یادداشت دریافتی- محسن دیناروند؛ آنچه مرا بر آن داشت تا این یادداشت کوتاه را بنویسم احساس خطری است که در میان خانواده ها از نظر روابط میانشان مشاهده می کنم که امیدوارم موثر و مفید باشد.
خانواده ها را از نظر رابطه میان اعضایش، می توان به سه دسته کلی تقسیم کرد: دسته اول خانواده متمرکز، دسته دوم خانواده پراکنده و دسته سوم خانوده پیوسته.
خانواده متمرکز، خانواده ای است که بنا به دلایل مختلف اعضایش به دو دسته مهم(کارآمد)و غیر مهم (ناکارآمد) تقسیم می شوند، یا پدر، سالاری می کند یا مادر یا یکی دیگر از اعضاء و شاید دسته مهم این نوع از خانواده ها به دو یا چند نفر هم برسد و سایر اعضاء هم در دسته غیر مهم قرار می گیرند.
در این مدل خانواده ها، تمرکز فعالیت خانواده بر دوش عضو یا اعضای مهم است و مابقی در تابعیت این دسته هستند. روشن است در خانواده متمرکز به دلیل فقدان عدالت و وجود تبعیض در رابطه میان اعضایش یک خانواده ناپایدار به حساب می آید که زود یا دیر موجب پدیدار شدن انقلابی درون خانوادگی از سوی دسته غیر مهم می شود که این امر قطعا موجب آشفتگی خانواده و به احتمال قوی از هم پاشیدگی در این قبیل خانواده ها می شود.
خانواده پراکنده را می توان خانواده ای دانست که اعضایش به هر دلیلی از هم بریده اند، جدا هستند و در نتیجه ارتباط صمیمانه ای با هم ندارند. میتوان به صراحت گفت که خانواده پراکنده یکی از محصولات خانوده ی متمرکز است.
بدترین مدل های خانواده پراکنده را می توان در درگیری های خانوادگی یا طلاق ها یافت و در بهترین حالت هم می توان بر اساس ضرب المثل قدیمی دوری و دوستی خانواده هایی را دید که اعضایش ترجیح می دهند دور از هم زندگی کنند تا لااقل نام خانواده بر آنان تلقی شود.
و اینک باید درباره ی یک خانواه سالم، موفق، توانمند و ایده آل سخن به میان آورد، بله بحث از یک خانواده پیوسته است، خانواده ای که اعضای آن مثل زنجیره ای کنار هم هستند، اعضای آن به مهم و غیر مهم تقسیم نمیشوند، به کارامد و ناکارامد تقسیم نمی شوند بلکه همه ی اعضاء مهم و کارآمد هستند، همه ی اعضای این خانوده فعال، کوشا و مفید هستند.
هر کدام از اعضای خانواده نقش خود، که مهم هم هست را به درستی ایفا می کند. اعضاء هم دیگر را دوست دارند و این را به هم ابراز می کند هم در مرحله زبان و هم عمل، اعضا برای موفقیت سایر اعضاء تلاش می کنند و موفقیت هر عضو، موفقیت خانواده تلقی می شود و نه همان عضو، شکست ها را می پذیرند، دنبال مقصر برای مشکل به وجود آمده نمی گرنند بلکه همگی برای یافتن راه حل برون رفت از بحران بسیج می شوند.
مشکل فردی وجود ندارد و مشکل یک عضو مشکل همه است؛ هر عضوی دارای یک حریم خصوصی است و هیچ عضو دیگری به این حریم حمله ور نمی شود. اعضا با هم ارتباط صمیانه ای دارند و هم دیگر را می فهمنند.
با عصبانیت ، مشاجره و قهر و از این قبیل به هدف خود نمی رسند بلکه با هم به گفتگو می نشینند و به بیان خواسته ها یشان می پردازند. به سلیقه ها، افکار و اندیشه های متفاوت همدیگر احترام می گذارند . خانواده ی پیوسته، دقیقا همان خانواده ای است که ما باید به دنبالش باشیم.
دوستان! اینک منصفانه به این پرسش پاسخ دهیم که ما عضو کدام خانواده هستیم؟
پاسخ به این پرسش از این جهت مهم است که باید این پرسش را پاسخ بدهیم که میان این سه راهی ،چه راهی را برای ادامه انتخاب می کنیم؟