یادداشت وارده- محسن بهشتی؛ سالها پیش در مشهد و قم و هر امامزاده ای که پا می گذاشتیم و یک قرآن یا مفاتیح یا هر کتاب دیگری برمیداشتیم، انتهای کتاب با خط بسیار بد (که مشخص بود کارِ فردی فاقد تحصیلات عالیه است)!، مزین به روایتی جعلی بود که مثلا فردی شبی در خواب دیده که امام رضا یا یکی دیگر از ائمه، از حجاب ناراضی اند و قس علیهذا؛ و در پایان با استفاده از تئوری چماق و هویج، تهدید صورت میگرفت که اگر در سه کتاب دیگر ننویسید بعد از سه روز گرفتار بلا میشوید و اگر در سه کتاب دیگر بنویسید، بعد از سه روز یک خبر خوب می شنوید!
از خود نمی پرسیدیم که مگر آن فرد محترم که نمیشناسیم! امام رضا را قبلا دیده است که درخواب بشناسد؟ یا کپی کردن آن متن، چه نفعی برای دین و قرآن دارد که کپی نکردنش بخواهد صدمات جبران ناپذیری به تشیع و ائمه وارد کند؟! نمی پرسیدیم که خب! گناه فرد آخر که با اتمام کتب روبرو می شود (به دلیل خیل استقبال)!، چیست؟ شاید او نیز بخواهد در این روشنگری! سهیم باشد و جامعه را نجات دهد!
عقلای جامعه فریاد برآوردند که این امر، آسیب وارد کردن به اموال عمومی ست و حق الناس به بار می آورد، گذشته از آنکه توسل به نادانی و بیخِردی را گسترش میدهد.
سالها از آن دوران میگذرد و گویا نابخردی به شکل دیگری (و چه بسا قویتر)! ادامه دارد. کار آسان شده و نیازی به نوشتن و پیدا کردن کتب مقدس نیست. نرم افزارهایی مثل تلگرام و واتس اَپ و ... (در کنار تمام محاسنی که دارند)، به کمک جماعت روشنگر! آمدهاند.
به طرفة العینی یک متن و حدیث و خبر فوت و پیش بینی زلزله! و ... کپی میشود. کماکان نیز یکی از ائمه بزرگوار به خواب فردی آمده و ... و باید در سه گروه کپی شود تا پس از 28 دقیقه! تلفن خوب به ما بزنند! (یا للعجب)
در کنار ابراز انزجار به زامبیهای داعش و البته ثروتمندترین گروه تروریستی جهان، بد نیست مرور کنیم که چرا اینگونه بیرحمانه در پی فتحالفتوح دیگری هستند و اینقدر راحت آدم می کشند. پاسخ واضح است. اینان به تصور اینکه به حقیقت دست یافتهاند و بقیه نیز باید (تأکید میشود، باید) به صراط مستقیم آنها چنگ زنند، تلاش دارند زمین را از بدی و دنائت مبرّا کنند! داعشیان متصورند که بقیه مردم جهان نمیدانند که بیراهه میروند و آنها از آنجاییکه نماینده تام الاختیار خداوند بر روی زمین هستند، مجبور! به هدایت 7 میلیارد گمراه جهان هستند. فردی هم که نخواهد هدایت شود، به زور! به بهشت رهنمون می گردد.
حال به خود بازگردیم، آیا با هدایت اجباری دیگران، ما نیز داعش مسلک نمی شویم؟ آیا با گسترش مهملات و اخبار مضحک و شاذ من عندی، از جمله ایجاد رعب و وحشت با نشر خبر دروغ زلزله، راه داعش را ادامه ندادهایم؟
حال آنکه میدانیم پیش بینی زلزله حداکثر چند دقیقه قبل از زلزله میسّر است. چرا تصور میکنیم باید برای دیگران تعیین تکلیف کنیم که مثلا امشب خارج از منزل استراحت کنند؟! چرا پندارمان این است که در شبکه مجازی ای که برای مثال، هدف افراد در مراجعه به آن، اطلاع یا بحث در یک زمینه هنری مثل شعر، سینما، عکاسی یا ... است، ما مجازیم که مطلبی در مورد خواص تخم هندوانه (فارغ از صحت یا مفید بودن آن متن)، منتشر کنیم؟
مگر نه این است که از سر خیرخواهی و تصور اینکه بقیه نمیفهمند که این مطلب مفید است و "من مأموریت یافته ام تا این جماعت را ارشاد کنم"، نشر می دهیم؟ آیا شباهتی با تفکر داعشیان وجود ندارد؟! آیا بهتر نیست قبل از آرزوی مرگ برای داعشیان، ابتدا داعش وجودی خود را تطهیر نماییم؟ بهتر نیست این روحیه "اصلاح کل جهان و تربیت کل خلق" را وارهانیده و به تعالی خود بپردازیم؟
الغرض، این کپی پیست (copy, paste) بازیهای بی امان، گذشته از آنکه فاصله ما را با کتاب زیاد کرده است، با عرض پوزش ما را به سمت ساده انگاری زودباوری برده است، طُرفه آن که فرض بر صحتشان است وگرنه خود ملغمه دیگریست!