یادداشت دریافتی- حمید حیدرپناه؛ شاید من هم یکی از آن هزاران فوتبال دوستی باشم که مدتهاست با این فوتبال و استادیوم هایش قهر هستم. اما نمیدانم چه شد که پس از مدت ها دوری از استادیوم و هیاهوی فوتبال، تصمیم گرفتم بار دیگر برگردم، شاید هم بخاطر نزدیکی مسافت به استادیوم تختی بود...
ترافیک محدودهی استادیوم نشان می داد که احتمالاً استقبال خوبی از این بازی شده است.
هنگامی که وارد استادیوم شدم بیست دقیقه ای از بازی گذشته بود و منتظر دقیقهی باشکوه 24 بودم که همچون بازیهای چند وقت اخیر، بار دیگر یاد و خاطرهی کاپیتان محبوبمان «هادی نوروزی» را زنده نگه داریم، چه لحظهی باشکوه و پرشوری...
اینکه هواداران و اهالی فوتبال تلاش میکنند یاد بازیکن فقید خوش اخلاق و دوست داشتنی پرسپولیس را زنده نگه دارند، نشان دهندهی قدرشناسی و منش والای آنان است، در روزگاری که اخلاق و فرهنگ خیلی وقت است با فوتبال بیگانه شده، این حرکت جای بسی خرسندی است.
سکوهای میانی استادیوم پرشده بود و ایستاده کنار پله ها بازی را نظاره میکردم که ناگهان در چند قدمیام مردی نقش بر زمین شد، بدون اینکه کسی به او برخورد کند یا ازدحامی وجود داشته باشد.
در این حین بود که همزمان با چند تن از هواداران و لیدرها بالای سر او حاضر شدیم و سریعاً به ماموران اورژانس اشاره کردیم که به این سمت بیایند، همزمان یکی از هواداران هم شروع به عملیات احیای قلبی و تنفس مصنوعی نمود.
آن هنگام در ضلع جنوب شرقی استادیوم، پشت دروازهی نفت، آمبولانس و نیروهای امدادی حضور داشتند و اتفاقاً رانندهی آمبولانس هم متوجه اشاره و فریادهای هواداران هم شد، اما انگار متوجه نشد که چه اتفاقی افتاده است.
در این هنگام بود که فریادهای انفرادی هواداران برای صدا زدن اورژانس در میان هیاهوی استادیوم، تبدیل به فریادهای هماهنگ همچون شعارها شد: «اورژانس بیا اینجا، آمبولانس بیا اینجا...»
سرانجام پس از گذشت چند دقیقه یکی از ماموران نیروی انتظامی حضور یافته و با بی سیم اطلاع رسانی نمود و سپس ماموران اورژانس حضور یافتند و با تجهیزات به احیای وی پرداختند.
درست در همین هنگام بود که گل پرسپولیس به ثمر رسید و بخش عمدهی استادیوم بی خبر از اتفاق افتاده در این سمت از سکوها، به شادی و پایکوبی پرداختند.
تقابل شادی و مرگ، تقابل تلخی بود، یک سمت از ورزشگاه غرق در شادی و هیجان و در سمتی دیگر تعدادی از هواداران مضطرب و نگران حال این هوادار و شاهد تلاشهای وی برای گریز از مرگ و بازگشت به زندگی.
در یک سمت پاهایی که برای پایکوبی روی سکوها فرود میآمد و در سمت دیگر دستهایی که سینهی هوادار را میفشرد برای بازگشت به زندگی.
به هرحال چند دقیقه بعد، این هوادار با برانکارد به سمت آمبولانسی که در ورودی سکوها مستقر شده بود، منتقل شد اما من بی توجه به ادامهی بازی تمام ذهنم درگیر آن هوادار بود.
از استادیوم که خارج شدم از طریق دوستان رسانهای پیگیر وضعیت ایشان شدم که متاسفانه مطلع شدم فوت نموده است.
به هرحال فوت ناگهانی این هوادار تلنگری بود که یادمان بیاورد که مرگ پدیدهای است که هر لحظه و هرجا ممکن است اتفاق بیفتد، حتی در یک استادیوم ورزشی و در میان هیاهوها و فریادهای شاد هزاران هوادار فوتبال.
شاید ذهن دهها نفر دیگری که همزمان شاهد این اتفاق بودند نیز مثل من درگیر این مساله باشند، اما فردا و فرداها در خاطرمان خواهند ماند که مرگ برای آمدن خبر نمیدهد.
در عصر سرد و غم انگیز دوشنبه نهم آذرماه در استادیوم تختی تهران شاهد مرگ هوادار پرسپولیس (مرحوم نجیالله حسینی) بودیم که دقایقی قبل از مرگش در دقیقهی 24 به احترام کاپیتان محبوبش ایستاده بود که شاید روزی هم در استادیومی به یاد او هواداران به احترامش بایستند...
روحش شاد و یادش گرامی باد