می‌تواند به منافع ملی کمک کند. در همه‌جای دنیا دانشگاه‌ها در خدمت جوامع هستند اما بر دولت نیستند. دولت‌ها سازوکارها و خودگردانی و فعالیت‌های درون‌دانشگاهی و حتی نقدهای جدی را به رسمیت می‌شناسند. آنگاه ذات کنشگری دانشگاه در عمل محقق می‌شود وگرنه ممکن است زدن برخی حرف‌ها را مبارک بدانیم اما در مرحله عینیت چون تحقق نمی‌یابد، یا بخش زیاد آن تحقق نمی‌یابد همین حرف که دانشگاه‌ها محل پرسش است به ضد خود تبدیل می‌شود.

اگر بپذیریم سیاست‌ورزی ارجح بر کار سیاسی در دانشگاه است، ارائه فهرست انتخاباتي از سوي  دفتر تحکیم وحدت در انتخابات آن سال‌ها، لزوما اتفاق مثبتی به سود توسعه سیاسی جریان دانشجویی کشور بود؟

باید مقتضیات زمان هم در نظر گرفته شود. درباره خود اصلاحات هم همین‌طور است. اصلاحات صرفا معطوف به سیاست جواب نمی‌دهد و نیازمند توجه جدی به جامعه ‌است. نیازها به‌شدت متکثر و جامعه متنوع است و اگر بخواهد مانند گذشته تأثیرگذار باشد، نمی‌تواند صرفا معطوف به سیاست به جامعه پاسخ دهد.

 باید به فهم نیازهای اجتماعی اقدام و برای آن دانش، معرفت و سرمایه انسانی تربیت کند. دانشگاه هم از جنبش صرفا معطوف به سیاست، به جنبش اجتماعی که سیاست هم در آن حضور دارد تغییر رویه داده که متکثرتر و با سویه‌های کاملا جدیدتر با مسائل مواجه می‌شود. بنابراین اگر خود را در این عرصه تعریف نکند آن نقش تأثیرگذاری خود را نخواهد داشت.

این دیدگاه وجود دارد که امروز دانشگاه در یک رخوت به سر می‌برد. عده‌ای هم می‌گویند لزوما نشاط سیاسی به معنای کار سیاسی در دانشگاه نیست و مدل دوران اصلاحات، مدل موفقی ارزیابی نمی‌شود. نظر شما دراین‌باره چیست؟

رخوت تا حدی وجود دارد اما به دو شکل می‌شود از آن یاد کرد. دانشگاه برای آمدن به این مرحله جدید خودش هم نیاز به بازکاوی و نقد دارد. یعنی بهتر است فضای کنونی تحولات جدید را بشناسد. وقتی این جنبش سالیان دراز -حدود ٦٠ سال- با یک پارادایم عمل کرد وقتی می‌خواهد وارد دستگاه‌های معرفتی شود باید فهم درستی از خود داشته باشد. این خودش رخوت ایجاد می‌کند. اگر رخوت به دلیل‌ گذار از مرحله قبلی و جدید باشد، مثبت است و اینها را تا حدی می‌بینیم. نگرانی زمانی است که دانشگاه در فضای تازه مستقر نشود و دچار نوعی یأس فلسفی و بی‌انگیزگی شود.

سیاست‌های دولت‌ها در فضای دانشگاه نقش دارند. شاهد بودیم دولت قبل نگاه دیگری به فعالیت‌های دانشگاه داشت و کاملا رسمی و غیرفعال آن را می‌پسندید. چقدر در دولت یازدهم بهبودی این شرایط دنبال شد؟

در اینکه این دولت نسبت به دوره قبل، نگاه حرفه‌ای‌تری به دانشگاه دارد، تردیدی نیست. انتخاب مدیرانی که برای دانشگاه‌ها و مجموعه وزارت علوم ایفای نقش کنند و اهمیت‌دادن به کمیته انتخاب که از آن توفیقی، فرجی‌دانا، میلی‌منفرد و دانش‌آشتیانی درآمد کار مهمی بود، اما آنچه باید می‌شد نشد چون دانشگاه برای برخی خیلی مهم بود. 

درعین‌حال در اینکه دولت تئوری روشنی در باب وزارت علوم ندارد هم بحثی نیست. دولت اصلاحات از این مقوله درک بهتری داشت و وزارت فرهنگ و آموزش عالی را به سمت علوم تحقیقات و فناوری برد تا استقلال دانشگاه را به رسمیت بشناسد. دولت جدید در این زمینه ورود نکرده و نظریه‌پرداز نیست و البته مدعی هم نبوده است. بیشتر به دنبال اقتصاد و سیاست خارجی است اما دلش می‌خواهد کاری هم در دانشگاه انجام دهد اما دستش بسته بوده و البته اولویت‌های مهم‌تری برای خود قائل بوده است.

به تغییر ساختار وزارت فرهنگ و آموزش عالی در دولت اصلاحات و تبدیل آن به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری اشاره کردید. موضوع خودگردانی دانشگاه‌ها نیز در آن مقطع مطرح شد. با اینکه این طرح‌ها در دولت احمدی‌نژاد رسما به کنار گذاشته شد، اما به‌هرحال دانشگاه تلاش خود را برای ایجاد شخصیت مستقل به کار گرفته است. تغییر دیدگاه دولت اصلاحات به نهاد دانشگاه مبتنی بر کدام نیازها بود؟

از اواخر قرن بیستم، بسیاری از صاحب‌نظران توسعه در سمینارها، گردهمایی‌ها، مطالعات و مقالات علمی، بر این نکته تأکید می‌کردند توسعه پایدار یک توسعه دانش‌بنیان است یعنی در آسیب‌شناسی جوامع توسعه‌یافته و در حال توسعه به این جمع‌بندی رسیدند مدلی فراگیر و نافذ است که با دانش، پیوند برقرار کند.

 بنابراین توسعه مبتنی بر دانایی، شعار اصلی‌ هزاره‌ سوم شد. این دیدگاه وجود داشت اگر به این مؤلفه‌ها به دیده اجماع در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و فرامرزی نگریسته شود، این جمع‌بندی حاصل می‌شود که بدون توسعه دانش‌بنیان، در هیچ‌کدام از این توسعه‌ها نتیجه حاصل نشده و «اقتدار ملی» از آن برنمی‌خیزد. 

توسعه علمی، شرط بقای کشورها و شعار محوری شد و توسعه مبتنی بر دانایی اصلی‌ترین محور توسعه پایدار لقب گرفت. این نگاه به‌ویژه پس از برنامه‌ سوم در ایران به‌شکل جدی مطرح شد. درواقع نیم‌نگاهی به تحولات جهانی و همچنین تجربه سه‌برنامه‌ای که در کشور بعد از انقلاب طراحی شد، در ابتدای دولت اصلاحات سبب شد تا این جمع‌بندی حاصل شود اگر توسعه با نهاد علم پیوند نخورد - با وجود داشتن همه شاخصه‌های توسعه که در سرزمین پهناور ایران، ثروت‌های مادی، داشتن نیروی انسانی بسیار ارزشمند و باکیفیت - نمی‌توان به نتیجه رسید. 

شاخصه‌های رفاه عمومی، حکومت شایستگان، بهداشت درخور یک جامعه و شاخصه‌های فرهنگ عمومی، اخلاق عمومی و... در عرصه‌های عمومی، نیازمند توسعه دانایی‌محور است. نتیجه این شد که وزارت فرهنگ و آموزش‌ عالی در همان سال اول، تبدیل به وزارت علوم تحقیقات و فناوری شد و پس از ٧٠ سال از آغاز عمر دانشگاه، قرار بر بازبینی مسیر گذشته شد. در نهایت تلاش برای سامان‌دادن آموزش‌عالی کشور براساس تجارب ذی‌قیمتی که در کشورهای مختلف وجود داشت و مزیت‌های نسبی ایران، پی‌ریزی شد؛ اینکه استقلال اداری و آزادی آکادمیک در نهاد دانشگاه به رسمیت شناخته شود و در کنار آموزش و پژوهش، مسئله فناوری و فناوری‌های نوین در آموزش‌ عالی لحاظ و مقرر شد دانشجو در دانشگاه علاوه بر آموختن مرزهای دانش و آشنایی با تخصص‌های مختلف در عین برنامه - نه فوق‌برنامه- باید فعالیت‌هایی داشته باشد که او را «جامعه‌پذیر» کند. 

البته این فعالیت‌های حزبی نیست، بلکه آماتوری است و بايد براي  دانشجو در عین آموزش رشته تخصصی، عرصه‌ها باز باشد تا در فعالیت‌های داوطلبانه اعم از انجمن‌های اسلامی، علمی، فرهنگی با رویکرد به منابع عظیم فرهنگی ما از شعر، ادبیات و موسیقی تا قرآن و نهج‌البلاغه و شوراهای صنفی فعال باشد. انجمن‌های مختلف تأسیس کند که به‌دنبال معضلات اجتماعی هستند و فرهنگ مکتوب را با نشریات دانشگاهی قوی، ارتقا دهند. از دید دولت اصلاحات، دانشگاهی دانشگاه بود که از استقلال، خودگردانی و... برخوردار بوده و مناسبات خود را در قالب نقشه کلان علمی و رتبه‌بندی سامان می‌داد و با توازن میان آموزش‌های رسمی، فنی و حرفه‌ای، از راه دور، مجازی و... درنهایت با برنامه توسعه کلان کشور توازن ایجاد کند.

 براین‌اساس، اولین برنامه توسعه متکی بر دانایی، در برنامه‌ چهارم شکل گرفت. این عرصه، مجموعه‌ای را فراهم می‌کرد که در چند برنامه جامع و با تحول بنیادین، اقتدار ملی را در پی داشته باشد و به شاخصه‌های توسعه پایدار برسد. در دولت اصلاحات، چهار هزار نشریه دانشجویی وجود داشت تا دانشگاه، پیشرو باشد نه تابع.

 و چرا این روند ادامه پیدا نکرد؟
متأسفانه در هشت‌ سال دولت احمدی‌نژاد، با وجود اینکه سازوکارهای آن در دانشگاه ایجاد شده بود و اهداف فوق را پیگیری می‌کرد، اما آن شتاب دچار رکود جدی شد چون شاخص‌های آکادمیک دچار خدشه شد. نوع گزینش استاد، بخشی از گزینش دانشجو، سازوکارهای انتخاب مدیران دانشگاهی، بحث استقلال دانشگاه‌ها به‌شدت دچار تردید شد و ما با سیستم متمرکز سنگین در وزارتخانه‌های علوم و بهداشت مواجه شدیم. 

فضای ایفای نقش استادان در تعیین سرنوشت خودشان حتی در «گروه»، در بسیاری از مراکز محدود شد. جذب استادان متمرکز شد و دانشگاه، امکان تمشیت امور خود از دست داد و بسیاری از فعالیت‌های آماتوری دانشجویی که نهالی نوپا بود مورد بی‌مهری قرار گرفت. البته در عرصه‌هایی به‌دلیل قوت جامعه دانشگاهی ما با وجود بی‌مهری‌ها، فعالیت‌هایی صورت گرفت اما مهم‌ترین اتفاقی که رخ داد این بود که نهاد دانش از نهاد توسعه کشور کنار گذاشته شد. 

براساس گزارش مراکز جهانی به‌ویژه سازمان ملل، سالانه ١٥٠ تا ١٨٠ هزار نیروی متخصص ما در سطوح مختلف از کشور مهاجرت کردند و طبق تخمین سازمان ملل، حدود ٥٠ میلیارد دلار سرمایه انسانی از کشور خارج شد. نرخ بی‌کاری دانش‌آموختگان در کشور نیز دورقمی شده و به نزدیک ١٦ درصد رسید. همه اینها زنگ‌های خطری بود که ما با وجود داشتن همه ظرفیت‌های توسعه پایدار، از آن فاصله گرفتیم. حاصل این شد که در پررونق‌ترین تاریخ اقتصادی ایران، ما ثروتمند‌ترین دوران را پشت‌سر گذاشتیم اما این ثروت چون با نهاد دانش پیوند نخورد، نتوانست توسعه پایدار پدید آورد. نشاط اجتماعی تضعیف شد و افسردگی‌هایی که منجر به‌ رجوع به مسکن‌های موقت می‌شد، میان دانشجویان و جوانان رواج یافت.

سخنان رئیس‌جمهور در روز دانشجو بیشتر اقتصادی بود درحالی‌که دانشجویان مطالبات سیاسی، فرهنگی و صنفی جدی هم دارند. فکر می‌کنید این مسئله ‌به دلیل دراولویت‌نبودن سیاست داخلی برای روحانی و دولت یازدهم است یا رئیس‌جمهور ترجیح داده جبهه جدیدی را باز نکند؟

البته اولویت‌های دولت متفاوت است اما در دو نوبت قبل، دکتر روحانی صریح‌تر و روشن‌تر در دانشگاه سخن گفت. سخنان امسال او کمی غیرروشن‌تر بود. بخشی از این مسئله به این نکته بازمی‌گردد که دولت احساس می‌کند خیلی نمی‌تواند نقش خود را ایفا کند و در این دو، سه سال احساس کرده میدان دانشگاه برای برخی بخش‌ها به میزانی مهم است که نمی‌خواهند شاهد تأثیرگذاری دولت در آن باشند.

 سخنان گذشته جناب آقای روحانی نشان می‌داد ایشان به‌خوبی، نقاط اشکال را درک کرده و از استقلال دانشگاه دفاع می‌کنند. سخنان جناب روحانی به‌همین‌دلیل مورد استقبال دانشجویان و استادان قرار گرفت و آنها در فضای دوباره بانشاط‌‌شده دانشگاه تهران، این سخنان را تأیید کردند. 

رئیس‌جمهور تأکید کرد آزادی آکادمیک باید در دانشگاه نقش اصلی را ایفا کند و استادان بدون دغدغه سیاسی و معیشتی بتوانند به اصلی‌ترین نیازها بپردازند، نقد کنند، کاستی‌ها را متعهدانه بیان و نقش خود را در تولید دانش به‌ شکل متناسب ایفا کنند. این فضایی است که اگر ايجاد شود، می‌توان با تکیه بر ظرفیت دانشگاه، آن را به‌سرعت بازسازی کرد. دانشگاه و دولت می‌توانند کاستی‌ها را جبران کرده و در دو برنامه پنج‌ساله، ایران را به‌ توسعه پایدار برسانند.

رئیس‌جمهور برای ورود به مبارزات انتخابات با دانشگاه بار دیگر طرف صحبت خواهد شد. به نظر شما، درباره میزان تحقق شعارهای سال ٩٢ می‌تواند با دانشجویان و دانشگاهیان به تفاهم برسد؟

تصمیم برای انتخابات ریاست‌جمهوری سال ٩٦ پیچیده است. مردم هم در انتخابات مجلس دهم و البته انتخابات ریاست‌جمهوری سال ٩٢ نشان دادند واقعیت‌ها را از جریان اصلاحات و معتدلان می‌پذیرند. اشکالی ندارد رئیس‌جمهور در دیدار‌های آینده با دانشجویان به تنگناها اشاره کند. در اینکه موقعیت بهتری در دانشگاه‌ها به وجود آمده، نباید تردید کرد. 

فضای انتخابات، فضای انتخاب کلان است و باید در مقایسه بین افراد و دیدگاه‌ها تصمیم گرفت که درنهایت چه باید کرد. رقبایی که می‌آیند، پیشینه‌ای که دارند و به کدام اردوگاه متصل هستند، ممکن است فضای انتخابات را نه دوقطبی تنازعی که دوقطبی رقابتی کند. آن موقع است كه دانشگاه باید هزینه- فایده را محاسبه ‌کند و طبیعتا ممکن است به شرایطی که در چهار سال گذشته بوده در مقایسه با دوره هشت‌ساله دولت احمدی‌نژاد، رأی دهد. این‌قدر هوشمندی وجود دارد که درنهایت تصمیم بگیرد بین آنکه می‌خواسته اما نشده و آنکه نمی‌خواهد، انتخاب کند. 

بین جریانی که اساسا دانشگاه را به رسمیت نمی‌شناسد با جریانی که این شأن را برای نهاد دانشگاه قائل است اما یا مدیران آن در تحقق شعارها ضعیف بودند یا نتوانستند، جامعه این‌قدر هوشمندی پیدا کرده که دست به انتخاب بزند. البته به‌تازگی دیدیم حتی در انتخابات کشورهایی که سالیان دراز سابقه دموکراسی دارند نیز امور غیرمنتظره رخ می‌دهد. امید است بتوانیم به گام‌هاي رو به جلو تداوم بخشیم تا جامعه آرام‌تر با خیال راحت‌تر به دور از فشارهای تبلیغاتی تند بتواند مسیر را به‌تدریج اصلاح کند.

bato-adv
مجله خواندنی ها