پسری که در نوجوانی به خاطر یک مرغ مینا مرتکب قتل شده بود، با جلب رضایت اولیایدم از قصاص نجات پیدا کرد.
متهم که سال ٩١ در جریان درگیری با چند نفر یکی از آنها را به قتل رسانده بود، چندی قبل با کمک پدرش موفق به جلب رضایت اولیایدم شد.
او که روز گذشته از زندان به دادگاه اعزام شده بود، اتهام قتل را قبول کرد و گفت: سال ٩١ من با پدرم کار میکردم. ما کارگر آسفالت و ایزوگام بودیم، درواقع من شاگرد پدرم بودم. یک روز داشتم از خیابان رد میشدم که دیدم یک مرغ مینا روی دیوار نشسته است. مرغ بسیار زیبایی بود و فکر میکنم از قفس فرار کرده بود. چندبار سعی کردم آن را بگیرم، اما نشد.
از روی دیواری به دیوار دیگر میپرید تا اینکه روی یک دیوار خیلی بلند نشست من بالای دیوار رفتم که مرغ را بگیرم. یکباره چند نفر به من حمله کردند و کتکم زدند، من اصلا نمیدانستم آنجا کارگاه است. فکر کردم دیوار یک باغ است و قصدی هم برای ورود به آنجا نداشتم فقط میخواستم مرغ را بگیرم، اما چند نفر سرم ریختند و با میلگرد و چوب من را زدند، اصلا نمیدانم چرا این کار را کردند. وقتی حسابی کتکم زدند، گفتند که دزد گرفتیم درحالیکه من اصلا نمیخواستم دزدی کنم من فقط میخواستم آن مرغ مینا را بگیرم.
متهم گفت: وقتی که دیدم نمیتوانم از دست آنها نجات پیدا کنم، تنها راه چاره را در این دیدم که چاقویی که همراهم بود را بیرون بکشم و به سمتشان حمله کنم. میخواستم با آن چاقو بترسانمشان و وادارشان کنم که عقب بروند، اما مقتول اصلا نترسید و با سرعت بیشتری به من حمله کرد من هم یک ضربه به او زدم که متأسفانه به قلبش برخورد کرد.
متهم گفت: همانجا بازداشت شدم و بعد هم گفتند که اتهام من قتل است. در این سالها پدرم خیلی تلاش کرد تا رضایت اولیایدم را بگیرد و بعد از بارها رفتوآمد و خواهش و تمنا آنها قبول کردند ١١٠ میلیون تومان پول بگیرند و رضایت بدهند. این پول همه دارایی پدرم بود. البته ازدسترفتن دارایی پدرم تنها چیزی نبود که بهخاطر کار من اتفاق افتاد. مادرم بیماری سرطان گرفته است و حالا در بیمارستان است و روزهای آخر عمرش را میگذراند. من فقط یک خواهش از دادگاه دارم؛ هر رأیی که میدهید به آن تمکین میکنم فقط درخواست دارم اجازه بدهید این چند روز آخر عمر مادرم را در کنارش باشم. با پایان جلسه رسیدگی، هیأت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.