bato-adv
کد خبر: ۲۹۸۷۴۰

زنان موتورسوار در پیست آزادی چه می‌کنند؟

تاریخ انتشار: ۱۲:۲۰ - ۲۱ آذر ۱۳۹۵
صدای ویراژ دادن موتورها از دور به گوش می‌رسد، ‌هنوز چند ده متری مانده به پیست که چند موتوسیکلت در حال پرش از این سوی سکو دیده می‌شوند، ‌آنقدر بالا می‌پرند که برای تماشاچیان، نفس حبس‌کن می‌شوند. ‌فرز و روان روی موتور نشسته‌اند و می‌پرند، ‌هر پرشی که دارند شاید بیش از ده متر به هوا می‌روند و برمی‌گردند. اینجا، ‌در پیست موتور کراس آزادی، ‌آدرنالین بیداد می‌کند. دختران موتورسوار، ‌آنقدر حرفه‌ای و اصیل می‌پرند که انگار سال‌هاست این پیست برقرار بوده و هیچ چیز جدید نیست.

«اعتماد» در ادامه نوشت: پیست موتور کراس آزادی، ‌یک ماه است برای زنان باز شده، ‌تا دخترانی که موتورسواری می‌کنند یا به آن علاقه‌مندند، ‌راه آزادی را در پیش گیرند و هیجان فرومانده سال‌ها را با پرش‌های ده متری، ‌بیرون بریزند. روز تمرین زنان است. هیچ مردی حق ندارد در این ساعت و روز وارد پیست شود. دختران موتورسوار، ‌یا موتورهای‌شان را با ماشین بکسل می‌کنند یا با موتور سر تمرین حاضر می‌شوند. برق چشمان‌شان را از زیر کلاه کاسکت و مقنعه می‌شود دید، موتورسوار بودن، ‌برای بعضی‌های‌شان، ‌حسرت بوده، ‌حسرتی به‌جا مانده از روزهای کودکی و نوجوانی. همه شان آرزوی موتورسواری داشتند و حالا اینجا، ‌در پیست آزادی، ‌رویایی دور از تحقق به عینیت رسیده است.

نورا، ‌تنها مربی قهرمان موتورسواری زنان در ایران
نورا نراقی، ‌مربی ٢٨ ساله پیست، تنها مربی موتورسواری زنان در کشور است. می‌گوید: از ٤ سالگی موتورسواری کردم، ‌پدرم موتورسواری را به من یاد داد، ‌در واقع کل خانواده ٤ نفری ما موتورسوارند. شاید باید بگویم ما تنها خانواده موتورسوار ایران هستیم که همه‌مان حرفه‌ای موتورسواری می‌کنیم. چهار ساله بودم که برای نخستین‌بار‌سوار موتور شدم، آن هم زیرنظر پدرم. سال ٨٨ بود که در نخستین دوره مسابقات قهرمانی موتورکراس بانوان ایران که در پیست موتورسواری پارک کوهسار تهران برگزار شد، شرکت کردم. در آن مسابقه مادرم هم شرکت کرده بود، ‌من اول شدم و مادرم دوم. خبرنگاران زیادی سراغم می‌آمدند، ‌یک جا به یکی‌شان گفتم، ‌خیلی دوست دارم خانم «اشلی فیولیک» قهرمان موتورسواری امریکایی را ببینم، ‌او هم این حرف من را در یک خبرگزاری فرانسوی خوانده بود و از من دعوت کرد به امریکا بروم.

به گفته نورا، ‌سال ۲۰۱۰ بود که به دعوت اشلی فیولیک به امریکا رفت. او تعریف می‌کند: حدود ٥ ماه آنجا بودم، ‌بعد از اینکه یک راند از مسابقات امریکا را شرکت کردم، خانم «استفی بائو» با من تماس گرفت و یک دوره مربیگری برایم گذاشت. آنجا بود که از او به عنوان مسوول بانوان فدراسیون جهانی و قهرمان این رشته، مدرک گرفتم. بعد از آن سفری به فرانسه رفتم تا با «لیبیا لنسولات» قهرمان فرانسوی تمرین کنم. به فدراسیون جهانی هم رفتم، ‌آنها خیلی خوشحال بودند از اینکه خانم‌های ایرانی هم دارند، تمرین می‌کنند و قول دادند هر کمکی بتوانند، بکنند.

نورا یک‌بار هم توچال را فتح کرده، ‌با موتور. می‌گوید: سال ٨٧ بود که با مادرم توچال را با موتور فتح کردیم، در حقیقت رکورد زدیم. من از سال ٨٦ کار آموزش را شروع کردم، ‌بیشتر به دوستانم یاد می‌دادم، آن موقع دختر دیگری نبود که بخواهد موتورسواری کند. در واقع به ما امکانات نمی‌دادند که آموزش را در حد باشگاه ارایه بدهیم. اما در همان سال‌ها باشگاهی تاسیس شد که تصمیم گرفتم فعالیت خانم‌ها را شروع کنم و در آنجا شروع به تدریس رسمی کردم. سال ٨٨ هم تقاضا دادیم مسابقه بانوان برگزار کنند. همان هیات تهران با باشگاهی که تاسیس شده بود مسابقه‌ای ترتیب دادند، همان مسابقه که من اول شدم و مادرم دوم. فقط ٨ نفر در مسابقه بودند.

زنان موتورسوار جای زنان شاسی بلند‌سوار
شهرزاد نظیفی، ‌مادر نورا هم موتورسوار است، ‌او در بیشتر تمرینات نورا حاضر می‌شود و برای آموزش به دختران، ‌کمک می‌کند. او که برای مادر مربی موتورسواری ایران بودن خیلی جوان است، می‌گوید: موتورسواری را از همسرم مهرشاد یاد گرفتم، او نزدیک به ٤٠ سال است در این رشته کار می‌کند، خودش ‌به من و بچه‌ها موتورسواری را یاد داده. در حال حاضر مربی هستم و به نورا کمک می‌کنم. سعی می‌کنم هفته‌ای چند ساعت تمرین کنم.

هیجان موتورسواری پیر و جوان نمی‌شناسد، ‌مادر نورا هنوز به عشق هیجان موتور، ‌راهی پیست می‌شود. از دیدن پرش‌های دخترش عشق می‌کند و می‌گوید: ‌کاش همه جوان‌ها بدانند وقتی انرژی‌شان در ورزش تخلیه شود، ‌چه لذتی دارد. تاثیر این انرژی که موتورسواری به ما می‌دهد را در زندگی‌مان می‌بینیم. اعتماد‌به نفس بیشتری هم پیدا می‌کنیم، اصلا حس خوبی است که باعث می‌شود در ابعاد دیگر زندگی، کمک‌کننده باشد. هیجان مال جوان‌هاست، ‌عده‌ای‌شان این هیجان را با قرص و دارو به دست می‌آورند، اما این ورزش آنقدر هیجان دارد که نیازی به این چیزها ندارد. همان‌طور که آدم نیاز دارد در زندگی گریه کند و بخندد، باید هیجانش را هم از راه درست ورزش تخلیه کند.

اسم موتورسواری در خیابان که می‌آید، انگار از موضوعی پیش پا افتاده حرف می‌زند که در شرف حل شدن است. می‌گوید: موتور را به خیابان نمی‌برم چون گواهینامه ندارم. یک موتور wave داریم که گه‌گداری اطراف خانه می‌چرخم، ‌اما منتظریم که موتورسواری زنان در خیابان هم آزاد شود، ‌آن موقع حتما گواهینامه می‌گیرم و با موتور در خیابان تردد می‌کنم، ‌مطمئنم خیلی از خانم‌ها همین کار را می‌کنند. این روزها، ‌در خیابان‌های تهران، ‌هر خانمی را پشت یک شاسی‌بلند می‌بینیم که تک سرنشین است، ‌خیلی از همین خانم‌ها اگر موتور‌سواری در خیابان ممنوع نباشد، ‌با موتور سرکارهای‌شان می‌روند مثل خیلی از کشورهای دیگر.

مادر نورا فعال محیط‌زیست است، ‌در ان جی اویی محیط‌زیستی، ‌در زمینه آموزش بازیافت پسماند در سرای محله‌ها، شهرداری‌ها و مدارس به خصوص مدارس طبیعت کار می‌کند.

موتورهای کراس، همان‌هایی که به اسم پرشی معروفند، ‌نیاز به گواهینامه ندارند، ‌به همین دلیل زنان و دختران، ‌به راحتی می‌توانند برای موتورسواری راهی پیست شوند، ‌حتی صفر کیلومتر. چند جلسه‌ای طول می‌کشد راه رفتن و حفظ تعادل را روی موتور یاد بگیرند و کم‌کم به مرحله پیشرفته نزدیک شوند، ویراژ دهند و از روی تپه ماهورهای کوچک و بزرگ بپرند.

نورا، ‌افسانه و نیلوفر که از روی تپه‌ها می‌پرند، ‌هوس پریدن به سر آدم می‌زند. آنقدر نرم و راحت می‌پرند که به نظر نمی‌رسد کار سختی باشد. اما نورا می‌گوید: ورزش خیلی سنگینی به لحاظ بدنی است. نرمش‌های شدید و بدنسازی می‌خواهد. باید توان جسمانی بالایی هم داشته باشید. البته برای مبتدی‌ها فقط بدن سالم داشتن و مشکل ستون فقرات نداشتن، کافی است، اما وقتی شروع به کار می‌کنند، باید دوچرخه‌سواری و بدن‌سازی هم بکنند. دخترها برای رسیدن به روزی تمرین می‌کنند که مسابقه برگزار شود.

گرچه تعدادشان زیاد نیست، ‌اما همین تعداد کم هم، ‌انگیزه بالایی برای رقابت و رسیدن به استانداردهای برگزاری مسابقه را دارند. نورا از تعداد شاگردهایش می‌گوید: بعد از سال ٨٨ دیگر مسابقه‌ای برگزار نشد. هدف‌مان این است اگر تعدادمان بالا برود و کیفیت هم پیدا کند، به زودی مسابقه‌ای برگزار کنیم. گرچه تعداد شاگردهای سطح بالای مان بیشتر از ٥ نفر نیستند و در سطوح پایین‌تر تعداد بیشتری داریم، ‌اما همه تلاش‌مان این است که هرچه زودتر به تعداد بالاتر برسیم. الان در تهران حدود ٢٠ خانم موتورسوار داریم که می‌توانند در پیست موتور کراس ‌سوار شوند.

نخستین زن موتورسوار قزوین
وسط حرف، ‌سراغ شاگردانش می‌رود تا یکی که از بقیه جدیدتر است را راه بیندازد. لیدا، ‌دختر ٣٣ ساله‌ای که هر هفته از قزوین می‌آید تا به عشق روزهای نوجوانی‌اش برسد. پدرش موتورسوار حرفه‌ای بوده و از بچگی، ‌هروقت ترک پدر می‌نشسته، ‌آرزو داشت خودش موتور را براند. لیدا، ‌خسته از تمرین کنترل تعادل موتور، کنارم می‌نشیند و می‌گوید: ‌موتور، ‌ته هیجان است، من عاشق موتورسواری‌ام. پدرم موتورسوار حرفه‌ای کوه و بیابان بود، موتورسنگین داشت. از بچگی همیشه به فکر موتور‌سواری بودم. اگر تا این سن سراغ موتورسواری نیامدم، ‌به خاطر این است که زندگی مجال این کار را بهم نداده بود، اما به خودم می‌گویم هنوز دیر نشده است.

لیدا با افتخار از اینکه نخستین موتورسوار زنی است که از قزوین می‌آید، می‌گوید: در قزوین پیست موتورسواری هست، ‌اما نه برای خانم‌ها. حالا من که یاد بگیرم، می‌شوم نخستین زن موتورسوار قزوین و می‌روم در پیست مردان ‌موتورسواری می‌کنم، ‌شاید هم به خانم‌ها یاد بدهم.

حرف هیجان موتور که می‌شود، ‌خوشحال است‌ و با انرژی می‌گوید: از وقتی موتورسواری می‌کنم، ‌در همین یک ماه، ‌شب‌ها راحت می‌خوابم، ‌حالم خیلی خوب است. هیچ چیز بیشتر از موتورسواری به من هیجان نمی‌دهد.

نورا حرف‌هایش را تکمیل می‌کند: موتورسواری، ورزشی است که خیلی طرفدار دارد. درواقع ما برای سلامتی مان، هیجان و لذتی که دارد دوستش داریم. این ورزش جزو پر هیجان‌ترین ورزش‌های دنیاست. تنها ورزشی است که ضربان قلب به مدت یک ساعت خیلی بالا نگه داشته می‌شود. یعنی قبل و بعد از مسابقه ادامه‌دار است. لیدا برای شروع کار موتورش را اجاره می‌کند، ‌مثل سولماز. بقیه که کهنه کارند و سال‌هاست با موتور آشنا، با موتورهای خودشان کار می‌کنند.

سولماز هم یک سال است موتورسوار است، ‌او که حالا کمک‌مربی نورا شده و به تازه‌کارها یاد می‌دهد، می‌گوید: از پاییز سال گذشته کار می‌کنم، اوایل بیشتر به موتور سنگین ریس علاقه داشتم، اما وقتی ترک‌سوار شدم، به کراس علاقه‌مند شدم و فکر ریس از سرم بیرون آمد. منتظر روزی هستم که حرفه‌ای شوم و پرش بزنم.

سولماز ٢٠ سال بیشتر ندارد، رویای موتورسواری‌اش تا حد ترک نشستن تحقق یافته بود و فکر هم نمی‌کرد بیشتر از آن پیش برود. اما می‌گوید: وقتی دیدم خانم‌ها هم می‌توانند و مجازند، آمدم و یاد گرفتم. الان که هنوز پرش‌های کوچک می‌زنم، ‌خیلی حس خوبی دارد چه برسد به روزی که پرش‌های بزرگ بزنم.

خانواده‌های دختران موتورسوار، ‌معمولا علاقه‌ای به موتورسواری دخترانشان ندارند. جز پدر نیلوفر و نورا، ‌مرد دیگری در پیست دیده نمی‌شود. همه شان از مخالفت‌های خانواده‌های‌شان دل پری دارند. سولماز می‌گوید: دفعه اول که برای آموزش آمدم، به مادرم نگفتم. وقتی که جلساتم شروع شده بود، گفتم. پدرم کمی مخالفت می‌کرد که این رشته آینده‌ای ندارد. هنوز هیچ کدام‌شان موتورسواری‌ام را ندیده‌اند، ‌قرار است وقتی حرفه‌ای شدم، ‌ببینند. اما همین الان که هنوز کامل‌سواری نمی‌کنم، مادرم همه جا با افتخار می‌گوید دخترم موتورسوار است.

موتورها اندازه‌های مختلف دارد و قدرت‌های‌شان بسته به سایزشان متفاوت است. موتور نورا که مربی است، ‌هوسکوآرناست، ‌همان برندی که قهرمان موتورسواری‌مان‌سوار می‌شود. می‌گوید: بچه‌ها برای شروع حدود ٣ تا ٤ میلیون تومان باید هزینه کنند، در سطح بالاتر دیگر باید موتور بخرند که حدود ٣٥ تا ٤٠ تومان است. مشکل ما در ایران این است که امکانات، اسپانسر و سطح علمی مان ضعیف است.

در خیابان موتورسواری می‌کنم
می گویند موتورسواری محدودیت سنی ندارد، ‌در همان پیست خلوت آزادی، ‌از دختران ٢٠ ساله و ٣٠ ساله موتورسواری می‌کنند تا زن ٥١ ساله. خودش را «خانم موتورسوار شهران» معرفی می‌کند. اسمش مریم است و برای گذراندن دوره‌های حرفه‌ای موتورسواری به آزادی آمده. می‌گوید: ١٨ سال است در تهران موتورسواری می‌کنم، ‌البته بیشتر در محله خودمان شهران می‌رانم اما یک سال است به همه جای شهر تردد می‌کنم. یک wave دارم که با آن هم سرکار می‌روم، ‌هم خرید می‌کنم، ‌هم مهمانی می‌روم. چند بار برای گرفتن گواهینامه موتور اقدام کرده‌ام، اما چون خانم هستم، نمی‌دهند. من هم با موتورم در خیابان رفت و آمد می‌کنم. کل منطقه ٢٢ من را می‌شناسند. چون قانون را رعایت می‌کنم و با احتیاط می‌رانم، ‌پلیس هم به من کاری ندارد.

مریم از موتورسواری‌اش که حرف می‌زند، ‌هیجان همه وجودش را می‌گیرد. می‌گوید: در خیابان که موتورسواری می‌کنم، ‌عکس‌العمل‌ها متفاوت است، ‌خانم‌ها که من را می‌بینند، ‌دوست دارند ترکم بنشینند، ‌سعی می‌کنم کسی را ترک ننشانم، ‌وقتی من را می‌بینند از هیجان جیغ می‌کشند، ‌خوششان می‌آید و تشویقم می‌کنند. مردان هم می‌گویند دمت گرم، آفرین. هیچ‌وقت کسی در خیابان به خاطر موتورسوار بودنم اذیتم نکرده است. اگر کسی هم بخواهد مزاحمت ایجاد کند، ‌بقیه مردم نمی‌گذارند.

مریم که مادربزرگ یک نوه ١٠ ساله است، می‌گوید: کاش روزی برسد که موتورسواری برای زنان هم محدودیت نداشته باشد. باور کنید اگر مجوز موتورسواری صادر شود، ‌هم آلودگی هوا کمتر می‌شود و هم ترافیک. زنان هم می‌توانند مانند مردان، ‌موتورسواری کنند. در منطقه ٢٢ من را به دو ویژگی می‌شناسند؛ ‌یکی موتورسوار بودنم و دیگری حامی حیوانات بودن.

خبر باز شدن پیست آزادی را که شنیده، ‌انگار قوت‌قلبی شده برایش. می‌گوید: وقتی شنیدم که موتورسواری در پیست آزاد شد، ‌بلافاصله آمدم که یاد بگیرم. کاش در کشور ما هم مانند کشورهای دیگر موتورسواری زنان آزاد شود. من به عنوان یک زن موتورسوار، ‌همیشه تجهیزات ایمنی دارم، همیشه کلاه به سرم است، دستکش دارم. حتی برای مسافت‌های طولانی زانوبند هم می‌بندم. وقتی خانم‌ها بیشتر رعایت می‌کنند، ‌پوشش‌شان هم درست است، ‌چرا نباید بتوانند مانند مردان موتورسواری کنند. من علاقه‌ای به ماشین ندارم، همیشه با دوچرخه و موتور برای کارهایم بیرون می‌روم، گرچه موردمخالفت خانواده‌ام هستم، ‌اما مقاومت می‌کنم و کار خودم را پیش می‌برم. این هم از مشکلات فرهنگی ما است که برای خانواده‌های‌مان جا نیفتاده که موتور، مرد و زن ندارد.

خانم مربی که امیدوار است پیست ریس هم به زودی برای خانم‌ها باز شود، می‌گوید: ما خیلی دوست داریم هرچه زودتر پیست ریس هم برای خانم‌ها باز شود، ‌حتی امیدواریم که در چند هفته آینده این اتفاق بیفتد. خیلی از خانم‌ها دوست دارند در خیابان موتورسواری کنند، ‌اما چون هنوز ممنوع است، ‌سعی می‌کنیم این کار را نکنیم. چون در خیابان موتورسواری خطرناک است، ‌مردم رعایت نمی‌کنند، اگر کم کم جریمه‌ها را بازدارنده‌تر و قانون را سفت‌تر بگیرند، شاید آدم‌ها تصمیم بگیرند بهتر رانندگی کنند و آسیب‌ها کمتر شود. به نظر من اگر خانم‌ها هم وارد خیابان بشوند، اتفاق خاصی نمی‌افتد. جدای از اینکه ترافیک و آلودگی کمتر می‌شود.

قهرمان موتورسواری ایران، علاوه بر موتورسواری، ‌نجاری و طراحی هم می‌کند. در دانشگاه طراحی داخلی خوانده و حالا در کنار مربیگری، ‌کار طراحی و دکوراسیون هم می‌کند. می‌گوید: ورزشکاران در کشورهای دیگر همین که ورزش می‌کنند، حقوق می‌گیرند، ما مجبوریم اینجا هم ورزش کنیم هم کار و این سخت است. من علاوه بر آزادی، در شهران و تختی هم مربی‌ام و آموزش می‌دهم.

به یاد ٤ سالگی‌اش که می‌افتد، ‌خنده‌اش می‌گیرد و می‌گوید: پدرم از آن موقع به من موتورسواری یاد داد، آن زمان یک موتور هوندا ٥٠ سی‌سی داشتم که تقریبا سایزم بود، هنوز هم دارمش.

خانواده‌ام نتوانست مانعم شود
پیست آزادی، ‌نوعروس هم دارد، ‌افسانه دختر ٣٣ ساله پیست، ‌از موتورسواران حرفه‌ای آزادی است که هنوز زیرنظر نورا کار می‌کند. از ٢٨ سالگی شروع کرده، ‌آن هم در حالی که همه خانواده مخالف موتورسواری‌اش بودند. انرژی‌اش بالاست و خوب می‌پرد. بعد از آبپاشی تپه‌ها، چند دقیقه‌ای می‌نشیند و از ٥ سالی می‌گوید که بدون حامی، راهی پیست می‌شد.

افسانه، ‌خوشرو و پر انرژی است، ‌کمتر از یک ماه است با همسر موتورسوارش که پیست، ‌محل آشنایی‌شان بوده ازدواج کرده. می‌گوید: در این ٥ سالی که موتورسواری می‌کنم، ‌از پیست شهران شروع کردم، ‌پیست پرند و نسیم شهر هم می‌رفتم اما الان فقط آزادی می‌آیم و شهران. اینجا چون به همسرم اجازه ورود نمی‌دهند، آخر هفته‌ها باهم به پیست شهران می‌رویم تا بتوانیم با هم موتورسواری کنیم. من جزو معدود کسانی‌ام که هیچ کس در خانواده‌ام موتور‌سوار نبود، علاقه شخصی خودم باعث شد سر از پیست درآورم. خانواده‌ام به خاطر آسیبی که ممکن است ببینم، مخالفند. تصورشان موتورسواری در خیابان است. کمی هم به خاطر سنتی بودن است، چون موتورسواری زنان با فرهنگ ما سازگار نیست، خیلی زجر کشیدم، ‌هرباری که از خانه خارج می‌شوم با روان ناراحت می‌آیم اما نمی‌توانند جلوی من را بگیرند. پدرم نمی‌گذاشت موتور بخرم، پرایدم را فروختم و موتور خریدم. ماشین نداشتم موتورم را یدک کنم، با موتور به پیست می‌آمدم. چون لباس‌مان با مردان فرقی ندارد هیچ‌کس نمی‌فهمید مرد نیستم، ‌فقط در پمپ‌بنزین وقتی صدایم را می‌شنیدند می‌فهمیدند دخترم.

افسانه به عشق مسابقه آمده، می‌گوید: ‌از روز اول که وارد این رشته شدم وعده وعید مسابقه بود. دوست داشتم مسابقه بدهم. دایم برای مسابقه تمرین می‌کردم، اما متاسفانه برگزار نشد. در ایران ممنوعیت موتورسواری بانوان بود، باید رسمیت پیدا می‌کرد. همیشه دو، سه روز مانده به روز تعیین شده کنسل می‌شد. از همسرش که می‌گوید چشم‌هایش می‌رود به سمت نرده‌های دور پیست. می‌گوید: همسرم وقتی کارش تمام می‌شود می‌آید از پشت نرده موتورسواری‌ام را تماشا می‌کند. خیلی بد است که نمی‌گذارند خانواده‌مان درون پیست بیایند. اینکه همسرم موتورسوار است خیلی خوب است، اگر غیر از این بود، ‌اصلا نمی‌شد.

موتورسواری، ‌ورزشی نه چندان لوکس
مهرشاد نراقی، پدر نورا، ‌از سال‌های پیش از انقلاب موتورسوار بوده. یاد خاطراتش می‌افتد، یاد مسابقاتی که می‌دادند و جایزه‌هایی که دیگر هیچ‌وقت تکرار نشد. در حالی که پیست را آبپاشی کرده تا دخترها راحت موتورسواری کنند، می‌گوید: آن زمان هر مسابقه‌ای که قهرمان می‌شدیم، ‌به اندازه پول یک موتور جایزه می‌بردیم. من در سه رشته قهرمان شده بودم و جایزه خوبی گرفته بودم. اسپانسر هم داشتم، ‌هزینه تعمیر و نگهداری موتور نمی‌دادم، ‌اما دیگر آن اتفاقات نیفتاد. الان هرکسی می‌خواهد موتورسواری کند، ‌باید هزینه اولیه را بکند.

عضویت پیست را ٢٠٠ تومان اعلام می‌کند و می‌گوید: ‌هزینه موتورسواری از رشته‌های دیگر ورزشی چون تنیس خیلی کمتر است. خوبی‌اش این است که هرچه تجهیزات بخرید، بعدش قابل فروش است. عضویت پیست ٢٠٠ هزار تومان برای نیمه دوم سال است. آقایان هفته‌ای ٣ جلسه و خانم‌ها یک جلسه می‌توانند برای تمرین به پیست بیایند. آموزش هم نهایتا با یک میلیون تومان انجام می‌شود.

نیلوفر، جوان‌ترین دختر پیست، ‌همسال سولماز است، از ٦ سالگی روی موتور است و الان ٢٠ سال بیشتر ندارد. دانشجوی تربیت‌بدنی شده و از موتور ٥٠ سی‌سی به موتور ٢٥٠ رسیده. پدر و برادر کوچکش هم در پیست حضور دارند، می‌گوید: ‌حضور پدرم برای قوت قلب است، ‌از کودکی هم پدرم مشوقم برای موتورسواری بوده. اگر هل دادن‌های او نبود، ‌شاید الان اینجا نبودم. نوجوانی از سرو رویش می‌بارد، کوچک‌تر از ٢٠ سال می‌زند، او هم عاشق هیجان موتورسواری است، می‌گوید: وقتی برای دوستانم تعریف می‌کنم خیلی علاقه دارند بیایند، ولی به خاطر کمبود امکانات نمی‌توانند. باید موتور تهیه کنند، پوتین، شولدر، گردنی، کلاه لباس مخصوص.

از او می‌پرسم به نظر می‌آید شاگرد اول کلاس باشی، می‌خندد و می‌گوید از همه قدیمی ترم، ‌چون از بچگی‌سوار می‌شوم، تقریبا همه‌چیز را بلدم داریم برای مسابقات تمرین می‌کنیم.

از کرج می‌آید و خود را البرزی می‌داند. در پیست‌های قزوین، حصارک و هیو تمرین می‌کند. وقتی می‌پرد ذوق را در چشمان پدر و برادر تکواندوکارش می‌بینم. حمایت خانواده، نیلوفر ٢٠ ساله را به قهرمانی می‌رساند.
bato-adv
مجله خواندنی ها