علیرضا قزیلی در روزنامه شرق نوشت: در چند سال اخیر واژه «خط قرمز» در مباحث سیاست جهانی و روابط میان دولتها
بسیار رواج پیدا کرده است. تکرار این اصطلاح بهقدری است که میتوان گفت
به ترجیعبند سخنان سیاستمداران تبدیل شده است. اصطلاح خط قرمز، در رابطه
با بحران اوکراین، برنامه هستهای ایران و استفاده سوریه از سلاحهای
شیمیایی و... بسیار شنیده شده و میشود.
در حقیقت، مدتی طولانی است که اصطلاح خط قرمز در روابط بینالملل
مورداستفاده قرار میگیرد، هرچند ریشههای دقیق آن نامشخص است. در تاریخ
معاصر اولینبار این اصطلاح در «توافقنامه خط قرمز» ٣١ جولای ١٩٢٨ بین
شرکا و سهامداران شرکت نفت ترکیه TPC مشاهده شده است.
تاجری ارمنی
به نام کالوست گلبنکیان که مؤسس شرکت نفت ترکیه به شمار میرود، روی نقشه -
منطقهای که امروز به خاورمیانه شناخته میشود – به رنگ قرمز خطی را کشید
که این خط محدودهای را تعیین میکرد که هیچیک از شرکا و سهامداران به
طور مستقل اجازه نداشتند در این محدوده فعالیت نفتی انجام دهند.
از
دهه ١٩٧٠ تا امروز اصطلاح «خط قرمز» در روابط بینالملل به معنای «هشدار
جدی» به دشمن یا بازیگر مقابل به کار میرود که نادیدهگرفتن آن و نقض آن
از سوی بازیگر مقابل، پیامدها و هزینههایی به دنبال خواهد داشت. به عبارت
دیگر اصطلاح خط قرمز تا حد زیادی با مباحث «بازدارندگی» آمیخته و به کار
گرفته میشود.
در ادبیات سیاسی رایج امروز «خط قرمز» میتواند معانی متفاوتی
داشته باشد. برای مثال در دیپلماسی، در آستانه یک مذاکرات جدی میان بازیگر
الف و ب بر سر منافع حیاتی، منظور از «خط قرمز» فهماندن این مطلب به بازیگر
ب است که فلان امتیاز موردانتظار وی از سوی بازیگر الف غیرقابلقبول است.
یا گاهی اوقات از خط قرمز برای تعیین حد و مرز تعهدات هریک از بازیگران
استفاده میشود. برای نمونه در آستانه مذاکرات میان ایران و ١+٥ بر سر
فعالیتهای هستهای ایران، روزنامه نیویورکتایمز به نقل از خبرگزاری
رویترز نقل کرد «خط قرمزی که در مذاکرات باید رعایت شود این است که
غنیسازی در ایران ادامه پیدا کند و هیچیک از سایتهای هستهای ایران بسته
نشود».
به همین ترتیب، گاهی اوقات از اصطلاح «خط قرمز» در مذاکرات غیررسمی
برای تعریف «آستانه تحمل» یا «حد و مرز یک اقدام» استفاده میشود. مثلا در
شرایط هرجومرج حاکم بر خاورمیانه، برخی از بازیگران بهویژه رژیم
صهیونیستی معتقدند بیثباتی در اردن غیرقابلتحمل و از نظر آنان «خط قرمز»
به شمار میرود.
در مجموع از نقطهنظر تحلیلی، موضوع خط قرمز بسیار
جالبتوجه است، زیرا به اموری نظیر: منافع حیاتی، بازدارندگی دشمن، آستانه
تحمل اقدامات دشمن، هزینهها و پیامدهای شکستن و عبور از خط قرمز توسط
دشمن مربوط میشود.
تجزیه و تحلیل اینکه چرا و چگونه خطوط قرمز میتواند کارایی داشته
باشد یا نه، تا حد زیادی باید زیرمجموعه مبحث «بازدارندگی» مطالعه شود. با
توجه به اهمیت آنها در روابط بینالملل، شناخت شکست و موفقیت خط قرمز و
شرایط آن میتواند در شناخت و تحلیل تحولات، مفید واقع شود.
دلایل شکست خط قرمز
تاریخ روابط بینالملل نشان میدهد تعیین خط قرمز برای دشمن یا
بازیگر مقابل کار آسانی نیست. موارد قابلتوجهی سراغ داریم که خط قرمزها –
به دلایل مختلف - از سوی رقیب مراعات نشده و بازیگر تعیینکننده خط قرمز
در نیل به هدف خود (بازداشتن خصم از ارتکاب به اقدام خاصی) ناکام بوده است.
نمونههای زیر نشان میدهد که چه عواملی موجب شکست خط قرمز میشوند:
الف - نامشخصبودن شرایط یا پیامدها
یکی از مهمترین عواملی که موجب شکست خط قرمز شده است، روشننبودن شرایط یا پیامدهای ناشی از عبور از خط قرمز است.
اکثر دولتها بهروشنی اعلام کردهاند که تجاوز نظامی علیه قلمرو
حاکمیتشان «خط قرمز» آنهاست و واکنش نظامی را به دنبال دارد. اما اعلام خط
قرمز در مورد مناطقی که حاکمیت یک دولت در آن موردمناقشه است یا
سرزمینهایی که از سرزمین اصلی main land دور هستند یا وضعیت اداری خاصی بر
آنها حاکم است، چه وضعیتی پیدا میکند؟ برای نمونه جزایر فالکلند یا
مالویناس، که در سال ١٩٨٢ آرژانتین در آن عملیات نظامی انجام داد. دولت
بریتانیا اگرچه واکنش نظامی نشان داد اما هیچگاه بیانیه روشنی صادر نکرد
که از این جزایر همانگونه دفاع خواهد کرد که از سرزمین اصلی انگلستان.
در
مورد مرزهای دریایی این مسئله مبهمتر است. مرزهای دریایی به طور روشن
علامتگذاری نشدهاند و معمولا موضوع اختلافات حقوقیاند. در چنین شرایطی
عملیات نظامی یک کشور در دفاع از قلمرو دریایی تحت حاکمیت خود، چه شکلی
خواهد داشت؟
به همین ترتیب، بیانیه رئیسجمهور آمریکا در آگوست ٢٠١٢ در مورد خط
قرمز تعیینشده برای سوریه نامشخص و مبهم است. اوباما در سخنانی اظهار
کرد: «خط قرمز برای ما این است که ببینیم یک سری کامل سلاحهای شیمیایی در
حال نقل و انتقال یا در حال استفاده است». کلمات مبهم به کار گرفتهشده در
این بیانیه «یک سری کامل سلاحهای شیمیایی» و «نقل و انتقال» موجب سردرگمی
رهبران سوریه شد. منظور از نقل و انتقال و سری کامل سلاحهای شیمیایی
چیست؟
ب - ابهام در پیام و اطلاعرسانی
به طور اصولی، تهدیدهای مبهم کمتر از تهدیدهای روشن، دشمن را
تحتتأثیر قرار میدهد. در سال ١٩٥٠، پکن با نمایش «تصویر سنگ قبر» سعی
داشت ایالات متحده را از عبور از مدار ٣٨ (به طرف کره شمالی) باز دارد. این
اقدام بهسختی یک تهدید روشن به شمار میرفت و نمیتوانست پیام پکن را
بهروشنی به واشنگتن منتقل کند. این امر شبیه به اظهارات اولیه مقامات
ایالات متحده در مورد کوبا در دهه ١٩٦٠ بود. در سپتامبر ١٩٦٢، جان اف کندی
اعلام کرد «اگر سلاحهای استراتژیک در جزیره کوبا مستقر شوند، وخیمترین
مسئله بهوجود میآید».
در ٩ اکتبر ٢٠٠٦ جورج دبلیو بوش با هدف بازداشتن کره شمالی از صدور
فناوری هستهای اظهار کرد: «ما مسئولیت نتیجه این اقدام را به طور کامل
برعهده کره شمالی میدانیم». اما این تهدید واشنگتن در همین حد و به صورت
مبهم باقی ماند.
همان طور که در بالا گفته شد، خط قرمز اعلامشده
از سوی اوباما در مورد سوریه مبهم بود و عواقب ناشی از عبور از خط قرمز
اوباما در سوریه، به همان اندازه نامشخص مانده بود. اوباما اظهار کرد: «نقل
و انتقال یا استفاده از سلاحهای شیمیایی، محاسبات من و معادله را تغییر
خواهد داد».
امروزه ما میدانیم مسلحکردن مخالفان دولت اسد، واکنش
موردعلاقه دولت آمریکا بود، اما در آن زمان این موضوع برای دولت سوریه
روشن نبود. چند ماه بعد، در سوم دسامبر ٢٠١٢ اوباما در بیانیه دیگری خط
قرمز را تغییر داد و گفت: «اگر شما (بشار اسد) مرتکب اشتباه دردناک استفاده
از سلاح شیمیایی شوید، این اقدام عواقبی خواهد داشت و مسئولیت آن برعهده
شماست». اما در ژانویه ٢٠١٣ ژنرال مارتین دمپسی، رئیس ستاد مشترک ارتش
آمریکا ، گفت: «دولت ایالات متحده و جامعه بینالمللی توانایی جلوگیری بشار
اسد از استفاده از سلاح شیمیایی را ندارد».
در ماه ژوئن سال ٢٠١٣،
زمانی که واشنگتن اعلام کرد اطمینان پیدا کرده سوریه از سلاحهای شیمیایی
استفاده کرده است، دولت آمریکا برنامه ارسال سلاح برای مخالفان دولت سوریه
را آشکار کرد.
به طور کلی قاعده این است که اگر بازیگری که خط قرمز را تعیین
میکند دارای سیاست متناقضی باشد، بعید است هشدارهایش از طرف رقیب جدی
گرفته شود.
پ - تردید دشمن نسبت به عزم و اراده
هنگامی که دشمن متقاعد نشود در صورت عبور از خط قرمز، متحمل
خسارت و زیان خواهد شد، خط قرمز شکست میخورد. متقاعدنشدن دشمن ممکن است به
دلیل ابهام در عواقب و مجازاتهای وعدهدادهشده یا به دلیل اعتبار
تهدیدکننده بهوجود آید.
موارد تاریخی زیر نمونههایی است که این
وضعیت را نشان میدهد.مماشات لندن و پاریس در جریان بحران چکسلواکی موجب شد
در مارس ١٩٣٩ ضمانتهای امنیتی مشترک بریتانیا و فرانسه به لهستان نتواند
هیتلر را تحت تأثیر قرار دهد و او را نسبت به جدیت فرانسه و بریتانیا
متقاعد کند.
نرمشهای آمریکا در جریان بحران برلین در سال ١٩٦١
موجب شد خروشچف در سپتامبر ١٩٦٢ هشدارهای جان اف کندی به اتحاد جماهیر
شوروی در مورد سلاحهای هستهای در کوبا را جدی نگیرد. پاسخ ضعیف بریتانیا
به اشغال جزیره جنوبی تول Thul در سال ١٩٧٦ آرژانتین را به اقدام در جزیره
فالکلند تشویق کرد. هشدار باراک اوباما در مورد سلاحهای شیمیایی، از سوی
دولت سوریه جدی گرفته نشد، زیرا باور همگان بر این بود که آمریکا نسبت به
استفاده از زور در خاورمیانه بیمیل است.
از این نمونهها میتوان نتیجه گرفت که در زمینه خطوط قرمز و
بازدارندگی به طور عام، توانایی تحمیل خسارت و منتقلکردن این پیام به طرف
مقابل بهتنهایی کافی نیست.
عدم اقدام مناسب و بموقع از سوی بازیگری که خط قرمز را تعیین و
اعلام میکند، نهتنها موجب وخامت و پیچیدگی بیشتر اوضاع، بلکه باعث کاهش
اعتبار وی خواهد شد. برای نمونه در سال ١٩٩٤، دولت کلینتون به کره شمالی
هشدار داد که بازفراوری سوخت، عبور از «خط قرمز» است و میتواند «اقدام
نظامی» را به دنبال داشته باشد.
اما در سال ٢٠٠٢ که پیونگیانگ
بازفراوری سوخت را آغاز کرد و هیچ اتفاقی نیفتاد، اقدامنکردن آمریکا پس از
هشدارهای قبلیاش احتمالا کره شمالی را تشویق کرد برنامه هستهایاش را
ادامه دهد.
چهار سال بعد بوش به کره شمالی درخصوص انتقال سلاح یا
مواد هستهای هشدار داد. اما چند ماه بعد از این هشدار نیز واشنگتن رآکتوری
که توسط کره شمالی در سوریه ساخته شد را بمباران نکرد. دیک چنی، معاون
رئیسجمهور آمریکا از این موضوع کاملا ناراحت بود زیرا معتقد بود نابودکردن
رآکتور سوریه نشاندهنده معناداربودن خط قرمز آمریکا بود.
به همین
ترتیب در اواخر سال ٢٠١٢ اوباما هشدار خود به سوریه در مورد سلاحهای
شیمیایی را به این شکل روشن کرد که منظور از «نقل و انتقال سلاح شیمایی»
بهمعنای «انتقال سلاح شیمیایی به گروههای تروریستی» یا «آمادهشدن برای
استفاده از این سلاح» است.
این اظهارات بخشی از اعتبار هشدارهای
آمریکا مبنی بر اینکه: «اگر شما (سوریه) با بهکارگیری این سلاح مرتکب
اشتباه غمانگیزی شوید، این کار عواقبی خواهد داشت و شما در قبال اعمال خود
باید پاسخگو باشید» را از بین برد. برخی از تحلیلگران معتقدند این
اظهارات تأییدی بود بر تردید واشنگتن درباره بهکارگیری زور در برابر دولت
بشار اسد.
ت - مجازات کوچکتر از سود بالقوه
یکی دیگر از عواملی که ممکن است موجب شکست خط قرمز شود، این
است که حتی در شرایطی که خط قرمز بهروشنی ترسیم و اعلام شده باشد و
مدافعان آن کاملا مصمم باشند، بازهم دشمن ممکن است اینطور محاسبه کند که
عبور از خط قرمز ارزشش را دارد. این یک مشکل قدیمی در مبحث بازدارندگی است.
نمونه
کلاسیک این وضعیت «جنگ رمضان یا یوم کیپور» در سال ١٩٧٣ است. انورسادات
میدانست که حمله به اسرائیل، شدیدترین واکنش نظامی ممکن را در پی خواهد
داشت، اما هنوز معتقد بود با وجود شکست احتمالی در میدان جنگ، میتواند
اعتبار و شهرت بینالمللی کشورش را بازیابی و معادله جغرافیای سیاسی با
اسرائیل را به نفع خود تغییر دهد.
نمونه دیگری که رقیب در محاسبات
خود ترجیح میدهد خط قرمز تعیینشده را نادیده بگیرد، خط قرمز رژیم
صهیونیستی در مورد توسعه سلاحهای کشتارجمعی توسط کشورهای عربی است. در سال
١٩٨١، مناخیم بگین نخستوزیر رژیم اسرائیل هشدار داد «اسرائیل به دشمنان
خود اجازه نمیدهد که به توسعه سلاحهای کشتارجمعی بپردازند». درحالیکه
بسیاری از دشمنان این رژیم این کار را انجام داده یا در حال انجام بودند.
با
وجود آنکه عزم و اراده رژیم اسرائیل مبنی بر استفاده از زور کاملا روشن
بود اما عراق، لیبی و سوریه در محاسبات خود به این نتیجه رسیدند که عبور از
این خط قرمز ارزشش را دارد و به اندازهای مهم است که نمیتوان از آن
چشمپوشی کرد؛ بنابراین برنامههای هستهای یا سلاحهای شیمیایی داشتند.
این در حالی است که اسرائیل تنها رآکتور اوزیراک عراق را که با کمک فرانسه
ساخته شده بود نابود کرد.
ث - تشویق اقدام تا زیر خط قرمز
یکی دیگر از مشکلات عمده مربوط به خطوط قرمز این است که تعیین
خط قرمز ممکن است موجب تشویق دشمن به «اقدام در زیر آستانه» شود. یک بازیگر
میتواند خط قرمز را طوری تعریف کند که بازیگر طرف مقابل تصور کند هرگونه
اقدام تا زیر آستانه خط قرمز، مجاز است.
مثال معروف چنین وضعیتی
تعریف جغرافیایی وزیر امور خارجه آمریکا، دین آچسن از «محیط دفاعی» ایالات
متحده در آسیا در سال ١٩٥٠ است که به طور ضمنی شبهجزیره کره را از این
محیط حذف کرد و در نتیجه پیونگیانگ و متحدانش به این باور رسیدند که
واشنگتن از سئول دفاع نخواهد کرد. در چند دهه اخیر موارد دیگری از خط
قرمزهای تعریف شده توسط ایالات متحده سراغ داریم که اقدام تا زیر آستانه خط
قرمزهای را به دنبال داشته است:
در سال ١٩٩٠، سفیر ایالات متحده، پریل گلاسپی، Pril Glaspie به
صدام حسین گفت: «ما (ایالات متحده) هیچ نظری درخصوص منازعه عرب - عرب مثل
اختلاف مرزی شما با کویت نداریم» این اظهارات رهبر عراق را به این باور
هدایت کرد که او با خیال راحت میتواند به کویت حمله کند.
در سال ١٩٩١، جورج بوش به صدام حسین نوشت که ایالات متحده «استفاده
از سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی یا تخریب حوزههای نفت و تأسیسات نفت
کویت را تحمل نمیکند». همچنین بوش افزود: «صدام را به طور مستقیم مسئول
هرگونه اقدام تروریستی علیه هریک از اعضای ائتلاف میشناسد». بااینحال،
جیمز بیکر در مذاکرات خود با طارق عزیز، وزیر امور خارجه عراق، تنها بر
سناریوی سوم (اقدام تروریستی علیه هریک از اعضای ائتلاف) به عنوان خط قرمز
آمریکا تأکید کرد؛ بنابراین اظهارات جیمز بیکر ممکن است رهبریت عراق را به
این باور هدایت کرده باشد که دو موضوع یادشده در نامه بوش چندان مهم نیست و
بغداد اقدام تا زیر خط قرمز (آتشزدن حوزههای نفت) را مجاز تلقی کرد.
در سال ٢٠٠٦ جرج دبلیو بوش، رئیسجمهور آمریکا، به کره شمالی
درباره «انتقال سلاح یا مواد هستهای توسط کره شمالی به دولت یا سازمانهای
غیردولتی» هشدار داد. به این ترتیب پیونگیانگ صرفا «انتقال سلاح و مواد
هستهای» را خط قرمز آمریکا در نظر گرفت و اینگونه ارزیابی کرد که برنامه
هستهای این کشور به خودی خود پذیرفته شده است.
در این رابطه
موضعگیری چین در قبال برنامه هستهای کره شمالی حتی تشویقکنندهتر به نظر
میرسد. وانگ جی، وزیر امور خارجه چین، در بیانیهای اظهار کرد: «ما یک خط
قرمز داریم و آن اینکه جنگ یا بیثباتی در شبهجزیره کره را اجازه
نمیدهیم». این اظهارات به معنای آن است که برنامه هستهای کره شمالی برای
پکن قابل تحمل است.
معضلات اعلام خط قرمز
تعیین خطوط قرمز به دلیل درهمآمیختگی آن با موضوع بازدارندگی، یک مسئله بسیار پیچیده است.
در
تعیین خط قرمز باید ملاحظات مربوط به چند دسته مخاطب را در نظر گرفت:
وضعیت دشمن، مخاطبان داخلی خود (عموم مردم و همچنین سایر نهادها مثل مراجع
قانونگذاری)، مسائل و منافع متحدان خود بهویژه در مواردی که تعهدات مربوط
به بازدارندگی را به متحدان خود تعمیم میدهیم.
برایناساس،
درنظرگرفتن همه انتظارات مخاطبان فوق موجب میشود که مصالحه برای دولتها
بسیار دشوار شود. تعیین خط قرمز فقط جلوگیری از یک عمل خاص توسط یک بازیگر
خاص نیست بلکه فراتر از آن سنجش و اندازهگیری تأثیر یک اقدام خاص بر منافع
دیگر ازجمله استنباط و برداشت دشمنان و متحدان است.
وجود این مشکلات و پیچیدگیها عدهای را به سوی این ایده رهنمون
کرد که باید تعیین خط قرمز را کنار گذاشت؛ ازجمله این افراد، سناتور رند پل
Rand Paul است؛ وی دولت آمریکا را به پیروی از روش رونالد ریگان،
رئیسجمهور پیشین، فرا میخواند. ریگان گفته بود: «سیاستهایش را از پیش
اعلام نخواهد کرد. ما نباید به دشمنان خود اعلام کنیم که در هر شرایط قابل
تصوری چه اقدامی خواهیم کرد».
از نگاهی دیگر، تعیین خط قرمز در واقع نوعی انصراف آگاهانه از
آزادی اراده است. تا حدی که عدهای خط قرمز را هموزن «خرابکردن پلهای
پشت سر» میدانند؛ زیرا بازیگری که خط قرمزی را اعلام میکند عملا خود را
به انجام اقدامی مقید و متعهد کرده است؛ اما گاهی اوقات خط قرمزها بهایی
هستند که باید پرداخت تا بازدارندگی با موفقیت انجام شود.
توماس
شلینگ این رفتار را «هنر تعهد the art of commitment» مینامد؛ یعنی خود را
در موقعیتی قرار دهیم که حتما باید واکنش نشان داد یا بازیگر مقابل را در
موقعیتی قرار دهیم که اگر رفتار مورد انتظار ما را نداشته باشد، ناچار است
هزینه سنگینی پرداخت کند.
آیا خطوط قرمزی که تعیین میشوند کارآمد
هستند و موفق عمل میکنند؟ این پرسشی است که نمیتوان با قطعیت به آن پاسخ
داد اما شواهد نشان میدهند که از ١٩٤٥ به بعد خط قرمزهایی که بهدرستی
تعریف شدهاند، شکسته نشدهاند.
بند ٥ پیمان ١٩٤٩ آتلانتیک شمالی که در آن موضوع «دفاع دستهجمعی»
را بیان میکند یکی از مهمترین خط قرمزهای تعریفشده به شمار میرود و
هیچ دولتی تا به امروز، تجاوز نظامی علیه یک کشور عضو ناتو در اروپا و شمال
آمریکا آغاز نکرده است. مقامات کشورهای حوزه بالتیک، که بیش از همه در
معرض تهدید انتقامجویی روسیه قرار دارند همواره به صراحت به ماده ٥ پیمان
آتلانتیکشمالی به عنوان یک خط قرمز استناد میکنند.
خط قرمز
استراتژیکی که رئيسجمهور کندی در سخنرانی ٢٢ اکتبر ١٩٦٢ تعیین کرد و هشدار
داد که «در صورت پرتاب موشک از کوبا به نیمکرهغربی، با اتحاد جماهیر
شوروی بهگونهای رفتار خواهد شد که گویی موشکی از سوی شوروی به ایالات
متحده آمریکا پرتاب شده است». هشدارهای مکرر پکن مبنی بر اینکه «استقلال
تایوان» پذیرفتنی نیست و در سال ٢٠٠٥ با تصویب قانون مخالفت با جدایی
تایوان آشکار کرد که این خط قرمز پکن به شمار میرود و در قبال استقلال
تایوان به زور متوسل خواهد شد.
ویژگیهای خط قرمز معتبر و کارآمد:
اول: بیان روشن شرایط و پیامدها.
بزرگترین اشتباه در تعریف خط قرمز این است که «شرایط»، «آستانه
پذیرش» و «عواقب ناشی از عبور از آن» روشن نباشد؛ اما برای داشتن قدرت
مانور (چانهزنی) و نیز خودداری از افتادن در «دام خودساخته ناشی از تعهدات
اعلامی» میتوان یکی از دو عنصر فوق را به گونهای تعریف کرد که
تفسیرپذیر باشد.
یک نمونه خوب از تعادل بین «وضوح» و «انعطافپذیری»، ماده پنجم از
پیمان آتلانتیکشمالی است که میگوید: حمله مسلحانه... علیه یک یا بیشتر از
[اعضای ناتو] منجر به اقداماتی، ازجمله استفاده از نیروی مسلح میشود که
از سوی اعضا تصمیم گیری خواهد شد.
براساس این بند استفاده از نیروی
مسلح یکی از راههای مقابله برشمرده شده و اعضای ناتو طیف متنوعی از
اقدامات را در پیشروی دارند که از میان آنها میتوانند انتخاب کنند.
یک
نمونه جالب دیگر دکترین کارتر است که میگوید: «تلاشهای نیروهای خارجی
برای بهدستآوردن کنترل منطقه خلیجفارس به عنوان حمله به منافع حیاتی
ایالات متحده آمریکا در نظر گرفته شده و چنین حملهای با هر وسیله لازم،
ازجمله نیروی نظامی دفع خواهد شد». خط قرمز تعریفشده در این دکترین
دربرگیرنده ترکیب مناسبی از وضوح، عزم و اراده و انعطافپذیری است.
دوم: نشاندهنده عزم و اراده.
تعیین خط قرمز باید توأم با برداشت و استنباط دشمن از عزم و
اراده بازیگر اعلامکننده خط قرمز یا مدافع آن باشد. به عبارت دیگر طرف
مقابل باید متقاعد شود که مدافع مصمم به دفاع از خط قرمز خود است.
هنگامی
که بازیگر تعیینکننده خط قرمز بهطور کلی به «جدینبودن» اشتهار داشته
باشد، «هزینهها» یا «پیامدهایی» که وی برای عبور از خط قرمز تعریف کرده
است، از سوی دشمن جدی گرفته نمیشود و همین امر موجب ترغیب وی به
نادیدهگرفتن خط قرمز خواهد شد.
سوم: تکرار و بهروزرسانی خط قرمز.
گاهی اوقات نیاز است توضیحات بیشتری درباره خط قرمز ارائه شود و
یا با گذشت زمان با شرایط روز سازگار شود. برای نمونه اعضای پیمان
آتلانتیکشمالی در سپتامبر ٢٠١٤ رسما اعلام کردند که حملات سایبری نیز
میتواند موجب توسل به بند ٥ پیمان شود.
در مواردی نیز لازم است خطوط قرمز تکرار شوند، بهویژه در مواردی که رهبرانی که خط قرمز را تعیین کردهاند، دیگر بر سر قدرت نیستند.
چهارم: نپذیرفتن اقدامات زیر خط قرمز.
تعیین خط قرمز به معنای آن نیست که اقدام تا زیر سطح آن مجاز
است؛ بنابراین باید به طرف مقابل فهماند که تمام اقدامات زیر خط قرمز نیز
تحملناپذیر و ناپذیرفتنی به شمار میرود. گاهی اوقات مدافع خط قرمز ناچار
است برای طرف مقابل روشن کند که اقدامات خاص زیر سطح خط قرمز، پیامدهایی را
به دنبال خواهد داشت.
برای نمونه چنانچه دستیابی به سلاح هستهای
به عنوان خط قرمز تعیین شده باشد، مدافع این خط قرمز دستیابی به نمونه
آزمایشی سلاح هستهای یا سلاح هستهای به صورت سرهمنشده (قطعات منفصله) را
که زیر سطح خط قرمز به شمار میرود، نیز مشمول مجازاتهایی میداند.
پنجم: اعلام خطوط قرمز از طریق تماس خصوصی.
میتوان خط قرمز از طریق ارتباط خصوصی به طرف مقابل اعلام کرد.
این روش مزایایی دربر دارد، ازجمله آنکه بازیگر تعیینکننده خط قرمز به دور
از جنجال و هیاهو و محدودیتهای داخلی و بینالمللی، جدیت و عزم و اراده
خود را به طرف مقابل منتقل کند.
علاوهبراین، تماس خصوصی برای
مدافع خط قرمز امکان انعطافپذیری و برای طرف مقابل این امکان را فراهم
میکند که به دلیل دفاع از اعتبار (پرستیژ) خود در دام وسوسه عبور از خط
قرمز نیفتد.
در بعضی از فرهنگها، اعلام خط قرمز بهطور خصوصی اثر
بازدارندگی بیشتری دارد تا اعلام عمومی آنها و برعکس در برخی موارد
هشدارهای علنی و اعلام عمومی خط قرمز، مؤثرترند.