فرارو- کامل دلپسند*؛ فیلم شیفت شب عنوان و کارگردانش رغبت و میلی در مخاطب ایجاد می کند که حداقل فیلم را یکبار دید و اگر بازی خوب بازیگرانش نبود شاید به جهت محتوایی حرفی همسطح فیلم های اجتماعی خوب روز برای گفتن نداشت.
ولی مگر می شود فیلم بدون پیام باشد، در سایه مطالعات فرهنگی جدید حتی می شود در مورد شکل ریختن زباله، محل قرارگرفتن، انواع زباله و... غیره هم صحبت کرد چه برسد به فیلمی که محتوایِ نقش هایش ماجرای زوجی را به نمایش می گذارد که متعلق به طبقهای متوسط رو به بالا است که طالبِ تحرک اجتماعیست و با اتفاق خواسته و ناخواسته زندگی اش طوفانی می شود.
فیلم سه پیام ساده و کلی دارد آنهم از زبان مدیر عامل شرکت به پشتوانهیِ تجربهیِ زیسته و جایگاه سرمایه داریش:
اولاً انتظارات و سطح توقعتان را از زندگی افزایش ندهید(خطاب به ناهید)
دوماً بایستی یاد بگیرم کی بپریم، کجا بپریم، با کی بپریم که سقوط آزاد نکنیم
همانند فرهاد که خواست بپرد، ندانست با کی پرید و کی پرید و سقوط کرد؛ ظاهراً در جامعهی امروز به قول لاکاتوش هر چیز ممکن است،پس هر فساد اداری در هر جایی برای هر شخص سالمی که نیتش فقط تغییر موقعیت باشد در این جامعه ممکن است؛ فقط نکته در این است که همه نمی توانند بپرند، فقط کسانی که پریدن را بلدند و اصول پرواز رو با همراهی شبکه همراهان بلدند امکان تحرک اجتماعی برایشان فراهم است.
نکته سوم و از همه مهمتر اینکه زنان بخش جدایی ناپذیر و بسیار مهم ساختنِ زندگی و از آن مهمتر بازسازی زندگی اجتماعی پس از رویدادها و به عبارتی طوفانهای خواسته و ناخواسته زندگی اجتماعی اند، لذا مهمند؛ خیلی هم مهمند؛ چون اگر در بازسازی سهمیشان نکرد و بازیشان نداد به جهت حساسیتِ خودشان سهیم خواهند شد به هر شکلِ ممکن و بیشترین توانِ ممکن..
اما بخش دیگری که برای منِ مخاطب بسیار جالب بود نیمه پنهان شکل گرفته موقعیت ها و حوادث فیلم فیلم بود، به زبان جامعه شناس دورکیمی علت پدیدههای اجتماعی را بایستی در پدیدههای اجتماعی ماقبل جستجو کرد؛ به زبانی دیگر حوادث اجتماعی ریشهی پیشینی دارند؛ روایت کل فیلم تلاش زنانه برای حفظ خانواده و خارج شدن از منجلابِ گرفتاریِ مالی بود، نیمه پنهان فیلم ریشه های شکل گیری این سطح توقع و انتظار برای تحرک اجتماعی فرهاد بود، یکی ازدواج ناهمسان اجتماعی فرهاد با ناهید که اصلاً در مورد خانواده فرهاد غیر از نقش برادرِ همراه بازاری صحبتی نشده بود،
دوم نقش آن خواهر خانم با شوهرِ نیم متریِ ثروتمندش؛ با آن کنایههای دائمی زندگی ده سالهی ناهید که این چه زندگی است که خلق کردی، زندگیای که فرهاد خانواده دوست؛ رهنی 200 ملیونی را در بالاشهر فقط برای اجاره منزل تدارک دیده بود، مردی که آخر فیلم همه متاثر بودیم که آن حسابدار توانمند حاضر است موش را به ازای 5000 تومان با تفنگ بادی مورد علاقه اش در دوران کودکی بکشد اما خانوادهاش در جریان قرار نگیرند، سطح توقعات ناهید همسر فرهاد که در فیلم اصلاً به آن اشاره نشده بود حاصل تعلق به طبقه اجتماعی ایش به فهم من و مقایسه تشرمآبانهیِ خواهرش بود اگر چه تلاشش برای بازسازی زندگی؛ قابل تقدیر بود، همه چیزش از مقاومت جانانه در مقابل خواهرش تا بروز ندادن مشکلات برای مادرش. و...
در نهایت مسئله اجتماعی دیگر فیلم بنا به فهم مرتونی ایجاد انتظارات و سطح خواست اجتماعی در جامعه سرمایه داری است که اهداف فرهنگی زندگی بسیار ایدهال دائماً در حال تولید است ولی وسایل نیل به این اهداف برای همه فراهم نیست یکی از گزینه های پیش روی کنشگران اجتماعی، کسب از طریق راههای نامشرع اجتماعی است، همان پریدن بی جای فرهاد... وقتی همه و همه از شما سطح توقع زندگی بالا و به شدت عقلانی شده را انتظار دارند از خانواده گرفته تا رسانه های نوین تبلیغ کننده ...
توان پریدن و تحرک اجتماعی کنشگران هم حدی دارد اگر کسی نتواند با توجه به سطح توقعات و انتظارات بپرد سقوط می کند، سقوطی آزاد... سقوطی که اگر همه تحریک کنندگانِ "بپر بپر...بیشتر بپر" هم همراهیش کنند دیگر نمی توانند درد سقوطش را التیام ببخشند...
- دیگران را در حد توانشان تحریک به پریدن کنیدم... بعضی پریدن ها اگر جایش ، همراهش و توانش وجود نداشته باشد با حذف اجتماعی خاتمه پیدا خواهد کرد...
- صحنهی انتهایی فیلم که تقریباً 80 درصد سیاهی شیشهی اتومبیل است و 20 درصد سفیدی و امید به آینده، برای بازسازی زندگی اجتماعی همان امید به 20 درصد و سفیدی کافی است...
*مدرس جامعه شناسی گروه نمایش دانشکده هنر و معماری تهران مرکز
عضو میز سیاست گذاری فرهنگی پژوهشکده فرهنگ و هنر و ارتباطات
دانشجوی سال آخر دکتری جامعه شناسی توسعه دانشگاه تهران