حسن انصاری در یک مطلب کوتاه به نقد یکی از آخرین نوشتههای نصرالله پورجوادی پرداخته و عنوان میکند که این راه به سلفیگری میانجامد.
به گزارش ایکنا، حسن انصاری در یادداشتی کوتاه به نقد آخرین نوشته نصرالله پورجوادی در صفحه فیسبوکش پرداخته و راهی که او در پیش گرفته است را به سوی سلفیگری میداند. پورجوادی در نوشتهای جدید خود گفته است که باید به اسلام راستین پیش از سنت بازگشت.
گفتنی است حسن انصاری عضو هيئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرينستون، مدرسه مطالعات تاریخی است. هماینک حسن انصاری به عنوان استاد مهمان با رتبه پروفسور در دانشگاه پرینستون، بخش خاور نزدیک تدریس می کند. همچنین در ایران او عضو شورای عالی علمی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی است. وی همچنين عضو شورای مشاوران دائرة المعارف ایرانیکا (دانشگاه کلمبیا-آمریکا)، "عضو وابسته" مرکز ملی پژوهشهای علمی فرانسه (بخش مطالعات اديان کتاب) و عضو انجمن بين المللی تاريخ علوم و فلسفه عربی و اسلامی (پاريس) است. در پی متن یادداشت انصاری در صفحه فیسبوکش را میخوانید:
آنچه در حاشیه نوشته تازه دوست گرامی آقای دکتر نصرالله پورجوادی در فیسبوک در دو قسمت نوشتم:
حضرت آقای دکتر پورجوادی. سلام علیکم. قسمتی از یادداشت شما را خواندم. کم و بیش یادآور نوشته های مرحوم آقای دکتر علینقی منزوی است. نمیتوانم با این سخن شما موافق باشم که گفته اید اهل سنت بزرگترین دشمنان زبان فارسی بودهاند. این مطلب واضح است که مایهای از حقیقت ندارد. دست آخر هم فرمودهاید باید به اسلام نخستین بازگشت. آیا این خود نوعی سلفیاندیشی نیست؟ اگر موافق باشید نقد تفصیلی بر این سخنان خواهم نوشت منتهی تصور میکنم همین مقدار کفایت کند.
آقای دکتر پورجوادی. مشکل این نوشته به نظر من این است که سنت را خلاصه میکند به کتابهای حدیث و کتب السنن نویسندگان اصحاب حدیث. شاید به این دلیل که حضرتعالی وقتی به ابومنصور اصفهانی و نوشتههای او تعلق خاطری داشتید و سنت را محدود به آن قبیل نوشتهها و مأثورات میدانید. اما گمان نمیکنم مخالف این سخن من باشید که اهل سنت پیچیدهتر و متنوعتر از آن است که آن را به نوشتههای حنبلیان خلاصه کنیم و فروکاهیم. مراجعه عریان به کتابهای حدیثی کار محدثان بسیار سطحی درجه چندم بوده است.
فقیهان بحثهای پیچیدهتر و شیوههای اجتهادیتری داشتهاند که نتیجهاش آن بوده که بسیاری از مضامین مأثور در فرایند فقه یا تأویل میشده و دستخوش اجتهادات میشده و یا چندان شرائط سخت در برابر آن قرار داده می شده که عملاً استناد به منطوق الفاظ احادیث ممکن نبوده است.
فقه سازهای است تاریخی مبتنی بر سنت اما در عین حال مبتنی بر اجتهادات و اجماعات و تأویلها. مشکل اسلامگرایی جماعات اسلامی که چنانکه میدانیم بر طبل خشونت میکوبند این است که معتقدند سنت را میتوان عریان و بدون درک و فهم تجربه تاریخی تعامل با سنت (یعنی عملاً همه آنچه به عنوان تأویلات و اجتهادات تاریخی در فهم سنت به کار بسته شده) فراچنگ آورد. یعنی میتوان فقه را تنها متکی بر صحاح بخاری و مسلم ها فهمید بیآنکه به المستصفای غزالیها مراجعه کرد. برای درک اسلام قبل از قرن سوم طفره ممکن نیست. باید هم سنت را شناخت و هم باید آن را با شیوههای تحلیل تاریخی نقد کرد. صرف دعوت کردن به ترک سنت و مراجعه به دوران ماقبل سنت خود نوعی سلفیاندیشی و بازسازی نوعی سنت است، از لونی دیگر.