سید محمد بهشتی معتقد است: ترکیه ظرفیت تلویزیونی منطقه را پر کرده است در صورتی که اینکار را ما باید میکردیم، ظرفیت سینمایی ایران از ترکیه بسیار بیشتر است ولی به دلیل حبس کردن تواناییهای صنعتی و اقتصادی سینما، عملا همه ظرفیت های این بخش را از دست دادیم.
به گزارش ایسکانیوز، سیدمحمد بهشتی رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، عضو شورای عالی میراث فرهنگی و گردشگری و رئیس کمیته ملی ایکوم ایران است. او در فاصله سال های 1362 تا 1373 مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی و دبیر جشنواره فیلم فجر بوده است. تعدادی از منتقدان بر این باورند که دوران حضور محمد بهشتی در بنیاد فارابی و جشنواره فجر باعث شد تا فیلم های به اصطلاح هنری رشد پیدا کرده و موجب تضعیف سینمای تجاری شوند. محمد بهشتی در گفتگو با ایسکانیوز به سوالاتی در این زمینه پاسخ می دهد.
عده ای از منتقدان به حضور شما در سینمای سال های دهه 60 انتقاد دارند از این جهت که شما با رویکردی که درمورد فیلم های هنری در آن سال ها در پیش گرفتید، سینمای تجاری ایران در دهه های 80 و 90 با شکست مواجه شد. پاسخ شما به این اتنقادات چیست؟
این حرف، حرف خیلی خنده داری است. به خاطر اینکه از زمانی که من حوزه سینما را ترک کردم 22 سال گذشته است. هر خرابکاریای آن زمان رخ داده، دو دهه فرصت داشتند درستش کنند، چرا نکردند؟ آیا الان بعد از ۲۲ سال همچنان ما باید پاسخگو باشیم! هرجرمی مرتکب شوی بعد از 22 سال مشمول مرور زمان خواهد شد. خندهدار نیست که ما باید پاسخگوی وضع موجود باشیم؟ بعد هم توجه کنید که چه کسانی دارند این سوالات را می پرسند! کارنامه خودشان چیست؟ آیا حواسشان هست قبل از این که ما به سینما بیاییم اصلاً سینمایی وجود نداشت و سینمای ایران چند سال بود ورشکست شده بود؟
بعضی منتقدان می گویند حمایت شما از یکسری فیلم ها باعث شد تا سینماگران به سمت ساخت فیلم های هنری بروند و جریان سینمای تجاری تضعیف شود.
اینطور که آنها می گویند، سینماگران آدم های منفعلی معرفی می شوند. به نظر من بابت این حرف باید به سینماگران ما بر بخورد. به نظر من بایدکسانی که این حرف ها را می زنند اول به کارنامه شان رجوع کنید. باید ببینید خودشان چه کرده اند! بعد نظرات آنها را به سوال تبدیل کنید. حرف های بی ربطی می زنند. معمولا کسانی این حرف ها را می زنند که کارنامه شان پر از ناکامی است. اگر موفق بودند از این حرفها نمیزدند. می خواهند تقصیر ناکامی های خودشان را به گردن دیگری بیندازند.
به هر حال سینمای ایران امروز در گیشه شکست خورده است...
این تقصیر ما است؟ ما سینمایی را تحویل دادیم که در همان سال ها سینما سالیانه 20 میلیون مخاطب داشت. یعنی با جمعیت آن زمان ایران نیمی از مردم به سینما میرفتند. ما که نتیجه خوبی را تحویل بعدیها دادیم. الان شنیده ام که جمعیت سینمارو 6-7 میلیون شاید هم کمتر است، این تقصیر ماست! یعنی تا 100 سال دیگر هم شکست گیشه سینمای ایران تقصیر ما است؟!
با اشاره ای که شما به شکست سینما در گیشه داشتید، در حال حاضر مشکل سینمای ایران چیست؟
در دوران دهه 60 سینما به لحاظ صنعتی و اقتصادی اندازه هایی کوچک و محدود داشت مناسب اقتضائات زمانه. اما به لحاظ کیفیت فرهنگی و هنری واجد ارزشهایی بود. در دهه 60 ما فقط دو کانال تلویزیونی داشتیم، در حال جنگ بودیم، هیچ شبکه ماهواره ای در ایران قابل دریافت نبود، اینترنت وجود نداشت، شبکه های اجتماعی وجود نداشت و در همان اندازه های کوچکی که بود ما سعی کردیم سینما را برپا کنیم.
متاسفانه از دهه 70 به بعد ما در یک شرایطی قرار گرفتیم که اینترنت آمد، ماهواره آمد و همه چیز دگرگون شد. متأسفانه نه از این بابت که این شرایط بوجود آمد. از این جهت متاسفم که مدیریت فرهنگی کشور به شدت تلاش کرد سینمای ایران را در همان اندازه های اقتصادی و صنعتی دهه 60 متوقف سازد اما پشتش را به صورت مسئله ماهواره و اینترنت کرد. این رویه عملا باعث شده که ارزشهای فرهنگی و هنری آن سینما هم تا حد زیادی از دست برود و متروک و تضعیف شود. معلوم است که سینما صدمه میبیند.
از صدماتی که به سینمای ایران وارد شده، بگویید.
به دلیل این بنیه بالقوه که در ایران وجود دارد، نقشی که ترکیه امروز در منطقه ایفا می کند را باید ایران بر عهده می گرفت، ترکیه ظرفیت تلویزیونی منطقه را پر کرده است در صورتی که اینکار را ما باید میکردیم، ظرفیت سینمایی ایران از ترکیه بسیار بیشتر است ولی به دلیل حبس کردن تواناییهای صنعتی و اقتصادی سینما، عملا همه ظرفیت های این بخش را از دست دادیم. در شرایطی که تلویزیون ایران خیلی دیده نمی شود و مردم هر شب در خانه هایشان بیش از 1000 کانال تلویزیونی را در اختیار دارند و هیچ کس هم نمیتواند نظارتی بر آن بکند، به جزئیات سینما طوری پیله می کنیم که انگار اگر این سینما نباشد همه راحتتر هستند!
این یعنی ما بسیاری فرصتها را از دست دادهایم و از بسیاری ظرفیتها محروم شدهایم. همانها بود که به ما کمک میکرد سینمای ما رشد بکند و به لحاظ اقتصادی و صنعتی بزرگ شود و در مقیاس منطقهای و جهانی حرف برای گفتن پیدا کند و بازار و مخاطب پرتعدادی را جلب کند. خیلی خندهدار است که فقط انتظار داشته باشیم ۲۰ میلیون مخاطب بشود ۲۲ میلیون. ما در شرایطی هستیم که در این سالها باید به ۵۰۰ میلیون نفر مخاطب میرسیدیم. زیرا بازاری به وسعت و جمعیت منطقهمان داریم. وقتی این دایره را مدام تنگ کردهایم و حصار را بستهایم و پشتمان را به این ظرفیتها کردهایم، معلوم است که صدمه زیادی هم میبینیم.سینمای ایران از نظر مدیریتی در سردرگمی به سر می برد. حتی خود مدیران هم نمی دانند چه کاری انجام دهند.
وضعیت مدیریتی سینما را در حال حاضر چگونه ارزیابی می کنید؟
وقتی ما آنقدر مدعی داریم که از هر جای ایران برای مخالفت با سینما صدایی بلند می شود این مساله را چه کسی می تواند مدیریت کند؟ جواب این است که کسی نمی تواند مدیریت کند! مدیریت سینما، پروانه نمایش به فیلم ها می دهد اما همان فیلمی که اجازه قانونی نمایش را دارد در یک شهر توقیف میشود، در یک شهر توبیخ میشود در یک شهر ... . این خیلی خنده دار است. انگار که ما چند تا حکومت داریم. این وضعیت را چطور میشود مدیریت کرد؟ یعنی برای آنکه نشود مدیریت کرد به نظر من مدیریت بسیار توانمندی در حال اخلال است. به این ترتیب همین ظرفیت کوچک هم نابود می کنیم، و جالب است اگر هر شب همه مردم پای سریالهای ترک بنشینند هیچکس صدایش درنمیآید اما سر و صداها برای نابودی سینمای ایران حسابی بلند است.
علت این همه حساسیت روی سینما چه چیزی می تواند باشد؟
بد نیست بروید از خودشان بپرسید. به نظرمن اصلا انگیزه های فرهنگی و ملی مطرح نیست. افرادی که با سینما مقابله می کنند، انگیزه های خرد سیاسی دارند و در کش مکش های سیاسی حاضرند هر چیزی را به پای مقاصدشان قربانی کنند.
در سال های دهه 60 نیز گروه های فشار وجود داشت ولی گروه های فشار در آن زمان به کاری که انجام می دادند معتقد بودند ولی امروزه بحث اعتقاد نیست، آنها ماموریت دارند. چنانچه وقتی با گروه های فشاری که معتقد بودند وارد گفتگو می شدیم، متقاعد می شدند، درصورتی که گروههای فشار در حال حاضر اصلا نمی شنوند چون ماموریت دارند. اگر با اعتقاد مخالفت میکردند که باید نسبت به موارد مشابه در دولت گذشته هم واکنش نشان می دادند. چرا ندادند،؟ به نظر من چون در واقع رسالت فرهنگی برای خودشان قائل نیستند و به قول فقها از جهت فرهنگی قصد انشاء ندارند.
اگر به فیلم هایی که در دهه 80 و90 ساخته شده اند نگاهی بیندازیم خواهیم دید که بسیاری از فیلم های دهه 60 و70 هستند که اصلا تصور نمی شود در ایران ساخته شده باشند، از آن جهت که در آن دوران فضای باز برای سینما وجود داشت و حداقل آنقدری بود که مردم را به سینما بکشاند. ولی در حال حاضر دیگر آن فیلم ها را در سینما نمی بینیم و دقیقا مشخص است که به خاطر تغییر دولت ها است که این اتفاقات می افتد. در همه جای دنیا می بینیم که دولت با سینما کاری ندارد؛ خیلی وقت ها سینما یقه دولت را هم می گیرد.
دبیر جشنواره فیلم فجر، به عنوان یک رویداد بزرگی هنری و فرهنگی هر سال تغییر می کند، این در صورتی است که در جشنواره های معتبر دنیا کمتر این اتفاق می افتد، در ایران با تغییر دبیر شکل برگزاری جشنواره هم تغییر می کند، چرا؟ تفاوت فضای فیلم های سینمایی در دوران مدیریتی شما با حال حاضر چیست؟
جشنواره فجر در سینما سیاستگذار نیست، سیاستگذار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. اما این حرف شما کاملا درست است که ثبات و مدیریت در عرصه فرهنگی فوقالعاده اهمیت دارد و در همه جای دنیا طولانی ترین عمر مدیریتی معمولا عمر مدیریت های فرهنگی است، به چه خاطر؟ به خاطر آنکه هر اتفاق فرهنگی برای اینکه از نقطه صفر به مقصد برسد زمان طولانی را طلب می کند. چون ثمردهی سیاستگذاریهای فرهنگی کند است و کسی که یک جریان را آغاز میکند به زمان زیادی برای محقق شدن آن محتاج است. در غیر اینصورت یا خرابکاری اتفاق میافتد یا نتیجه بخش نخواهد بود. چون یا مجبور است برنامههای مدیر قبلی را ادامه دهد که با وجود تلاطمهای سیاسی کشور تصورش ممکن نیست و یا مجبور است که برنامههای زودبازده و غیرفرهنگی را در دستور کار قرار دهد که موجب خرابکاری میشود.
وقتی فرهنگ با سیاست گره بخورد، چون اصولاً عمر پروژههای سیاسی کوتاهمدت است، طبیعتاً برنامههای فرهنگی هم به مقصد نخواهد رسید و عرصه فرهنگ اجازه رشد پیدا نمیکند. فقط فرصت برای تخریب هست. تخریب را در کوتاه مدت میتوان رقم زد. میبینیم که در عرصه فرهنگ و هنر مدیرانی آمدند که از فرصتهایی که در اختیارشان بود برای تخریب حداکثر استفاده را هم کردند.
عده ای از منتقدان، معتقدند یکی از مشکلات امروز سینما ضعف فیلمنامههاست. به نظر شما ریشه این مشکل چیست؟
به نظر من مشکل اساسی این است که باید فکر در سینمای ایران وجود داشته باشد که در فیلمنامه و فیلم انعکاس پیدا کند، همه اینها مستلزم ثبات است. از زمانی که ایده یک فیلم شکل میگیرد تا زمانی که اکران میشود، حداقل دو سال زمان لازم است. پس سازنده باید از وضعیت دو سال آینده خبر داشته باشد. روند در بیست سال گذشته طوری بوده است که اصلاً نمیداند در جریان آغاز تولید تا زمان نمایش با که طرف است. مدیر بعدی آیا با این فیلم موافق است؟ طبیعی است که فرصتطلبی بر فکر کردن سبقت میگیرد و اساساً فرصت فکر کردن به وجود نمیآید.
در مورد فیلمهایی مثل «رستاخیز» که سفارش دولتی دارد اما اجازه اکران پیدا نمیکند چه؟
دلیلش این است که تصمیمگیرنده درباره سینما فقط سازمان سینمایی نیست. تقریبا هرکس اراده بکند میتواند تصمیمگیرنده باشد. فقط کافیست یک اسم و عنوانی داشته باشد. میتواند حیات و ممات فیلمی را تعیین بکند. طبیعی است که در این شرایط که افراد گوناگونی برای شما تصمیم بگیرند نمیشود حتی از خانه تا محل کار را طی کرد چه برسد ساخت یک فیلم.
به نظر شما راه برون رفتی از این اوضاع وجود دارد؟
اگر مفهوم دولت و حاکمیت را به شکل معقول و یکپارچه دنبال کنیم و به وحدت رویه آن پایبند باشیم، چرا راه برون رفت وجود نداشته باشد؟ ولی اگر چنین تصمیمی در مقیاس کلان کشور گرفته نشود باید فقط دعا کنیم چون دیگر از بشر کاری بر نمی آید مگر این که خود خداوند کاری انجام دهد.
تقصیر زاحمدی نژاد است