bato-adv

نامه‌ طالبی‌نژاد به ابراهیم حاتمی‌کیا

برادر گرامی حاج‌آقا ابراهیم حاتمی‌کیا. سلام و عرض ادب. عید شما مبارک. احتمال می‌دهم که شما خیلی دلبسته مؤلفه‌های فرهنگ ایران نباشید و دنیایتان دنیایی آرمانی و بی‌مرز است. دارم لجتان را درمی‌آورم، چون شما هم سال‌هاست دارید لج ما را درمی‌آورید. راستش بنا داشتم درباره فیلم آخرتان سکوت کنم اما وقتی مصاحبه‌تان با روزنامه «شرق» روز سه‌شنبه یازدهم همین ماه، با تیتر «شاید روزی درباره دلواپسان فیلم بسازم» را خواندم که مملو از تناقض بود، طاقتم تاق شد و تصمیم گرفتم نامه‌ای برایتان بنویسم.
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۳ - ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
احمد طالبی‌نژاد در روزنامه شرق خطاب به ابراهیم حاتمی‌کیا نوشت:

برادر گرامی حاج‌آقا ابراهیم حاتمی‌کیا. سلام و عرض ادب. عید شما مبارک. احتمال می‌دهم که شما خیلی دلبسته مؤلفه‌های فرهنگ ایران نباشید و دنیایتان دنیایی آرمانی و بی‌مرز است. دارم لجتان را درمی‌آورم، چون شما هم سال‌هاست دارید لج ما را درمی‌آورید. راستش بنا داشتم درباره فیلم آخرتان سکوت کنم اما وقتی مصاحبه‌تان با روزنامه «شرق» روز سه‌شنبه یازدهم همین ماه، با تیتر «شاید روزی درباره دلواپسان فیلم بسازم» را خواندم که مملو از تناقض بود، طاقتم تاق شد و تصمیم گرفتم نامه‌ای برایتان بنویسم.

تا کی می‌خواهید به این مونولوگ تکراری ادامه دهید؟ روی سخن شما در این چند فیلم اخیر به‌ویژه در «بادیگارد» به کیست؟ مردم، مسئولان، دشمنی فرضی که ما نمی‌شناسیم، مدرنیسم، غرب، شرق، با کی طرفید و از چه جریانی انتقاد می‌کنید، درحالی‌که خطابتان به ملت ایران است؟ اصلا ما این وسط چه‌کاره‌ایم و چه خطایی مرتکب شده‌ایم که در فیلم‌هایتان این‌قدر به ما توهین می‌کنید؟ در وصل نیکان ما شهرنشینان را مشتی آدم بی‌خیال و بی‌تعهد جلوه دادید که وسط معرکه جنگ، بساط عروسی پهن می‌کنیم و انگارنه‌انگار که جوانان برومندمان دارند در غرب و جنوب کشور از مرز‌های عقیدتی دفاع می‌کنند.

در «آژانس شیشه‌ای» ما را مشتی مرفه بی‌درد یا چرسی و بنگی جلوه دادید که در آستانه نوروز فقط به فکر خروج از کشوریم و نیم‌نگاهی هم به آدم‌های نازنینی همچون آن جوان خراسانی که وجودش مملو از ترکش‌های صدام است و حاج‌کاظم قهرمان جنگ که در خیابان‌های تهران مسافرکشی می‌کند، نداریم. در برخی آثار بعدی‌تان هم گناه همه بی‌سامانی‌ها را به گردن قشر شهرنشین می‌اندازید. چرا؟ این مردم چه گناهی مرتکب شده‌اند که دائم مورد تحقیرتان واقع می‌شوند؟ اگر منظورتان برخی‌ها هستند که ما هم می‌شناسیمشان، چرا تلافی‌اش را سر مردم درمی‌آورید؟ اصلا شما به چه علت درباره مردم حکم‌های قاطع صادر می‌کنید؟ در همین «بادیگارد»، مردم را مشتی بی‌خیال و مرفه جلوه داده‌اید که سوار بر اتومبیل‌های شیک و مدل‌بالا در خیابان‌ها و بزرگراه‌ها توی هم می‌لولند و توجهی به ارزش‌ها ندارند.

درحالی‌که قهرمان فیلمتان- مردی ازجان‌گذشته- سوار یک بنز قدیمی لکنته می‌شود.  به‌راستی خطابتان به کیست؟ اینکه مردم در سال‌هایی خلاف نظر جنابعالی عمل کردند، لجتان را درآورده؟ یادتان هست در کوران حوادث سال‌های گذشته فضای رسانه‌ای پر شد از این سؤال که چرا در قبال اتفاق‌هایی که داشت می‌افتاد، موضع نمی‌گیرید؟ و یادتان هست در مراسم جشن خانه سینما و بزرگداشت یار دیرینتان زنده‌یاد سیف‌الله داد که در محوطه موزه سینما برگزار می‌شد، کنار هم نشسته بودیم و شما از همکاران رسانه بنده گله می‌کردید که چرا او را مواخذه می‌کنند و بنده هم همین پرسش را مطرح کردم و پاسخ شما این بود که من به حرف‌های مردمی که اعتراض دارند باور ندارم و هنگامی که دلیلش را پرسیدم، گفتید که «چرا فلان کاندیدا، خودش شخصا به شما تلفن نزده که دعوتتان کند در ستادش فعالیت کنید و درعوض فلانی را انتخاب کرده که باز به گفته خودتان، فیلم‌هایش نسبت به مسائل اجتماعی خنثی هستند و هیچ بادی به بیرقش نمی‌وزد» (نقل به مضمون).

و بعد هم به نکته‌ای اشاره کردید که مصلحت نمی‌دانم و البته جرئتش را هم ندارم بازگویش کنم. در کلام و حس شما نوعی دلخوری و عصبیت موج می‌زد که نتیجه‌اش شد سکوت بنده تا پایان مراسم. بعد از انتخاب رئیس‌جمهور فعلی هم در مکالمه‌ای تلفنی بی‌مقدمه و البته پیروزمندانه به نکته‌ای اشاره کردید که باعث حیرت من شد. این‌که به قول شما رئیس‌جمهور از مردم درخواست کرده بود داوطلبانه از دریافت یارانه خودداری کنند و جز یکی دو‌میلیون‌نفر به این درخواست پاسخ مثبتی ندادند، شما با لحنی که ازتان توقع نمی‌رفت، این عدم همراهی را...  به دولت و رئیسش قلمداد کردید. و نمی‌دانم چرا؟ مگر این آقای روحانی از کره‌ای دیگر آمده و میزان تعبدش نسبت به دین و مذهب کمتر از جنابعالی است.

بنده البته طرفدار هیچ جناحی نیستم و اصلا سیاست‌باز نیستم. ولی موضع شما که با سیاست وارد عرصه هنر شده‌اید، برایم جالب است. برسیم به «بادیگارد». باور کنید هرکس دیگری غیر از شما این فیلم را ساخته بود، امروز به جرم سیاه‌نمایی، در محاق افتاده بود. این چه فضایی است که در فیلمتان از جامعه فعلی ارائه می‌دهید؟ در هر گوشه‌اش فجایعی از جنس ترور و بگیروببند می‌بینیم. تا آن حد که آن دانشمند جوان از این‌که مثل ماهی توی آکواریوم‌ گیر کرده و زندگی خصوصی‌اش هم زیر نظر است، کلافه شده و می‌خواهد بی‌دغدغه زندگی کند. ولی مأمور متعصب او را لحظه‌ای رها نمی‌کند. این یعنی تصویرکردن یک جامعه به‌شدت امنیتی. واقعا این‌طور است؟ به گمان من این یک‌جور سیاه‌نمایی حزبی است و نه عقیدتی. چون فیلم شما به ما می‌گوید در این مملکت که رئیس دولتش پیرو مشی اعتدال است، هیچ امنیت طبیعی‌ای وجود ندارد. این اگر سیاه‌نمایی نیست، پس چیست؟ و این در حالی است که برخی همفکران شما، هرگونه نگرش و انتقاد اجتماعی‌ای در فیلم‌ها را که نتیجه‌اش شفاف‌سازی در بستر حرکت به‌سوی جامعه‌ای سالم است، به حساب سیاه‌نمایی می‌گذارند.

از شما می‌پرسم حاج‌ابراهیم، این حاج‌حیدر سمج فیلم «بادیگارد» که خود و خانواده‌اش را فدیه امنیت مقامات کرده، چه شباهتی با حاج‌کاظم «آژانس شیشه‌ای» دارد که تا لحظه عصیان شرافتمندانه‌اش برای نجات جان یک دوست قدیمی، هیچ توقعی از هیچ‌کس ندارد؟ این حاج حیدر محافظ است به قول شما، «بادیگارد» است به قول فرنگی‌ها یا طلبکار و قاضی؟ قهرمان آژانس مردی بود از جنس مردم. همدل و همراه با مردم، اما این اسطوره شکست‌ناپذیری که شما در «بادیگارد» خلق کرده‌اید، وجهه مردمی متعالی ندارد.

او دردسرساز است. در همان سکانس نخست، وقتی که احساس می‌کند آن نیروی انتحاری به قول خودش قصد نزدیک‌شدن به معاون رئیس‌جمهور را دارد، بی‌محابا شلیک می‌کند و کشت و کشتاری راه می‌اندازد که خودش را هم دچار عذاب وجدان می‌کند. بهتر نبود آن تروریست، توسط عوامل امنیتی قبل از عمل دستگیر شود تا آن صحنه فجیع رخ ندهد؟ قهرمان شما زود قضاوت کرده و به‌همین‌دلیل، از مقام بالاترش می‌خواهد یگانش را تغییر دهد. حالا شما می‌خواهی از این انسان احساساتی قدیس بسازی و از مردم هم بخواهی او را به اندازه حاج‌کاظم دوست داشته باشند، خود دانی. از سوی دیگر، رویکرد کلی شما در همه ساخته‌هایتان، ضدیت با غرب و گفتمان غرب‌ستیزی است. هیچ ایرادی ندارد.

این حق شماست که با چیزی موافق یا مخالف باشی؛ گرچه تردید ندارم اگر فیلم‌های شما هم به اندازه دیگران در مجامع سینمایی جهان غرب مورد توجه قرار می‌گرفتند، شما هم امروز تلقی دیگری از غرب و غرب‌زدگی می‌داشتید. حالا گیریم حرف شما درست باشد و همه کسانی که با جهان غرب رفت‌وآمد دارند، یکسره مجذوب و مرعوب آن دنیا شده‌اند، خود شما که بیش از هر سینماگر ایرانی دیگری در مقابل سینمای مرعوب‌کننده آمریکا مرعوب شده‌اید. غیر از ایده اصلی فیلم که شباهت فراوانی به موضوع و مضمون فیلم‌های اکشن و پلیسی آمریکا که با بودجه پنتاگون، اف‌بی‌آی ساخته می‌شوند دارد، به گمان من در برخی لحظات از جمله سکانس داخل تونل، عینا از این فیلم‌ها کپی‌برداری شده است؛ البته تسلط و استادی شما در پرداخت این سکانس از یاد نرفتنی است.

کل فیلم از نظر شخصیت‌پردازی، صحنه آرایی، فضا‌سازی و استفاده از امکانات یک «بیگ پروداکشن» به سبک هالیوودی است. البته بنده خیلی خوشحالم که شما با فیلم‌هایی همچون «چ» و «بادیگارد»، استاندارد سینمای حادثه‌پرداز (اکشن) ایران را ارتقا بخشیده‌اید. راستش کسی نمی‌تواند از «بادیگارد» غلط کارگردانی بگیرد؛ اما پرسش این است که چطور شما از ضدارزش‌ها که فیلم‌های اکشن هم از این نوع‌اند، برای بیان ارزش‌ها بهره می‌گیرید و اگر می‌گیرید پس چرا نمونه‌های اصلی را نفی می‌کنید؟ شما که روزی روزگاری با فیلمِ هنوز هم ارزشمند «خاکستر سبز» ثابت کردید قدرت دارید از یک موقعیت تراژیک، بی‌تکیه به داستانی پرتنش، اثری خلاقانه در فرم و محتوا بسازید، شما که با فیلم «دعوت» ثابت کردید همه نیروی فیلم‌هایتان از جبهه‌ها نمی‌آید و در زمینه مسائل اجتماعی هم از نگاه و خلاقیتی وصف‌ناشدنی برخوردارید، چرا وقتی پای اثبات برادری وسط می‌آید، به الگو‌های سینمای مرعوب‌کننده غرب متوسل می‌شوید؟

«بادیگارد» در خوشبینانه‌ترین شکلش یک اکشن حرفه‌ای است که شما می‌خواهید آن را اثری ایدئولوژیک جلوه دهید. برادر گرامی، حاج ابراهیم. می‌دانید که من با شما دشمنی که ندارم هیچ، در دورانی بسیار هم به شما و فیلم‌هایتان علاقه‌مند بودم. یادتان نرود که بنده در دو فیلم مستند درباره شما، حضور داشته‌ام. یک‌بار در مستند «کاپوچینو» که با هم سفری ادیسه‌وار از شمال تهران تا بهشت زهرا را طی کردیم و قرار بود این فیلم دنیای درونی شما را به نمایش بگذارد؛ ولی متأسفانه دوستان در شبکه چهار نسخه مثله‌شده‌ای از آن را نمایش دادند و بعد هم برای همیشه در قفسه‌های آرشیو بایگانی‌اش کردند و بار دوم در مستندی که با حضور شما و تنی چند از عوامل فیلم «دعوت» با مجری‌گری بنده تولید و پخش شد؛ بنابراین به خود حق می‌دهم از شما که اتفاقا کاشف منتقدانی همچون هوشنگ گلمکانی و خسرو دهقان هستید، گله کنم.

گله که نه، پرسش‌هایی را با شما در میان بگذارم؛ بلکه برایم روشن شود چرا این قدر طلبکار و غرغرو شده‌اید؟ به مردم چه که شما سینما را وسیله‌ای برای تسویه‌حساب‌های سیاسی و حزبی قرار داده‌اید؟ من واقعا نفهمیدم در «بادیگارد»، علیه چه کس یا چه جریانی شوریده‌اید؟ من و ما شما را به‌عنوان یک فیلم‌ساز حرفه‌ای در سینمای امروز ایران می‌شناسیم. لطفا شما هم تکلیفتان را با خودتان روشن کنید. سینماگرید یا سیاست‌باز؟ لازم است باز هم به ماجرای تشبیهتان با «سرگئی باندراچوک» در زمان اکران آژانس... که باعث خشم شما هم شد، اشاره کنم؟ بد نیست سیر زندگی هنری او را یک‌بار دیگر مرور کنید. به نفع شما و سینمای ایران خواهد بود. با تشکر.
bato-adv
مجله خواندنی ها