سرلشگر فیروزآبادی گفتگوی مفصلی را فارس داشته است. او در این گفت و گو به مسائل گذشته و امروز کشور نگاهی انداخته است. فیرذوزآبادی در این گفت و گوی مفصل به آیت الله هاشمی رفسنجانی انتقادهای تند و تیزی کرده است.
سرلشکر فیروزآبادی درباره موضوع جابجاییاش در نیروهای مسلح گفت:«در ابتدا قرار بود من برای چند سال در این سمت مشغول باشم اما بعد از 15 سال به خاطر بیماری قلبی و کلیوی به حضرت آقا عرض کردم، بدنم ضعیف است و 10 نفر را برای این مسئولیت به ایشان معرفی کردم اما حضرت آقا فرمودند شما هنوز جوانید و باید مقاومت کنید.»
وی در همین رابطه ادامه داد: «لذا یک تغییر ساختار موقت در ستاد کل دادم و معاونت ارکان را ایجاد کردم و سردار باقری مسئول این معاونت شد. سپس به حضرت آقا اعلام کردم که این معاونت، جانشین من و با اختیارات من، ستاد را اداره میکند و آقا این را پذیرفتند. به همین دلیل بنده 4 سال در کنار آقای باقری بودم و ایشان کارها را انجام میدادند و جلسات را برگزار میکردند تا اینکه حضرت آقا تصمیم گرفتند در تیر ماه این جابجایی صورت گیرد.»
وی در همین رابطه افزود: «در دوره جدید رهبر معظم انقلاب تصمیم گرفتند که ریاست ستاد کل جدا و ریاست قرارگاه خاتمالانبیاء هم جدا باشد، یعنی شما نگویید قرارگاه خاتم بخشی از ستاد کل است، قرارگاه خاتم قرارگاهی در کنار ستاد کل است و یک رئیس ستاد کل و یک فرمانده قرارگاه خاتمالانبیاء(ص) داریم.»
فیروزآبادی در همین رابطه ادامه داد: «اداره و سیاستگذاری نیروهای مسلح با ستاد کل است و قرارگاه حضرت خاتم، قرارگاه عملیاتی نیروهای مسلح است که عملیاتهای نظامی، رزمایش و عملیاتهای جنگی توسط این قرارگاه فرماندهی میشود.»
فیروزآبادی همچنین در بخش دیگری از گفتگوی خود با اشاره به اهمیت توان دفاعی کشور میگوید:« تاریخ نشان میدهد هرگاه ملتی قدرت دفاعی قوی و امنیت داشتند پیروز شدند و هرگاه در قدرت دفاعی تضعیف شدند، شکست خوردند. ما یک سابقه تاریخی در خود ایران داریم و در همه مقاطع تاریخی میتوان آن را مشاهده کرد.زمانی صفویان به دلیل دارا بودن قدرت دفاعی قوی در آذربایجان، تهدید عثمانی محسوب میشدند و در جنگ هم پیروز شدند و پایتخت را به قزوین و از قزوین به اصفهان آوردند، آنها ایران را قدرتمند و مرزهایش را مستحکم کردند، ایران آباد شد و هر کجا آبادی از 300 سال اخیر میبینید از آن زمان باقی مانده است.»
وی در همین رابطه ادامه میدهد:«اما همین که صفویان در اصفهان استقرار پیدا کردند؛ حرمسرا و بساط و ... به راه انداختند و گمان کردند دیگر مستحکم شدند و امنیت دارند و خاطر جمع شدند که قضیه شاه سلطان حسین پیش آمد. یکی از لشکرهای خود صفویان از افغانستان آمد و کل ایران را تسخیر کرد و بر پایتخت صفویان مسلط شد.»
خاطره فیروزآبادی از وزارتخارجه دوران اصلاحاتفیروزآبادی سپس به بیان خاطرهای از تغییر استراتژی وزارت خارجه دوران اصلاحات پرداخته و میگوید: در دولت دوم خرداد به این استراتژی فکر میکردند که اگر ما تعامل سیاسی را قوی کنیم، امنیت برقرار میشود و دیگر مشکلی نیست، وزارت خارجه جلسهای با ستاد کل گذاشت، به من گفتند ما میخواهیم سفرای ایران از سراسر جهان را به تهران و ستاد کل بیاوریم و شما صحبتی برایشان کنید.
وی ادامه داد: من در آن جلسه گفتم دوستان عزیز! وزارت خارجه و نیروهای مسلح هر دو یک مسئولیت دارند و آن برقراری امنیت کشور است. باقی دستگاههای اجرایی کار میکنند اما نیروی خط مقدم، وزارت خارجه است. وزارت خارجه باید از طریق تعامل، مذاکرات سیاسی و گفتوگو و رفتوآمدها اجازه بروز تهدیدی را ندهد ولی اگر تهدیدی واقع شد، وزارت خارجه دیگر نمیتواند کاری انجام دهد. زمانی که تهدیدی پیش آمد باید شمشیر نیروهای مسلح تیز و بُرنده و آماده کار باشد.
فیروزآبادی افزود: یکی از آقایان گفت چه لزومی دارد نیروهای مسلح شمشیرشان تیز و برنده و آماده به کار باشد؟ هروقت لازم شد نیروهای مسلح را آماده میکنیم. گفتم اشتباه سیاست خارجی این است که فکر کند اگر سیاست خارجی فعال شد دیگر نیروی مسلح لازم نیست، من به شما میگویم که سیاست خارجی در صورتی میتواند فعال و موثر واقع شود که نیروی مسلح آماده باشد. اگر قدرت دفاعی شما را دیدند حرف شما را میشنوند، اگر شما بخواهید که قدرت دفاعی را تعطیل کنید آن زمان دیگر حرف شما را نخواهند شنید.
فیروزآبادی سپس به تحلیلی از وضعیت اسلام در آسیا پرداخته و میگوید: در حال حاضر جهان به غرب آسیا چشم دوخته است. برای چه؟ به خاطر اینکه اولاً اینجا مرکز قدرت اسلام و ایدئولوژی پرنفوذ و برتر جهان است و دوم اینکه دریاچه نفت و گاز جهان در غرب آسیا قرار دارد و میخواهند این ایدئولوژی را متوقف و این سرمایه را ببلعند. تمام تجارب تاریخی خود را نیز به کار میبرند تا بتوانند به هر نحوی بر غرب آسیا سلطه پیدا کنند.
نقد فیروزآبادی بر برنامههای توسعهسرلشگر فیروزآبادی سپس به نقد برخی دیدگاههای رایج در جهان پرداخت و گفت: نوع دیگر این است که میگویند «اصلاً شما چه نیازی به دفاع دارید؟ بیایید توسعه همه جانبه را در دستور کار خود قرار دهید.» توسعه اقتصادی و نیروی انسانی مهم است و البته این برنامهها دارد از طریق سازمان ملل در کشورهای دنیا اعمال میشود، به این کشورها از طریق بانک جهانی و برنامه توسعه سازمان ملل برنامه میدهند و فکر نکنید مخفی است، اینها علنی است و کتاب دارد.
وی ادامه داد: کتاب برنامه سازمان ملل برای توسعه کره جنوبی، مالزی، اندونزی، تایلند، تایوان و ... را ملاحظه کنید، آنها آمدند و این تفکر را تئوریزه کردند و به این کشورها گفتند به بخش دفاع چه نیازی دارید؟ چرا میخواهید در حوزه سلاح و تجهیزات سرمایهگذاری کنید و نیروهایتان را در ارتش مشغول کنید؟ این نیروها را بفرستید در صنعت و معدن تا توسعه پیدا کنید.
این مسئول بلند پایه نظامی کشورمان افزودک آنها به کره جنوبی آمدند، این کشور چیزی جز سرمایه انسانی و زمین استراتژیک از نظر ژئوپلوتیکی نداشت. غربیها آمدند گفتند کشورتان را توسعه دهید، دو نفر را انتخاب کردند، یکی آقای دوو(DAEWOO) است که رئیس سرمایهگذاریهای صنایع DAEWOO است و فرد دیگری که شرکت گُلداستار(GoldStar) را ایجاد کرد که البته DAEWOO آن را مغلوب کرد.
فیروزآبادی اضافه کرد: این دو شرکت شروع به سرمایهگذاری در بخش صنعت، ساختمان، راهسازی، معادن و توسعه خارجی در کشورهای خاورمیانه، آسیا، آفریقا و .... کردند اما سرمایههایشان از کجا بود؟ سرمایههای آنها از بانکهای غرب و آمریکا تامین میشد. در واقع آمریکاییها و غربیها که پول داشتند اما نیروی کار ارزان قیمت نداشتند آمدند از نیروی کار ارزان قیمت کره استفاده و با مدیریت این دو نفر در آنجا سرمایهگذاری کردند و محصولاتشان را از آنجا صادر کردند. مانند این میماند که شخصی منزل شما را تبدیل به کارخانه و فروشگاه کند و بعد بگوید که منزل شما را آباد کردم!
ژاپن به دنبال همکاری با ایران است اما آمریکا اجازه نمیدهدفیروزآبادی گفت: ژاپنیها خیلی وقت است که دلشان میخواهد با ما همکاری داشته باشند اما آمریکاییها به آنها اجازه ندادند. انسان بالفطره مستقل است، ملتها هم میخواهند مستقل باشند. خداوند متعال میفرماید که من شما را گروه گروه و دسته دسته خلق کردم تا شناخته شوید، یعنی اینکه وطن داشته باشید، مرز داشته باشید، هویت داشته باشید، استقلال داشته باشد، اینها را خدا برای انسان و جوامع انسانی خواسته و اینها فطری هستند.
ایجاد اینترنت برای تامین اهداف کلان استعماری استفیروزآبادی ادامه داد: تاسیس سازمانهایی مانند سازمان تجارت جهانی (WTO) در همین راستاست که میگویند بیایید مرزها برداشته شود، چون دیدند که برداشتن مرزها امر سختی است آمدند طرحی ایجاد کردند که مرزهای فرهنگی، اخلاقی، قومی برداشته شود، یعنی کاری کنند که مردم دنیا یک ماهیت و فکر داشته باشند و در این صورت مرزها خود به خود حذف میشود.
وی ادامه داد: هدف کلان استعمار برای طراحی اینترنت یا WTO این موضوع است، البته بهرههایی هم برای بشر دارد و اگر کشورها با استقلال بخواهند تصمیم بگیرند فوایدی هم دارد ولی اگر ملتها متوجه استقلال، فرهنگ و هویت خودشان نباشند این موارد تهدید کننده است و استقلال، هویت و فرهنگ یک کشور را نابود میکند.
فیروزآبادی درباره طرح هاشمی رفسنجانی برای پایان جنگ میگوید: در زمان جنگ ایشان فرمانده جنگ بودند، یعنی امام ایشان را به عنوان فرمانده اجرایی جنگ قرار دادند، مانند الان که سردار رشید فرمانده قرارگاه خاتم(ص) هستند. آن زمان آقای هاشمی فرمانده جنگ بودند و در جنگ مسئولیت داشتند، بالاخره یک ملتی در حال دفاع از حقوق خودش بود و دشمن متجاوز باید خارج میشد، ایشان هم فرمانده بودند و باید جنگ و قرارگاه خاتم را اداره میکردند لذا با دلسوزی و جدیت کار را پیش میبردند البته تحلیل خودشان را هم داشتند.
وی ادامه داد: همان ایام روزی به همراه ایشان با هواپیما به جنوب میرفتیم، از ایشان راجع به پایان جنگ سوال کردم، ایشان تحلیلشان این بود که ما باید یک پیروزی مهم به دست بیاوریم و با تکیه به آن پیروزی مهم جنگ را تمام کنیم، پس یک طرح برای اینکه جنگ تمام شود، داشتند.
فیروزآبادی گفت: اما قطعنامه 598 چطور شکل گرفت؟! من را در فازی بردید که مجبور میشوم حرفی را بزنم که بنا نبود گفته شود. بالاخره سرنوشت کشور به سرنوشت جنگ ارتباط داشت و فرمانده جنگ هم آقای هاشمی بود. آقای هاشمی هم می خواستند جنگ با پیروزی تمام شود. فتح فاو اتفاق افتاد، تلقی هم این بود که با فتح فاو جنگ را تمام کنیم. یک عملیات سیاسی باید اتفاق میافتاد، من الان به عنوان عضو قرارگاه خاتم آن روزها و معاون دولت در جنگ تحلیل نظری خودم را عرض میکنم: باید یک برنامهریزی میشد برای اینکه بتواند بهانهای برای خاتمه جنگ باشد. اتفاقی که در جانب عراق افتاد این بود که آمریکاییها آمدند و صدام را تجهیز و او را تشویق به عملیاتهای پی در پی کردند او هم شروع به شکستن مرز از جنوب و پیشرفت کرد و یک حالت فعال به خودش گرفت.
هاشمی برای پایان دادن به جنگ یک «بنبست» ترسیم کرد- در سمت ایران به نظر بنده امری سیاسی و تئوریک اتفاق افتاد و آن این بود که آقای هاشمی از فرماندهان جنگ خواستند که بگویند برای ادامه جنگ چه امکاناتی نیاز دارند؟ خب فرماندهان نشستند و نوشتند که چه چیزهایی میخواهند، چه تجهیزاتی، چه امکاناتی، چه پولی، چه پشتوانهای و چقدر باید برای بسیج و آموزش نیروها و ... سرمایهگذاری شود.
- از آن طرف به رئیس سازمان برنامه که آقای روغنی زنجانی بودند گفتند شما بگویید که چقدر پول دارید و چقدر میتوانید پول فراهم کنید؟ آن موقع با آن قیمت نفت و وضعیت بد اقتصادی و کمبود بودجه، یک معادلهای روی کاغذ آوردند که فرماندهان نظامی این مقدار نیاز دارند و مسئولان اقتصادی کشور میگویند ما این امکانات کم را داریم و این امکانات کم پاسخگوی این نیاز فراوان فرماندهان نظامی نیست. بنابراین زمان، زمان پایان دادن به جنگ است.
- این یک کار سیاسی بود و یک پروسهای هم داشت تا به نتیجه رسید و آقای هاشمی هم مسئولش بودند. بعد اینها را بردند گذاشتند جلوی امام و گفتند حضرت امام! شما فرمانده کل قوا و رهبر کشور هستید، شما صاحب اختیار هستید، اقتصاد کشور هم دست شماست، زندگی مردم هم دست شماست، جواب دشمن هم شما باید بدهید، حالا چه کار کنیم؟ جنگ را خاتمه دهیم یا اینکه باید این امکانات تأمین شود که امکان تأمین آن هم وجود ندارد!
- یعنی در واقع دو حرف برای امام مطرح کردند؛ گفتند فرماندهان میگویند اگر این امکانات نباشد امکان ادامه جنگ و پیروزی بر دشمن نیست و مدیران اقتصادی هم میگویند این امکانات نیست یعنی در واقع یک بنبستی برای حضرت امام ترسیم شد. ممکن بود اگر فرد دیگری کارگردانی میکرد اینطور ترسیم نمیشد ولی خب بالاخره آن زمان اینطور ترسیم شد و کارگردان دیگری هم نبود. از آن طرف هم پشتوانه صدام کشورهای عربی و سرمایههای نفتی و تکنولوژی آمریکایی، روسی و فرانسوی و آلمانی و شیمیایی و میکروبی و ... بود.
متن قطعنامه 598 بسیار سیاسانه نوشته شده بود- در بحثهای سازمان ملل و مذاکرات، وزارت خارجه و آقای ولایتی از اول تحرک خودش را داشت، سازمان ملل هم در حال کار بود و بالاخره متنی به نام قطعنامه 598 تدوین شد، متن قطعنامه 598 هم بسیار سیاسانه نوشته شده بود، متن متنی نبود که در آن بگوید چه اتفاقی افتاده است. متنی بود که اگر ایران و عراق میپذیرفتند جنگ متوقف میشد اما اینکه حالا سایر حقوق چه میشود به تدریج براساس بندهای قطعنامه با فعالیتهای بعدی مشخص میشد.
تلخی جام زهر امام را فقط رزمندگان و خانواده شهدا میتوانستند بفهمند- حضرت امام(ره) دیدند که در واقع فرماندهی جنگ با دو برنامه دفاعی که از طریق مدیران اقتصادی کشور و فرماندهان نظامی تهیه کرده به ایشان میگوید که امکان ادامه جنگ نیست. دشمن هم دارد بسیج میشود و فشار میآورد. ملت هم 8 سال جنگ را با تمام ایثار و فداکاری و مردانه اداره کردند. لذا امام برایشان حجت تمام شد که باید قطعنامه را بپذیرند تا جنگ خاتمه پیدا کند و این بنبست شکسته شود.
- امام همیشه بنبست شکنی میکردند و در پذیرش قطعنامه هم بنبست شکنی کردند منتهی در پذیرش قطعنامه این بنبستشکنی برای امام بسیار تلخ بود، این تلخی جام زهر امام را فقط رزمندگان جبههها و خانواده شهدا و ملتی که بار جنگ بر دوششان بود میتوانستند بفهمند و میتوانند به خاطر بیاورند.
- دلیلش هم این است که مردم داشتند به کاستیها، مشکلات، فشارها، خون دادنها، مجروح شدنها و تلاشهایشان با افتخار و شیرینی ادامه میدادند. با شوق و شعف داشتند به این مجاهدت ادامه میدادند، امام این شوق و شعف را قطع کردند و تلخی برای این بود. برای امام تلخ بود که یک ملتی با شوق و فداکاری و با تمام وجود و با حداکثر روحیه جهادی دارد به تکلیفش عمل میکند و حال باید آن را متوقف کند.
دومین جام زهری که امام نوشید- امام یکبار دیگر هم جام زهر را نوشیدند و آن توقف بند (ج) واگذاری زمین بود. سال 59 و پس از پیروزی انقلاب ملت به شوق و شعف آمدند، امام فرمودند که به کمک محرومین و سازندگی روستاها بروید و مردم به روستاها رفتند، یکی از مشکلات، مشکل زمین بود، از سویی فئودالیسم و سلطه خانها و اربابها و فئودالها بر زمینها حاکم بود و از سوی دیگر زمینهای زیاد بیمالک و بایری در کشور وجود داشت.
- امام آمدند به سه آیتالله (آقای مشکینی، آقای بهشتی و آقای منتظری) مأموریت دادند و فرمودند این 3 نفر برای حل مسئله زمین کشاورزی در کشور طرحی ارائه کنند.
- آن گروه سه نفره طرح قانون واگذاری زمین را نوشتند و جوانان بعد از قانون واگذاری زمین، با یک شوقی به آباد کردن زمینهای بایر و دور افتاده پرداختند و البته بعضیهایشان تهدید جانی شدند اما در برابر تفنگ و سختیها مقاومت کردند و مشکل زمین روستائیان داشت به تدریج حل میشد.
- اما گرفتاریهایی پیش آمد و عدهای از علما در آن زمان به امام(ره) پیامهای سختی دادند، برخیهایشان تهدید به کفن پوشی و به صحنه آمدن کردند که آقا این کار را متوقف کنید.
- من خودم مسئول هیأت زمین خراسان بودم و همان زمان برادری به نام آقای نارنجی مسئول هیات زمین منطقه شمال خراسان بود و زمانیکه به آنجا رفت فئودالها، زارعی را که به او زمین داده شده بود در باغی به دار آویختند و کیهان عکسش را صفحه اول زد و پس از آن شرایط جوری شد که آقای نارنجی برکنار شد و به جبهه رفت و در عملیات تپههای اللهاکبر شهید شد.
- وقتی آن وضعیت در کشور به وجود آمد، امام دیدند که باید برای جلوگیری از اختلاف بین علما کاری انجام دهند و به دلیل ممانعت از تفرقه بین علما و امت، فرمودند بند (ج) را متوقف کنید. یعنی همانی را که خودشان اجازه و دستورش را سه آیتالله داده و جوانهای انقلابی در حال اجرای آن بودند، متوقف کردند. جام زهر از این بابت بود که امام کار مثبتی را که با اشتیاق و تکلیف دنبال میشد، متوقف کردند، این میشود جام زهری که امام نوشیدند و نقشی که برخی آقایان در آن شرایط داشتند حائز اهمیت است.
اشکال هاشمی این است که در جامعه ولایی به تشخیص خود عمل می کند- راجع به آقای هاشمی جمله آخری را عرض میکنم و آن اینکه بعد از وفات امام(ره) آقای هاشمی مسیری را طی کردند، آقای هاشمی زمانی رئیس جمهور بود و پس از آن نیز به عنوان یک عالم دینی و سیاستمدارِ معتقد به انقلاب اسلامی یک بینش و تشخیصی داشت. دین میگوید که در حکومت اسلامی و حکومت ولایی هرچه که حاکم اسلامی حکم کرد همان باید در جامعه جاری شود و حتی اگر مجتهدین دیگری هستند نمیتوانند خلاف این حکم، عمل کنند، اما اشکال آقای هاشمی این است که به تشخیص خودش عمل میکند.
- آقای هاشمی به ولایتِ ولایت فقیه اعتقاد دارد، به شخص حضرت آیتالله امام خامنهای عزیز هم اعتقاد دارد یعنی معتقد است که بهتر از آیتالله خامنهای کسی برای رهبری نیست. معتقد است که حضرت آقای خامنهای، ولی فقیه است، معتقد است که امام(ره) حکومت اسلامی را بر مبنای ولایت فقیه بنا گذاشته و قبول دارد، امّا آقای هاشمی در اداره جامعه آنچه را که باید بر اساس حکم ولایت فقیه عمل شود، براساس نظر خود نظر میدهد.
باید مانع جریاناتی که میخواهند نظریات هاشمی را در حکومت جاری کنند، شد- در جامعه ما جریانات سیاسی وجود دارند که تلاش میکنند نظر آقای هاشمی را از شکل نظریه در بیاورند و در حکومت جاری و حکومتیاش کنند، این غلط است و باید مانعش شد. این حالت متناقض در زندگی آقای هاشمی هم وجود دارد. آقای هاشمی با حکم ولی فقیه، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است، ایشان به عنوان رئیس مجمع مشروعیت دارد، یعنی بنده وقتی عضو مجمع هستم رئیس مشروع من آقای هاشمی است و باید با اجازه ایشان حرف بزنم و اگر ایشان اجازه ندهد نباید حرف بزنم. ولی اگر آقای هاشمی یک نظریهای بدهد همه اعضای مجمع میتوانند با نظر ایشان مخالفت کنند.
- اگر آقای هاشمی بگوید (آقا این را فرمودند) هیچکس مخالفت نمیکند. اما اگر بگوید این را من میگویم و اگر کسی نقد دارد، نقدش را مطرح کند. وظیفه رسانهها این است که این را برای مردم روشن کنند.
- یکی از موضوعات سیاسی پیش آمده این است که آقای هاشمی نفی میشود، آقای هاشمی که نباید نفی شود، آقای هاشمی هم یک سرباز انقلاب است، آقای هاشمی هم یک عنصر انقلابی کشور است اما بعضیها میخواهند از همین عنصر انقلابی استفاده کنند برای اینکه سنگ سر راه ولایت فقیه بگذارند، میخواهند چوب لای چرخ امامت بگذارند، این ظلم و انحراف است، این نباید اتفاق بیافتد حالا چه این افراد از خانواده آقای هاشمی باشند و چه خارج از خانواده آقای هاشمی و جریانهای سیاسی مختلف. این امری غلط و اشتباه است.
وقتی آقا نظری را تایید نکردند دیگر آن فرد حق ادامه دادن آن را ندارد- ببینید ممکن است کسی نظریهای بدهد و رهبری بفرمایند که من این نظریه را تائید میکنم، اگر رهبری آن نظریه را تائید کنند آن جزو صراط مستقیم است و با اسلام تطبیق میکند و به نفع این ملت است و صاحب نظریه هم مورد تائید است. اما کسی نظریهای میدهد و اشکالی هم ندارد، اگر این نظریه مورد تائید رهبری یا مراجع قانونی کشور قرار گرفت آن نظریه مورد تائید است اگر مورد تائید مراجع قانونی قرار نگرفت، غیر قانونی است و اگر مورد تائید رهبری قرار نگرفت انحراف است و نمیشود ادامهاش داد، تا وقتی نظر داده اشکالی ندارد، اما بعد از اینکه رهبری تائید نفرمودند، دیگر حق ادامه دادن آن حرف را ندارد.
دفاع از مردم بحرین دخالت محسوب نمیشود- جمهوری اسلامی به استقلال سرزمینی کشورها اعتقاد دارد و استقلال، تمامیت ارضی، حقوق ملتها، از نظر ایران ارزش است، رأی ملتها از نظر ما ارزش است، ما از رأی ملتها دفاع میکنیم حتی در بحرین که نزدیکترین مکان به ما است و مردم شیعه تحت فشار هستند، ما از رای مردم بحرین حمایت میکنیم.
- ایران میگوید که شما چرا رهبر بحرین را سلب تابعیت کردید؟ رهبر یک کشور(بحرین) را که نمیتوان سلب تابعیت کرد، در آنجا متولد شده و رهبر دینی مردم است و پیوند اعتقادی با مردم دارد. ما این سلب تابعیت را محکوم میکنیم، سرکوب مردم بحرین را محکوم میکنیم، مردم حق رأیشان را میخواهند و شما سرکوبشان میکنید و با تفنگ جوابشان را میدهید، این غلط است، این کار را نکنید.
- جمهوری اسلامی در بحرین نه دخالت کرده نه گسترش سرزمین داده و نه حتی دخالت نظامی کرده است، ما فقط از ارزشها و حق ملتها حمایت کردیم، خواسته به حق دولتها را پاسخ گفتیم، حال منتقدان این را نمیپسندند و میگویند شما دخالت میکنید. ایران به لحاظ حقوقی هیچ کار غلطی انجام نداده و آنها شکل قضیه را عوض میکنند تا ذهنها را منحرف کنند.
به فلسطین و غزه مستشار فرستادیم- به عنوان مثال ایران حتی در غزه و فلسطین که در رأس اولویتهای ما از نظر سیاسی و دینی است، دخالت نظامی نمیکند. ما آنجا هم مستشار فرستادیم، آموزش دادیم، علم فرستادیم، مریضشان را درمان کردیم، پژوهشگرشان را تربیت کردیم، بعد خودشان رشد کردند، از آنها هم حمایت کردیم، از مسلمانهایی که میخواهند کشورشان را از سیطره اشغالگران در بیاورند حمایت میکنیم.
- افرادی که این شبهات را مطرح میکنند میخواهند حقانیت قانونی و ارزشی انقلاب اسلامی را با آلوده کردن به واژههای دخالت نظامی، تحریک و از این قبیل چیزها لوث کنند، در حالیکه خودشان هم دخالت میکنند، هم تحریک میکنند، هم اسلحه میدهند، هم پول میدهند، که همه هم بی اجازه دولتها و علیه مصالح ملتها است.
- الان هواپیماهای سعودی میروند یمن را بمباران میکنند، جدا از اینکه این هواپیماها را آمریکا به عربستان داده است، یک هواپیمای آمریکایی میآید سوخترسانی میکند تا سعودیها یمن را بمباران کنند. این دخالت واضح آمریکا در تجاوز عربستان به یمن است.
- در دوران جنگ، در حوزه پشتیبانی و عموماً مهندسی، صنعت، جبهه، امداد و درمان جنگ کار کردم و موضوعی که مقداری نگران کننده و خسته کننده بود، بمباران شهرها بود. دوره بمباران شهرها و روزهای تهدید شیمیایی سختترین روزها بود.
- در طول مدت جنگ ما تقریباً وضعیت شوقانگیزی داشتیم و شبانه روز هیجان و تلاش بود، همهاش زیبایی بود یعنی آنقدر زیبایی در جنگ چه در خط مقدم جبهه چه در پشت آن، چه در مهندسی، صنعت، تحقیقات، پژوهشها، امداد و درمان وجود داشت که جز حس زیبایی و شادابی چیزی نداشت.
- متاسفانه از روز اول انقلاب از داخل دولت بازرگان سیاسیونی پیدا شدند که اغراض دشمن و سیاستهای آمریکایی و غربی را دنبال کردند آنها اصلاحطلب نیستند بلکه تجدیدنظر طلبند، آنها میخواهند انقلاب را برگردانند. اصلاحات یعنی انقلاب را رشد دهیم اما این سیاسون اغراض تجدیدنظر طلبانه خود را اصلاحطلبی نام نهادند.
- اکثریت وزرا در دولت بازرگان اینگونه بودند و با مذاکره و رفت و آمد به سفارت آمریکا میخواستند که مشکلات کشور را حل کنند در حالیکه اساسا انقلاب صورت گرفته بود که آمریکا و ارزشهای آمریکایی طرد شود.
- بعد همین مسائل را گروهکهای سیاسی که در دولت نفوذ کرده بودند مانند جنبش مسلمانان مبارز، گروهک منافقین دنبال کردند، اینها در زمان خود امام هم برخی جریانات سیاسی را با تجدیدنظر طلبیها به عنوان خط سیاسی مطرح کردند اما در زمان حیات حضرت امام(ره)، چندان قدرت ظهور و بروز پیدا نکردند.
- بعد از جنگ ما دیگر آن هیجانات مربوط به انقلاب و جنگ را نداشتیم. جریان انقلابی مسیر خودش را طی میکرد و در کنار آن نیز جریانات سیاسی که دنبال فرصتهای بیشتری بودند در هر مرحله این افکار تجدیدنظر طلبانه را بیشتر کردند.
نظر سرلشگر درباره کارگزاران: در این دوره افکار تجددی نظر طلبانه مطرح شد- در دولت کارگزاران افکار تجدیدنظر طلبانه در کنار سیاست سازندگی آقای هاشمی مطرح شد، کسی به سازندگی اعتراضی نداشت منتهی این سازندگی عدالت اسلامی و فرهنگ اسلامی را در کنار خود نداشت و امثال عطاءالله مهاجرانی و برخی دیگر از دولتمردان سیاستهای تجدیدنظرطلبانه را دنبال میکردند.
نظر فیروزآبادی درباره دولت اصلاحات: با طرح ضد انقلابی نبوی و حجاریان مخالفت کردم- بعد از آن هم که دولت را تحویل دوم خردادیها دادند و دوم خردادیها رسماً اعلام کردند که تجدید نظر طلب هستند. منظور من جریان عمیقی است که در دولت آقای هاشمی و در مرکز تحقیقات استراتژیک به وجود آمد، آقای خوئینیها مسئول این مرکز شد که چند معاونت داشت، یکی از آنها معاونت دفاعی بود و حضرت آقا فرمودند که این مرکز یا معاونت دفاعی نداشته باشد یا آقای دکتر فیروزآبادی که رئیس ستاد کل است معاون دفاعی شود. به این ترتیب من معاون دفاعی مرکز تحقیقات استراتژیک شدم.
- آقای بهزاد نبوی و سعید حجاریان در آن مرکز تحقیقات طرحی به نام «طرح جمهوری اسلامی» آوردند و میخواستند روی آن پژوهش استراتژیک کنند، آن طرح را به جلسه معاونین آوردند تا بودجهاش تصویب شود، بعد از ارائه طرح بنده گفتم که این طرح را تحلیل کردهام و این طرحی ضد انقلابی و ضد جمهوری اسلامی است.
- بعد از حرفهای من، آن جلسه بهم خورد. مصلحت خودشان هم این بود که جلسه برهم بخورد و جلسه بعد را یا بدون من تشکیل دادند یا دیگر اصلاً جلسهای تشکیل نشد و بودجه آن طرح را در سال 1370-1371 تصویب کردند و به بهزاد نبوی و سعید حجاریان دادند، که نتیجه آن پروژه تحقیقاتی شکل گیری دوم خرداد بود.
- طرح انقلاب اسلامی آنها طرح جمع کردن انقلاب اسلامی بود. آن طرح را تهیه کردند و بر مبنای آن نظریه بعد از پیروزی در انتخابات دوم خرداد روی کار آمدند اساسا بنا را بر اقدامات تجدیدنظر طلبانه در انقلاب اسلامی گذاشتند.
- جبهه مشارکت، دولت و مجلس ششم هم با آنها همکاری کرد و شعاری مطرح کردند که ما خواهان اجرای قانون هستیم و حضرت آقا هم از این کارشان تقدیر کردند و گفتند که این شعار که شما خواهان اجرای قانون هستید شعار خوبی است و من تائید میکنم، اما این تنها نمای کار بود.
- آنها در اتاق فکرهایشان در مجلس براساس افکار تجدیدنظر طلبانه و وارداتی، پیشنویس قانونهایی را برای تغییرات در انقلاب تهیه کردند که به دعواهای بسیاری با انقلابیون در کشور انجامید و خودشان هم نهایتاً اعتراف به اشتباه کردند که این مسیر مسیر درستی نبود.
نظر سرلشگر درباره دولت نهم؛ شورش مردم علیه تجدید نظر طلبی- دولت اول احمدی نژاد در واقع شورش مردم علیه تجدیدنظر طلبان بود که مسئولش احمدی نژاد شد، نه اینکه احمدینژاد این نهضت را بوجود آورده باشد، شورش مردم علیه تجدید نظر طلبی بود و آقای احمدینژاد از آن استفاده کرد و رئیس جمهور شد.
- دولت اول احمدینژاد در این فضا گذشت و خوب عمل و خط امام را دنبال کرد، در دولت دوم احمدینژاد مشایی به دنبال تجدید نظر طلبی رفت منتهی با یک آهنگ دیگری. لازم است در اینجا این موضوع را مطرح کنم که نکته جالبی است. ریشه تجدیدنظر طلبان در دولت بازرگان، جریانات چپ بعدی، دوم خرداد، جریان سروش و جریان مشایی همه در انجمن حجتیه است.
- نهضت آزادی و همه این گروهها یک پیوند مشترکی با انجمن حجتیه دارند و همیشه تفکر انجمن حجتیه مدافع این جریانات بوده و آبشخور این جریانات هم علاوه بر غرب انجمن حجتیه است. دیدیم دوم خردادیها هر نوع ارتباطی میخواستند گرفتند و به راحتی حتی با جاسوسان آمریکایی حاضر در ایران در پاریس مذاکره کردند و برخیهایشان با خود آقای جرج سوروس در آمریکا مذاکره کردند. جریانات سیاسی ما به دلیل استخوانبندی تجدیدنظر طلبی، همیشه برای امنیت داخلی تهدید ایجاد میکردند.
- از طرفی سپاه و نیروهای مسلح پاسدار انقلاب اسلامی هستند، نیروهای مسلح کاری به جریانات سیاسی ندارند، بلکه آنتنهایی برای گرفتن تهدیدات دارند. این آنتنها در بخشهای سیاسی، اقتصادی، تجاری، بینالمللی چه در داخل و چه در کشورهای خارجی حاضر است و وظیفه جمعآوری اطلاعات را دارد. نیروهای مسلح این اطلاعات را دریافت میکنند بعد در اتاق تحلیل اطلاعات تهدیدات را بررسی میکنند.
- ما برای همیشه اعلام میکنیم نیروهای مسلح به سفارش و فرمان امام(ره) در سیاست دخالت نمیکند زیرا اگر نیروهای مسلح در فعالیتهای سیاسی وارد شوند به وحدت مردم خدشه وارد میشود. اما نیروهای مسلح موظف هستند که از انقلاب و کشور دفاع کنند و لازمه دفاع از کشور و انقلاب مقابله با تهدیدات است و نیروهای سیاسی که تهدید ایجاد کنند ناچاراً با نیروهای مسلح اصطکاک پیدا میکنند، این دخالت نیروهای مسلح در سیاست نیست بلکه چالش درست کردن و تجدید نظر طلبی نیروهای سیاسی است که منجر به اصطکاک آنها با نیروهای مسلح میشود.
- البته آقای دکتر روحانی یک ویژگی مثبت دارد و آن ویژگی این است که خودش 17 سال دبیر شورای عالی امنیت ملی و در دوران جنگ رئیس ستاد قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) بوده و خودش یک نیروی امنیتی است و دید امنیتی دارد.
خاطرات سرلشگر از 18 تیر- من اینجا به عنوان عضو شورای امنیت ملی عرض میکنم که مقابله نیروهای مسلح با شورشهای خیابانی در جریان 18 تیر سال 78 با مجوز شورای عالی امنیت ملی و شخص رئیس شورای عالی امنیت ملی که خود آقای خاتمی بود، صورت گرفت.
- وقتی چالش، تبدیل به قضیه امنیت ملی میشود نمیتوان نیروهای نظامی را محکوم کرد که چرا درگیر شدید؟ خب چالش امنیت ملی بوده. ولی حالا خود رئیس جمهوری(خاتمی) که دستور داده و آن را تصویب کرده، یا سکوت کرده یا بیانیه میدهد بعد مردم خیال میکنند که سپاه تنها بوده است.
- خودشان تصویب کردند، خود شورای عالی امنیت ملی اجازه برخورد را داد و بعد دبیر شورای عالی امنیت ملی بیانیه داد و آن را محکوم کرد و تصور میشد که سپاه یا نیروهای مسلح مسئول آن بوده در صورتی که اینطور نبود، این تصمیم شورای عالی امنیت ملی و تائید رئیس جمهور بود.
- آن زمان جلوی خود بنده آقای روحانی با آقای خاتمی تماس گرفتند و گفتند وضع اینگونه و جمعبندی این است و ایشان گفتند که دیگر هر تصمیمی که گرفتید انجام دهید، از این به بعد هم همینطور خواهد بود.
- وظیفه رسانه هاست که این موضوعات را برای مردم تبیین کنند، اگر برای مردم تبیین شود، هم کسانی که میخواهند چالش درست کنند موفق نمیشوند و هم تجدیدنظر طلبها بهتر شناخته میشوند، هم انقلابیون تکلیف خودشان را میدانند هم بعضی از افراد که در این وسط سرگردانند میفهمند که بالاخره حق با کیست.
فیروزآبادی: برایما فرقی میان جریانهای سیاسی نیست- این جریان سیاسی سعی میکند با آن چهره اصلاح طلبی به جای تجدید نظر طلبی پوشش برای ذهن مردم درست کند، البته همه اصلاحطلبها تجدیدنظر طلب نیستند. برای همین است که حضرت آقا جملهای فرمودند که رسانهها روی آن کار نکردند، آقا فرمودند که اصولگرا و اصلاح طلب و... نداریم، انقلابی داریم. یعنی در اصلاح طلبها اگر کسی انقلابی بود از ما است در اصولگراها هم اگر کسی انقلابی بود از ما است.
- ملاک انقلابی بودن است، اگر ما ملاک را انقلابی بودن در نظر بگیریم از جریان اصلاحطلبی عدهای جدا میشوند و مرزشان با تجدیدنظرطلبهایشان مشخص میشود، آن زمان مردم تکلیفشان را با آنها میدانند.
- اما متاسفانه اصلاح طلبها با پوشش اصلاح طلبی برای تجدیدنظر طلبها حاشیه امن به وجود آوردند و نیروهای انقلاب و نیروهای مسلح که برای انجام تکلیفشان در چارچوب قانون عمل میکنند مورد تهمت و افترا قرار گرفتند که دخالت در سیاست میکنند یا مثلاً جریانات سیاسی برای نیروهای مسلح فرق میکند.
- جریانات سیاسی برای نیروهای مسلح فرقی ندارند، کار سیاسی باید در کشور انجام شود، اصلاً انقلاب سیاسی است، سیاسیون هم یک دسته نیستند ممکن است 10 دسته باشند، از نظر نیروهای مسلح هم همه این دستهها تا زمانی که در چارچوبهای انقلاب اسلامی فعالیت میکنند محترم هستند، هر زمان کسی از چارچوبهای انقلاب اسلامی خارج شد یا تهدید ایجاد کرد با نیروهای مسلح طرف است.
- تاکید میکنم که نیروهای مسلح در سیاست دخالت نمیکنند بلکه سیاسیون هستند که نیروهای مسلح را به صحنه درگیری و تهدید میکشانند.
من کاملاً با نظر ایشون تو چند موضوعی که تو مصاحبه بهش پرداختن موافقم