دکتر محمود گلزاری عضو کمیسیون اجتماعی و فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی، به مطلبی علیه خود مبنی بر ادعای مصاحبهاش با «بیجه» - عامل تجاوز و قتل چند کودک در پاکدشت - پاسخ داد.
گلزاری در «خبرآنلاین» با ذکر این بیت از مثنوی «چشم باز و گوش باز و این ذکا / خیرهام در چشمبندی خدا» نوشت: در سالهای اول دانشجویی، وقتی برای نخستین بار کتاب «عبدالله بن سبا، مرد افسانهای تاریخ» تألیف مرحوم علامه سیدمرتضی عسکری را خواندم، سخت شگفتزده شدم. علامه در این کتاب از قول بعضی از بزرگان گذشته اهل سنت مانند ابن اثیر، ابن کثیر، ابن خلدون و نویسندگان معروف معاصر همانند احمد امین مصری، سید رشیدرضا فرید وجدی، بستانی و حسن ابراهیم نقل میکند: «پایهگذار شیعه، فردی یهودی از اهل صنعاء یمن بوده است به نام عبدالله بن سبا که در زمان خلیفه سوم به ظاهر اسلام میآورد و آرام آرام افرادی مانند ابوذر، عمار یاسر، محمد بن ابی بکر و مالک اشتر را گرد خود جمع میکند و با طرفداری تند از علی علیهالسلام و ذکر فضائلی برای او، هسته اولیه فرقه شیعه را بنا میگذارد. توطئههای او قتل عثمان را رقم میزند، جنگ جمل را به وجود میآورد و دهها عقیده افراطی را به نام تشیع، از جمله باور به امام غایب را پایهگذاری میکند!»
نقش و برنامههای «عبدالله بن سبا» را چند تن از مورخان بزرگ اهل سنت در کتابهای خود میآورند و آیندگان نیز به اطمینان از منابع اولیه بدون تردید در آثار خود آنها را ذکر میکنند. علامه عسکری در کتاب خود با بررسیهای بسیار دقیق و علمی ثابت کرده است که اصلا فردی به نام «عبدالله بن سبا» وجود نداشته و این نام و کارها و گفتههای منسوب به او را فرد کذابی به نام «سیف بن عمر» ساخته و پرداخته و به خورد تاریخ داده است!
بعد از مطالعه کتاب، خدمت علامه عسکری رفتم و تعجب خود را از مطالب کتاب بیان کردم و اینکه مگر میشود قرنها بزرگانی از دانشمندان و مورخان آب به آسیاب چنین افسانهای بریزند؟ ایشان با تأسف سرشان را تکان دادند و گفتند: «سیف بن عمر» بیش از اینها به اسلام ضربه زده است و من در کتاب «صد و پنجاه صحابی ساختگی» آنها را نوشتهام. چند ماه بعد ترجمه کتاب «صد و پنجاه صحابی ساختگی» به همت انتشارات بعثت منتشر شد. در این کتاب که اخیرا به صورت چهار جلد بازنشر شده است، میخوانیم که «سیف بن عمر» نه تنها بیش از یک صد و پنجاه اسم دروغین را که هیچ واقعیتی نداشتهاند به عنوان اصحاب پیامبر اکرم (ص) معرفی کرده است بلکه نام دهها شهر را نیز که اصلا در جغرافیای زمین موجود نبودهاند در جعلیات خود آورده است!
***
بعد از انتشار خبر قتل ستایش دختر مظلوم افغان، با درخواستهای متعددی برای تحلیل این حادثه روبهرو شدم که چون ابعاد حادثه به درستی روشن نبود، کمی تامل کردم. در برخی از این درخواستها افراد از من میخواستند قاتل ستایش را مانند بیجه (یکی از قاتلان زنجیرهای) تحلیل نکنم و حتی عدهای به صراحت از علت تحلیل شخصیت بیجه سوال میکردند. با بررسی موضوع و در حدود 40 سال بعد از مطالعه کتاب «عبدالله بن سبا، مرد افسانهای تاریخ» و «صد و پنجاه صحابی ساختگی»، خواندن اتهامنامهای سرتاپا دروغ علیه خودم و انتشار گسترده آن در فضای مجازی، نام «سیف بن عمر» و کارهای او را برایم زنده کرد. نویسنده به بهانه قتل ستایش در فیسبوک خود مینویسد: «یادم هست وقتی محمد بیجه، قاتل قتلهای مخوف و زنجیرهای در پاکدشت دستگیر شد ... او را به تلویزیون آوردند تا با او در مورد اعمال جنایتکارانهاش گفتوگویی انجام دهند. یکی از این گفتوگوهای تلویزیونی را دکتر محمود گلزاری، روانشناس و استاد دانشگاه علامه طباطبایی، انجام میداد. در بخشی از این گفتوگوی کوتاه، دکتر گلزاری از بیجه میپرسد که آیا نماز میخوانی و بیجه در حالی که سرش را پایین انداخته است پاسخ میدهد: نه. گلزاری در ادامه از او میخواهد سوره حمد را از حفظ بخواند که بار دیگر بیجه سرش را پایین میاندازد و میگوید سوره حمد را نمیداند.»
ایشان بعد از ذکر این مطلب که با جزئیات نقل میکند، نتیجه میگیرد: «گلزاری با پرسیدن این پرسشها میخواست به مخاطب خود بگوید بله! این قاتل سریالی نماز نمیخواند و حتی سوره حمد را هم نمیتواند از حفظ بخواند و مذهبی نیست و لامذهبی موجب میشود که انسان به اصول اخلاقی پایبندی نداشته باشد و چنین فاجعههایی به بار بیاورد. هرچه بود بیجه به سرعت اعدام شد و احتمالا نهایت کار کارشناسی که در مورد او و برای پی بردن به دلایل جنایتکاریاش انجام شد، همان تست سوره حمد و نماز بوده است.»
سرانجام وی ادعانامه اصلی خود را با استناد به این ماجرای بهظاهر درست و قطعی به محکمی صادر میکند: «اگر اعدام درمان درد بود و اگر حفظ بودن سوره حمد جامعه را سالم و اخلاقی میساخت، امروز ایران میبایست بر تارک کشورهای جهان از هر جهت میدرخشید!»
این مطلب بازنشر گستردهای در برخی وبلاگها، سایتها و گروههای تلگرامی متعدد یافت که از بازنشر آن توسط برخی افراد دانشگاهی و فرهیخته باید تعجب کرد. این داستان ساختگی کاملا یادآور جعلیات «سیف بن عمر» در 14 قرن پیش است، با این تفاوت که در عصر کنونی، اگر ذهنیتی با انگیزههای از پیشساخته نداشته باشیم میتوانیم خیلی زود و با کمک اینترنت نخست از صحت یک گفته و شنیده مطمئن شویم و آنگاه در صورت لزوم به نشر آن بپردازیم و البته اگر ذهن و ذهنیتی جهتدار داشته باشیم سراسیمه مطلب را میگیریم و ذوقزده آن را به هر جا میپراکنیم!
انگیزههای تفرقهافکنانه و بنیانبرانداز «سیف بن عمر» در حوزه اسلام و پیامدهای خونبار و ویرانساز کارهای او بعد از قرنها معلوم شده است اما من انگیزه نویسنده را به جز مخالفت با حکومت، به هر قیمت و با هر وسیله، نمیدانم. اگر مطلب را خود برساخته و پرداخته که «ویل للمکذبین» و اگر شنیده و نقل کرده که سخن مولا علی را به یادشان میآورم که فرمودند: «در دروغگویی تو همین بس که هر چه شنیدی نقل کنی.» (نهجالبلاغه/ نامه 69)
برای رد این مطلب ساختگی و افسانهوار نکات زیر را یادآور میشوم:
1- در سال 1376، زمانی که مشاور فرهنگی رئیس سازمان صدا و سیما بودم و جنایات غلامرضا خوشرو (خفاش شب) به رسانهها کشیده شده بود، به پیشنهاد آقای دکتر علی لاریجانی، ریاست سازمان، برنامه «جستجو» را در شبکه سوم برای تحلیل روانشناختی و جامعهشناختی عوامل جرم با کارگردانی دوست عزیزم آقای عباس رافعی راه انداختم. قرار شد برنامههای اول، مصاحبه با خفاش شب باشد و به تحلیل زندگی فردی، خانوادگی و عوامل اجتماعی جنایتهای او بپردازم. مصاحبهها ابتدا در اداره آگاهی ناجا و سپس در زندان اوین با خفاش شب انجام شد و همزمان همکار محترم آقای دکتر اصغری مقدم، استاد روانشناسی دانشگاه شاهد، به زندان رفتند و از او دو آزمون هوش و شخصیت رورشاخ را گرفتند. تمام این جلسات در آرشیو صدا و سیما موجود است. متاسفانه سختگیریهای مسئول پخش شبکه سه، اجازه پخش بیش از سه جلسه را نداد. گاه از یک برنامه 45 دقیقهای، دو سوم آن را غیرقابل پخش میدانستند و گاه یک هفته اصلا اجازه پخش نمیدادند. شکایت مکتوب به آقای دکتر لاریجانی، دکتر پورنجاتی (قائم مقام وقت سازمان) و حتی آیتالله یزدی، رئیس وقت قوه قضاییه بردم که این برنامه مورد استقبال مردم و راهگشای زندگی آنان است اما میگفتند بعضی سوالها و جوابها به صلاح نیست که منتشر شود! برنامه با بررسی وضعیت مجرمان و بزهکاران دیگر ادامه یافت. دو سه برنامه را هم برای نجات جوانان اعدامی مستحق بخشش اختصاص دادیم که خوشبختانه باعث شد یکی از آن نوجوانان خوب زندانی آزاد شود. آن سالها مردم مرا که در کوچه و خیابان میدیدند مورد لطف قرار میدادند و غرق بوسه میکردند. هنوز هم بعد از حدود 20 سال میشناسند و با یادآوری آن برنامه محبت میکنند و احترام میگذارند.
من در تمام مصاحبههایم با خفاش شب از او حتی یک سوال مذهبی نکردم و چیزی از پایبندیاش به دین نپرسیدم. دنبال کمبودها، عقدهها، بیتوجهیها و نارساییهای اجتماعی، خانوادگی و تربیتی او بودم. به همین دلیل مورد لطف استادان، صاحبنظران، نویسندگان و هنرمندان زیادی قرار گرفتم. برای مثال، آقای امیرحسین مدرس، هنرمند فرهیخته، در مصاحبهای که در آذرماه سال 1387 در توضیح اینکه مجری تلویزیون نباید تابع احساسات شود و شیوه بیان نادرستی را برگزیند، میگوید: «اگر یادتان باشد دو شب قبل از اعدام جنایتکاری مانند خفاش شب، دکتر گلزاری در یکی از شبکههای سیما با او گفتوگو کرد و او را مورد روانکاوی قرار داد. در این برنامه دکتر گلزاری به گونهای با خفاش شب حرف زد که ذرهای توهین در ادبیات او دیده نمیشد. این یعنی وظیفه رسانه و قبل از همه این حرفها رفتار دکتر گلزاری یک رفتار اسلامی بود.»
مجله آنلاین حقوق (Lawpdf.ir) نیز در تاریخ 25/ 2/ 1393 در تحلیل جرمشناختی و روانشناختی زندگی و رفتار خفاش شب به مصاحبههای من استشهاد میکند. همین طور چند سایت دیگر. سرانجام غلامرضا خوشرو، معروف به خفاش شب، در سن 28 سالگی در تاریخ 22 /5/ 1376 اعدام شد.
شهید لاجوردی، رییس وقت سازمان زندانها، روز قبل از آن به منزل ما تلفن و از من دعوت کرد که در مراسم اعدام حضور داشته باشم که عذرخواهی کردم و نرفتم.
۲- داستان بیجه در سال 1382 بر سر زبانها افتاد. من با او که در اسفند 1383 اعدام شد هیچ گونه ملاقات حضوری و مصاحبه نداشتم. همکار محترم من، آقای دکتر افروز و چند نفر دیگر از روانشناسان و جرمشناسان با بیجه مصاحبه کردند. آن هم نه تلویزیونی! دکتر افروز بعدها بررسیهای خود را از تحلیل شخصیت بیجه در کتابی منتشر کرد.
متاسفانه از آن سالها تاکنون، نه نهادها و سازمانهای قضایی و انتظامی و نه صدا و سیما برای بررسی علمی آسیبهای اجتماعی و از جمله تحلیل روانی و شخصیتی مجرمان و بزهکاران کار جذابی نکردهاند. تا جایی که خانم دکتر ابراهیمی قوام، استاد دانشگاه علامه طباطبایی مینویسد: «ما تنها در این سالها دو تحلیل علمی و روانشناختی از شخصیت مجرمان داشتهایم. کار دکتر گلزاری با خفاش شب و کار دکتر افروز با بیجه!»
حال یادآور میشوم: نویسنده متن کذایی با قاطعیت و با ذکر بعضی جزئیات یادآور میشود: «در مصاحبه دکتر گلزاری با بیجه در تلویزیون، از او راجع به نماز و حمد میپرسد و دیگر هیچ!» راستی که خسن و خسین هر سه دختران مغاویهاند! آیا از سایتها و شبکههای مجازی که این مطلب سر تا پا ساختگی را بدون اندک بررسی پخش کردهاند، نباید گلهمند شد و آیا این کار آنها مشابه همان کار نویسندگان خوشباور گذشته و معاصر نیست که جعلیات «سیف بن عمر» را بدون بررسی ترویج دادهاند؟ البته فایده اندک چنین رویدادهای پیش پا افتادهای این است که به شناخت روانشناختی، سیاسی و تاریخی ما از آدمها و حوادث عمق بیشتری میدهد.