جوانی که شوهرعمهاش را به خاطر فروش موادمخدر به قتل رسانده بود، دستگیر شد.
ساعت ١٥: ٢٢ دوم خردادماه سال ٩٥ یک درگیری درخیابان وفادار شرقی به کلانتری ١٤٤ جوادیه تهرانپارس اعلام شد.
با حضور ماموران کلانتری در محل و انجام بررسیهای اولیه مشخص شد، جوانی ٣٠ساله به نام «حامد» در درگیری با یکی از بستگانش به نام «پوریا » (٢٠ساله) مورد اصابت چاقو از ناحیه چپ سینه قرار گرفته است.
با وجود انتقال «حامد» به بیمارستان و انجام اقدامات پزشکی، وی به علت اصابت ضربه چاقو به ناحیه حیاتی بدن و خونریزی شدید جان باخت.
با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع «قتل عمد» و به دستور بازپرس شعبه دوم دادسرای ناحیه ٢٧ تهران، پرونده جهت رسیدگی دراختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
کارآگاهان با حضور در صحنه جنایت به تحقیق از شاهدان صحنه درگیری پرداختند. عموی متهم در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: «داخل خودرو نشسته بودم که متوجه شدم برادرزادهام پوریا درحال فحاشی کردن به شوهرخواهرم است و حالت عادی نیز ندارد. آنها با هم درگیر شدند؛ حامد با دسته تی به سمت او حملهور شد و پوریا نیز با چاقو به سمت او رفت و یک ضربه به قلب حامد زد؛ پوریا سوار موتور شد و حامد نیز با خودرو یکی از بستگان به بیمارستان منتقل شد».
یکی از اهالی محل نیز در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: «درحال پارک خودرو بودم که متوجه صدای درگیری از داخل خانه عموی قاتل شدم. پس از چند لحظه، درگیری به بیرون کشیده شد؛ مشاهده کردم که پوریا اول با فحاشی بیرون آمد و به سمت حامد حملهور شد؛ حامد نیز با دسته تی به سمت او حمله کرد که پوریا با چاقویی که در دست داشت، یک ضربه به سینه او زد و با موتور از محل متواری شد».
با شناسایی دقیق متهم، کارآگاهان با بررسی سوابق وی اطلاع پیدا کردند که وی از مجرمان سابقهداری است که پیش از این نیز به اتهام نزاع و درگیری و مجروح کردن یک نفر با سلاح سرد، سال گذشته دستگیر و به تازگی از زندان آزاد شده است.
در ادامه تحقیقات، کارآگاهان اطلاع پیدا کردند که متهم پس از ارتکاب جنایت به خانه خواهر متهم در شهرستان کرج متواری شده است؛ هماهنگیهای قضائی جهت دستگیری متهم در شهرستان کرج انجام شده بود که کارآگاهان اطلاع پیدا کردند متهم سوم خردادماه به محل سکونتش در تهرانپارس- خیابان وفادار شرقی مراجعه کرده است که بلافاصله تیمی از کارآگاهان اداره دهم با حضور در محل اقدام به دستگیری وی کردند.
اعتراف به جنایتمتهم با اشاره به این موضوع که پیش از جنایت اقدام به مصرف مشروبات الکلی کرده است، در اظهاراتش به جنایت اعتراف و درخصوص شب جنایت به کارآگاهان گفت: «پس از مصرف مشروبات الکلی به خانه آمده بودم که ناگهان زنگ خانه زده شد. جوانی موتورسوار سراغ مقتول را گرفت؛ به او پاسخ دادم که وی درخانه نیست و در ادامه از او پرسیدم که با شوهرعمهام چکار دارد که آن شخص پاسخ داد برای خرید [موادمخدر از نوع] شیشه آمده است؛ با اطلاع از علت حضور این شخص از وی خواستم که از آنجا برود که درهمین زمان، مقتول وارد خانه شد؛ به او اعتراض کردم که مگر اینجا محل فروش شیشه است که ناگهان او شروع به ناسزا گفتن به من کرد و در ادامه درگیر شدیم».
با اعتراف متهم به جنایت، قرار بازداشت موقت ازسوی بازپرس پرونده صادر و متهم جهت انجام تحقیقات تکمیلی دراختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
گفت و گو با قاتل شوهر عمههنوز باور ندارد دست به جنایت زده باشد. میگوید هیچ مشكلي با شوهرعمهاش هم نداشته اما چون مشروب مصرف كرده بود، حالت عادي نداشته است.
فرهاد که صبح دیروز به دادسرای جنایی منتقل شده بود، درخصوص جزییات این جنایت به «شهروند» گفت: آن شب مشروب خورده بودم كه پس از آن به خانه آمدم. من مدتها بود كه با مادربزرگم زندگي ميكردم. چون پدرم دوسالي است كه به جرم حمل مواد زندان است و مادرم هم مدتها قبل از پدرم جدا شده و جاي ديگري زندگي ميكند. شوهرعمهام هم به همراه فرزندش پيش ما زندگي ميكرد. چون عمهام سالها قبل فوت شده بود.
آن شب وقتي به خانهام صداي زنگ را شنيدم، وقتي مقابل در رفتم، موتورسواري را ديدم كه سراغ شوهرعمهام را گرفت. به او گفتم كسي درخانه نيست و پرسيدم با شوهرعمهام چكار داري؟ او پاسخ داد كه براي خريد شيشه آمده است. به لحن بدي به او گفتم كه از آنجا برود اما درست درهمان لحظه شوهرعمهام وارد خانه شد. به او اعتراض كردم كه مگر اينجا محل فروش شيشه است كه ناگهان به من ناسزا گفت و با دسته تي به سمت من حملهور شد. من هم كه عصبي بودم و حالت عادي نداشتم، به داخل خانه رفتم و با برداشتن چاقويي به او ضربه زدم. باور كنيد الان خيلي پشيمانم، نميخواستم جانش را بگيرم.
با هم اختلاف داشتيد؟نه اصلا. اتفاقا من و مقتول رابطه خيلي خوبي با هم داشتيم. مدتها بود كه با هم درخانه مادربزرگم زندگي ميكردیم و هيچ اختلاف يا حتي جروبحث جزيي هم با يكديگر نداشتيم. آن روز من خيلي عصبي بودم.
چرا؟راستش آن روز با موتور درخيابانها ميگشتم كه يك موتورسيكلت گرانقيمت با من كورس گذاشت. من اما در اين كورس خياباني بازنده شدم و خيلي اعصابم به هم ريخت. از همه بدتر اينكه جوان موتورسوار مدام برايم كري ميخواند. آنقدر عصباني شدم كه ميخواستم با چاقو به او ضربه بزنم تا انتقام بگيرم اما بيخيال شدم و چون به تازگي از زندان آزاد شده بودم، تصميم گرفتم دوباره براي خودم دردسر تازه درست نكنم. آنجا بود كه با تهيه مشروب به بيابانهاي حاشيه تهران رفتم و براي اينكه كمي آرام شوم، آن را خوردم. وقتي به خانه برگشتم هم اين اتفاق افتاد. درست از چيزي كه ميترسيدم، سرم آمد اما خيلي وحشتناكتر.
شغلت چيست؟پيك موتوري كار ميكنم.
سابقه هم داري؟ روز مانده بود به عيد با دوستانم درگير شدم و يكي از آنها را با چاقو زدم. آن روز هم مشروبات الكلي مصرف كرده بودم. مواد اصلا نميكشم اما به مشروبات الكلي اعتياد دارم. آن روز با موتور بودم كه چون هوا باراني بود و زمين لغزنده شده بود، ليز خوردم و موتورم روي زمين افتاد. خودم هم آسيب ديدم كه دوستانم مرا مورد تمسخر قرار دادند. همين باعث عصبانيتم شد و با چاقو آشناي يكي از دوستانم را زخمي كردم و چند روزي در زندان بودم. من سال تحويل امسال را در زندان بودم و انگار سرنوشتم اين بود كه باز هم دوباره به زندان برگردم.